کوک من p41
وی:اوکی
به زبان نویسنده 🤍
﴿دوباره😩 نکته:خب تهیونگ و جونگ کوک با هم از بوسان اومدن و تهیونگ ماشین همراهش نیست
و با تاکسی میره و میاد ، اوکی؟﴾
کوک آت رو بلند میکنه و به بقیه میگه
کوک: برین بیرون من لباسشو تنش کنم
وی و میا:اوووووووووووووووووووووو
ات: کوفت برین بیرون دیگه
میا: باشه باشه ، تهیونگا بیا بریم بیرون
وی: چشم عشقم
کوک: اَیییییی
ات: خب بریم بیرون دیگه
وی و میا رفتن بیرون
ات: کوک تو هم برو من میتونم لباسامو عوض کنم
کوک:نه(جدی)
ات: خجالت میکشم
کوک: من که به هر حال دیدم
ات:(لپاش قرمز میشه)
کوک: گوجه فرنگی
ات: عهههههه
کوک: یا میزاری لباستو عوض کنم یا نمیبرمت
ات: امممممممممممممممممممم باشه(خجالت)
کوک:افرین
کوک میره و لباس های خود ات رو میاره تا لباسای بیمارستانو در بیاره
آروم آروم نزدیک ات میشه و ات هر لحظه سرخ تر میشه
جونگ کوک دکمه ی پیرهن ات رو باز میکنه و لباسشو در میاره
به سختی سعی میکنه ت.حریک نشه
آروم لباس ات رو تنش میکنه و شلوارش میمونه و ات میگه
ات: شلوارمو خودم پا میکنم
کوک:نه(جدی*یکم بلند)
ات:آخه…
کوک:آخه نداره
ات: باشه
کوک آروم ات رو روی تخت میخوابونه و شلوار بیمارستان رو در میاره و شلوار ات رو پاش میکنه
کوک بعد از تموم شدن کارش
بیا پایین↓
پایین تر🙃
پایین تر بیا دیگه😂😔
یکم دیگه مونده🤏🏻
آفرین✔️
همینجا
خب
کوک آروم لباشو میزاره رو لبای ات و شروع میکنه به مکیدن
ات هم کم کم همراهی میکنه
که یهو میا و وی میان تو
ات کوک رو پرت میکنه اون ور
.....
میا: تاتا بیا بریم بیرون
وی: بد موقع مزاحم شدیم
کوک: من به حساب شما دو تا میرسم
میا سریع دست های تهیونگ رو میگیره و میره بیرون
کوک: خب بیبی کجا بودیم
ات: برو بابا
که یهو کوک نزدیک میشه به ات و ات میترسه دوباره مچشون گرفته بشه ولی کوک دوباره لباشو میزارن رو لبای ات و میمکه
و ات بعد از چند ثانیه همراهی میکنه
و اینبار خوب پیش میره ولی نفس ات میگیره و آروم میزنم به شونه ی کوک و کوک ولش میکنه ولی کوک
صورت ات رو تو دستاشو میگیره و تند تند بوسه به لبش میزنه
همچنان اون رو تند تند بوسه میکنه
و کوک دیگه از لبای ات دست بر میداره و بلند میشه و میره در اتاق رو باز میکنه و میبینه میا و تهیونگ چسبیدن به در اتاق
کوک: فضولا
وی: خب آماده این
همه:اره
کوک: پس بریم دیگه
وی: بریم
،
کوک آت رو روی ویلچر میزاره و به تهیونگ و میا میگه
کوک : بقیه ی وسایل رو شماها بیارید
و کوک ات رو از بیمارستان میاره بیرون
میره سمت ماشین و درش رو باز میکنه و ات رو صندلی شاگرد میشونه
تهیونگ و میا هم میرم و صندلی عقب ماشین میشینن
کوک هم میره میشینه و ماشینو روشن میکنه
………………
ادامه دارد 🖤💙
میخوام از پارت بعدی شرط بزارم
به زبان نویسنده 🤍
﴿دوباره😩 نکته:خب تهیونگ و جونگ کوک با هم از بوسان اومدن و تهیونگ ماشین همراهش نیست
و با تاکسی میره و میاد ، اوکی؟﴾
کوک آت رو بلند میکنه و به بقیه میگه
کوک: برین بیرون من لباسشو تنش کنم
وی و میا:اوووووووووووووووووووووو
ات: کوفت برین بیرون دیگه
میا: باشه باشه ، تهیونگا بیا بریم بیرون
وی: چشم عشقم
کوک: اَیییییی
ات: خب بریم بیرون دیگه
وی و میا رفتن بیرون
ات: کوک تو هم برو من میتونم لباسامو عوض کنم
کوک:نه(جدی)
ات: خجالت میکشم
کوک: من که به هر حال دیدم
ات:(لپاش قرمز میشه)
کوک: گوجه فرنگی
ات: عهههههه
کوک: یا میزاری لباستو عوض کنم یا نمیبرمت
ات: امممممممممممممممممممم باشه(خجالت)
کوک:افرین
کوک میره و لباس های خود ات رو میاره تا لباسای بیمارستانو در بیاره
آروم آروم نزدیک ات میشه و ات هر لحظه سرخ تر میشه
جونگ کوک دکمه ی پیرهن ات رو باز میکنه و لباسشو در میاره
به سختی سعی میکنه ت.حریک نشه
آروم لباس ات رو تنش میکنه و شلوارش میمونه و ات میگه
ات: شلوارمو خودم پا میکنم
کوک:نه(جدی*یکم بلند)
ات:آخه…
کوک:آخه نداره
ات: باشه
کوک آروم ات رو روی تخت میخوابونه و شلوار بیمارستان رو در میاره و شلوار ات رو پاش میکنه
کوک بعد از تموم شدن کارش
بیا پایین↓
پایین تر🙃
پایین تر بیا دیگه😂😔
یکم دیگه مونده🤏🏻
آفرین✔️
همینجا
خب
کوک آروم لباشو میزاره رو لبای ات و شروع میکنه به مکیدن
ات هم کم کم همراهی میکنه
که یهو میا و وی میان تو
ات کوک رو پرت میکنه اون ور
.....
میا: تاتا بیا بریم بیرون
وی: بد موقع مزاحم شدیم
کوک: من به حساب شما دو تا میرسم
میا سریع دست های تهیونگ رو میگیره و میره بیرون
کوک: خب بیبی کجا بودیم
ات: برو بابا
که یهو کوک نزدیک میشه به ات و ات میترسه دوباره مچشون گرفته بشه ولی کوک دوباره لباشو میزارن رو لبای ات و میمکه
و ات بعد از چند ثانیه همراهی میکنه
و اینبار خوب پیش میره ولی نفس ات میگیره و آروم میزنم به شونه ی کوک و کوک ولش میکنه ولی کوک
صورت ات رو تو دستاشو میگیره و تند تند بوسه به لبش میزنه
همچنان اون رو تند تند بوسه میکنه
و کوک دیگه از لبای ات دست بر میداره و بلند میشه و میره در اتاق رو باز میکنه و میبینه میا و تهیونگ چسبیدن به در اتاق
کوک: فضولا
وی: خب آماده این
همه:اره
کوک: پس بریم دیگه
وی: بریم
،
کوک آت رو روی ویلچر میزاره و به تهیونگ و میا میگه
کوک : بقیه ی وسایل رو شماها بیارید
و کوک ات رو از بیمارستان میاره بیرون
میره سمت ماشین و درش رو باز میکنه و ات رو صندلی شاگرد میشونه
تهیونگ و میا هم میرم و صندلی عقب ماشین میشینن
کوک هم میره میشینه و ماشینو روشن میکنه
………………
ادامه دارد 🖤💙
میخوام از پارت بعدی شرط بزارم
۲۸۴
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.