ناراحتی انگار ز دستم نه حسن

ناراحتی انگار ز دستم ، نه حسن ؟

پنداشتی از تو هم گسستم ، نه حسن ؟

هر کس که نداند تو که بهتر دانی
در خانه چرا نقاب بستم ، نه حسن ؟

زانروز که از کوچه بلندم کردی

کم کم دگر از پای نشستم ، نه حسن ؟

با پنج چروکی که به رویم پیداست

بیش از پدرت علی شکستم ، نه حسن ؟

ترسم شود افشا خبر کوچه تنگ...... با تنگی چشم تار و خستم ، نه حسن ؟

امروز چه ساکتی حسن جان ، چه شده ؟

مادر بخدا حسین هستم نه حسن (ع) ۰۰۰
دیدگاه ها (۱)

#شهید_مرتضی_آوینی:هرگز اجازه نمیدهم صدای #حاج_همت در درونم گ...

#آقا_اجازه !♡این دو ♡♡سہ خط را ♡♡خودت بخوان!♡♡قبل از ♡♡هجوم ...

خون حیدر و فاطمه ست...میونه دل شیرمون...میریم و به همه میگیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط