زیر سایه ی آشوبگر p26
آسوده از همه دنیا و مشکلاتش کنار ساحل دم غروب قدم زدیم
بلاخره وقت رفتن رسید...سایه مشکی رنگ رو کمی پشت پلکام زدم
همراه رژ قرمز مات
ماسک هامون رو زدیم...نقاب ها اینجوری بود که از پیشونی تا روی بینی رو میپوشوند ولی لب و دهن مشخص بود
استرس داشتم
توی ماشین تا وقتی برسیم مدام نفس عمیق میکشیدم
جلوی کلوب توقف کردیم
جلوی در مردی با لباس آراسته تعظیم کرد گفت :
_خوش آمدید جز مهمانان ویژه هستید؟
با خودم گفتم مهمان های معمولی رو قطعا به محل معامله راه نمیدن
_بله
به داخل اشاره کرد
_در انتهای راهرو در قرمز رنگ مخصوص مهمان های vip هستش تشریف ببرید اونجا
_مچکرم
رفتیم به جایی که گفت ..در رو باز کردم مردی هم اونجا ایستاده بود
_رمز شب؟
گلومو صاف کردم:
_رقص با پادشاه
با باز کردن دری محیط بزرگی رو دیدم..سوکجین پشتم اومد تو...روی یکی از مبل های سلطتنی و شیک اونجا نشستیم...خدمتکاری سینی حاوی جام بهمون تعارف کرد
با اینکه مطمئن بود حتی قطره ای ازش رو نمیخورم ولی برداشتم
نگاهمو تو سالن چرخوندم....بعضی ها با لباس سفید و بعضی ها هم مثل ما بودن
قسمتی که استیج مانند بود چند تا زن برهنه فقط با یه لباس زیر ، رقص میله ای انجام میدادن
با آب و تاب بدناشون رو تکون میدادند و لذت میبردند از دیده شدن
چند تا زن دیگه هم کنار مرد ها روی مبل نشسته بودن و خودشون رو به مردا میمالیدن
حالم از دیدن چنین صحنه هایی بهم میخورد
رو به سوکجین گفتم:
_فکر نمیکردم چنین جایی باشه
دم گوشم گفت:
_یادت نره اینجا یه کلوبه ...کنار معامله و سودشون باید عشق و حالشون هم داشته باشن
_اینا که بیشترشون دارن خودشون رو تو مشروب و الکل غرق میکنن چجوری میخوان معامله کنن؟...با حالت مستی از کجا میفهمن کسی سرشون کلاه نمیزاره
_این شکلیشون رو نگاه نکن...پای پول که وسط باشه جوری چشم و گوششون تیز میشه که نگو
پرسیدم:
_تو این چیزا رو از کجا میدونی
_بعضی وقتا بابا منو اینجور جاها میبرد...البته اون موقع نمیدونستم کار اصلیشون چیه و این زن ها و کیف حالشون فقط یه پوششه برای مخفی کردن کار های دیگه
بلاخره وقت رفتن رسید...سایه مشکی رنگ رو کمی پشت پلکام زدم
همراه رژ قرمز مات
ماسک هامون رو زدیم...نقاب ها اینجوری بود که از پیشونی تا روی بینی رو میپوشوند ولی لب و دهن مشخص بود
استرس داشتم
توی ماشین تا وقتی برسیم مدام نفس عمیق میکشیدم
جلوی کلوب توقف کردیم
جلوی در مردی با لباس آراسته تعظیم کرد گفت :
_خوش آمدید جز مهمانان ویژه هستید؟
با خودم گفتم مهمان های معمولی رو قطعا به محل معامله راه نمیدن
_بله
به داخل اشاره کرد
_در انتهای راهرو در قرمز رنگ مخصوص مهمان های vip هستش تشریف ببرید اونجا
_مچکرم
رفتیم به جایی که گفت ..در رو باز کردم مردی هم اونجا ایستاده بود
_رمز شب؟
گلومو صاف کردم:
_رقص با پادشاه
با باز کردن دری محیط بزرگی رو دیدم..سوکجین پشتم اومد تو...روی یکی از مبل های سلطتنی و شیک اونجا نشستیم...خدمتکاری سینی حاوی جام بهمون تعارف کرد
با اینکه مطمئن بود حتی قطره ای ازش رو نمیخورم ولی برداشتم
نگاهمو تو سالن چرخوندم....بعضی ها با لباس سفید و بعضی ها هم مثل ما بودن
قسمتی که استیج مانند بود چند تا زن برهنه فقط با یه لباس زیر ، رقص میله ای انجام میدادن
با آب و تاب بدناشون رو تکون میدادند و لذت میبردند از دیده شدن
چند تا زن دیگه هم کنار مرد ها روی مبل نشسته بودن و خودشون رو به مردا میمالیدن
حالم از دیدن چنین صحنه هایی بهم میخورد
رو به سوکجین گفتم:
_فکر نمیکردم چنین جایی باشه
دم گوشم گفت:
_یادت نره اینجا یه کلوبه ...کنار معامله و سودشون باید عشق و حالشون هم داشته باشن
_اینا که بیشترشون دارن خودشون رو تو مشروب و الکل غرق میکنن چجوری میخوان معامله کنن؟...با حالت مستی از کجا میفهمن کسی سرشون کلاه نمیزاره
_این شکلیشون رو نگاه نکن...پای پول که وسط باشه جوری چشم و گوششون تیز میشه که نگو
پرسیدم:
_تو این چیزا رو از کجا میدونی
_بعضی وقتا بابا منو اینجور جاها میبرد...البته اون موقع نمیدونستم کار اصلیشون چیه و این زن ها و کیف حالشون فقط یه پوششه برای مخفی کردن کار های دیگه
۲۴.۳k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.