(۱۲سال پیش)پارت۲
(۱۲سال پیش)پارت۲
ا.ت:مرگ رو جلو چشمام دیدم و هیچ امیدی نداشتم!تا اینکه اون مرد رفت داخل کلبه منم از فرصت استفاده کردم و دور و برم و نگاه کردم تا یچیز تیر پیدا کنم و طناب و پاره کنم پایین ماشین یه تیغ کلفت پیدا کردم و چون دستام به پشت بسته شده بود باز کردنش سخت بود ولی شدنی بود بلاخره باز شد و من تا قدرت داشتم دوییدم ولی بعد چن دقیقه دوباره صدای ماشین اومد هنوزم اون جا سوییچی که صدای بادزنگ برنجی(تو گوگل بزنید میاره) میداد یادمه درحال دویدن هرزگاهی پشتمو نگا میکردم و ماشین با سرعت متوسط باهام میومد جلومو نگا کردم و دیدم یه نفر داره سمتم میدوه و اسمم و صدا میزنه انگار خیلی نگرانم بود!
پلیس:اون کی بود صورتشو شناختی؟واقعا نگرانت بود؟
ا.ت:نمیدونم فقط همون لحظه یادمه ماشین سرعت گرفت و با سرعت بهم برخورد کرد ولی...
پلیس:ولی چی؟..هرچی هس بگو
ا.ت:نمیدونم چرا وقتی ماشین به من برخورد کرد اون پسر مرد نه من من فقط پام فلج شده!این یعنی چی؟
پلیس:دیر وقته میتونی بری خونه من بعدا باهات تماس میگیرم
ا.ت:باشه فقط خبری شد حتما بگید اگر مجرمو پیدا کردید
یه ربع به ۱۲شب:
رسیدم خونه و آماده برای خواب شدم نمیدونم چرا یهو چشمم خورد به ساعتی که تازه گرفتم اسم مغازش خیلی عجیب بود[ساعت خاطرات]از وقتی گرفتمش اصلا وقت اینو نداشتم که ببینم چجوریه با ویلچر رفتم سمت ساعت و برداشتمش و یهو دستم به یه دکمه خورد و....
ا.ت:مرگ رو جلو چشمام دیدم و هیچ امیدی نداشتم!تا اینکه اون مرد رفت داخل کلبه منم از فرصت استفاده کردم و دور و برم و نگاه کردم تا یچیز تیر پیدا کنم و طناب و پاره کنم پایین ماشین یه تیغ کلفت پیدا کردم و چون دستام به پشت بسته شده بود باز کردنش سخت بود ولی شدنی بود بلاخره باز شد و من تا قدرت داشتم دوییدم ولی بعد چن دقیقه دوباره صدای ماشین اومد هنوزم اون جا سوییچی که صدای بادزنگ برنجی(تو گوگل بزنید میاره) میداد یادمه درحال دویدن هرزگاهی پشتمو نگا میکردم و ماشین با سرعت متوسط باهام میومد جلومو نگا کردم و دیدم یه نفر داره سمتم میدوه و اسمم و صدا میزنه انگار خیلی نگرانم بود!
پلیس:اون کی بود صورتشو شناختی؟واقعا نگرانت بود؟
ا.ت:نمیدونم فقط همون لحظه یادمه ماشین سرعت گرفت و با سرعت بهم برخورد کرد ولی...
پلیس:ولی چی؟..هرچی هس بگو
ا.ت:نمیدونم چرا وقتی ماشین به من برخورد کرد اون پسر مرد نه من من فقط پام فلج شده!این یعنی چی؟
پلیس:دیر وقته میتونی بری خونه من بعدا باهات تماس میگیرم
ا.ت:باشه فقط خبری شد حتما بگید اگر مجرمو پیدا کردید
یه ربع به ۱۲شب:
رسیدم خونه و آماده برای خواب شدم نمیدونم چرا یهو چشمم خورد به ساعتی که تازه گرفتم اسم مغازش خیلی عجیب بود[ساعت خاطرات]از وقتی گرفتمش اصلا وقت اینو نداشتم که ببینم چجوریه با ویلچر رفتم سمت ساعت و برداشتمش و یهو دستم به یه دکمه خورد و....
۶۸۱
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.