p14اخرین لبخند
پارت 14
اخرین لبخند
--------------------------
سانا:غذا خوردی
پدر بزرگ:نه نخوردم غذای بیمارستان برام تکراری شده
سانا:حدس میزدم برا همون برات غذا اوردم ظرف رو گذاشت روی میز کنار تخت و میز مخصوص تخت رو کشید سمت پدر بزرگش ظرف غذا رو برداشت
سانا:مشغول شو!
پدر بزرگ:تو مگه نمیخوری
سانا:نه من خوردم
پدر بزرگ:ممنون
سانا:بخور
پدر بزرگ مشغول خوردن شد
پدر بزرگ:حتما دکتر گفته که مدت زیادی نمیتونم زنده بمونم
سانا:نه اون گفت بیماریت رو به بهبوده با دارو خوب میشی نیازی به عمل نیس
پدر بزرگ:نمیخواد دلگرمی بدی من میدونم
سانا:دلگرمی نیست واقعیته
غذاش رو تموم کرد
سانا :یکم استراحت کن
پدر بزرگ:میگم حالا که داری میگی خوب میشم میتونم یه خواهشی داشته باشم
سانا:بگو
پدر بزرگ:میشه بعد از خوب شدنم منو ببری پیش مادربزرگت
سانا:منظورت زادگاهشه
پدر بزرگ:اوهوم
سانا:باشه تو فقط سعی کن الان استراحت کنی
پدر بزرگ خوابید سانا دیگه حوصلش سر رفته بود رفت تو بالکن تا یکم هوا بخوره می ترسید پدربزرگش رو هم از دست بده بهرحال اون تنها عضو باقی مونده از خانوادش بود
..........
صبح شده بود هنوز خورشید درحال طلوع بود خیلی خسته بود ولی باید کار میکرد به سمت خونه رفت در رو باز کرد و باکم ترین سر و صدا به اتاقش رفت از دیروز ظهر چیزی نخورده بود یه بسته شکلات تخته ای از کیفش در آورد و خورد لباساش رو عوض کرد ساعت 5:30بود میتونست تا ساعت7:30 بخوابه که تا ساعت8 بره کمپانی پس ساعتش رو برای 7:30 تنظیم کرد
...........
با صدای الارم بیدار شد کراپ آستین بلند بافت سفید همراه با شلوار بگ مشکی پوشید رفت پایین اعضا با زیر شلواری های کیوت و چهره های خواباند نشسته بودن که با دیدن سانا خواب از سرشون پرید
بعد از صبونه بچه ها سوار دو تا ماشین شدن سانا همراه با جین و جیمین و یونگی به کمپانی رفتن و بقیه هم با ماشین تهیونگ اومدن وارد اتاق رئیس شد
سانا:سلام قرار بود امروز تست میکاپ بدم
پی دی نیم:اوه باشه آماده شو دو از اعضای تی اکس تی هست مشکلی نیس
سانا:نه
حدود یه ربع بعد حاضر شدم نگاهی به وسایل میکاپ انداختم دوره کارآموزی میکاپ چون کسی رو به عنوان مدل نداشتم خودم با خودم تمرین میکردم بعد پی دی نیم و دو عضو از اعضای تی اکس تی اومدن شروع کردم با دقت زیاد میکاپ کردم بعد از چند مین یکی از اونا تموم شد رفتم سراغ اون یکی که اون هم تموم شد طراح و سرپرست گروه میکاپ ارتیست ها اومد با دهن باز نگاه میکرد
سانا:خوبه یا نه؟
اخرین لبخند
--------------------------
سانا:غذا خوردی
پدر بزرگ:نه نخوردم غذای بیمارستان برام تکراری شده
سانا:حدس میزدم برا همون برات غذا اوردم ظرف رو گذاشت روی میز کنار تخت و میز مخصوص تخت رو کشید سمت پدر بزرگش ظرف غذا رو برداشت
سانا:مشغول شو!
پدر بزرگ:تو مگه نمیخوری
سانا:نه من خوردم
پدر بزرگ:ممنون
سانا:بخور
پدر بزرگ مشغول خوردن شد
پدر بزرگ:حتما دکتر گفته که مدت زیادی نمیتونم زنده بمونم
سانا:نه اون گفت بیماریت رو به بهبوده با دارو خوب میشی نیازی به عمل نیس
پدر بزرگ:نمیخواد دلگرمی بدی من میدونم
سانا:دلگرمی نیست واقعیته
غذاش رو تموم کرد
سانا :یکم استراحت کن
پدر بزرگ:میگم حالا که داری میگی خوب میشم میتونم یه خواهشی داشته باشم
سانا:بگو
پدر بزرگ:میشه بعد از خوب شدنم منو ببری پیش مادربزرگت
سانا:منظورت زادگاهشه
پدر بزرگ:اوهوم
سانا:باشه تو فقط سعی کن الان استراحت کنی
پدر بزرگ خوابید سانا دیگه حوصلش سر رفته بود رفت تو بالکن تا یکم هوا بخوره می ترسید پدربزرگش رو هم از دست بده بهرحال اون تنها عضو باقی مونده از خانوادش بود
..........
صبح شده بود هنوز خورشید درحال طلوع بود خیلی خسته بود ولی باید کار میکرد به سمت خونه رفت در رو باز کرد و باکم ترین سر و صدا به اتاقش رفت از دیروز ظهر چیزی نخورده بود یه بسته شکلات تخته ای از کیفش در آورد و خورد لباساش رو عوض کرد ساعت 5:30بود میتونست تا ساعت7:30 بخوابه که تا ساعت8 بره کمپانی پس ساعتش رو برای 7:30 تنظیم کرد
...........
با صدای الارم بیدار شد کراپ آستین بلند بافت سفید همراه با شلوار بگ مشکی پوشید رفت پایین اعضا با زیر شلواری های کیوت و چهره های خواباند نشسته بودن که با دیدن سانا خواب از سرشون پرید
بعد از صبونه بچه ها سوار دو تا ماشین شدن سانا همراه با جین و جیمین و یونگی به کمپانی رفتن و بقیه هم با ماشین تهیونگ اومدن وارد اتاق رئیس شد
سانا:سلام قرار بود امروز تست میکاپ بدم
پی دی نیم:اوه باشه آماده شو دو از اعضای تی اکس تی هست مشکلی نیس
سانا:نه
حدود یه ربع بعد حاضر شدم نگاهی به وسایل میکاپ انداختم دوره کارآموزی میکاپ چون کسی رو به عنوان مدل نداشتم خودم با خودم تمرین میکردم بعد پی دی نیم و دو عضو از اعضای تی اکس تی اومدن شروع کردم با دقت زیاد میکاپ کردم بعد از چند مین یکی از اونا تموم شد رفتم سراغ اون یکی که اون هم تموم شد طراح و سرپرست گروه میکاپ ارتیست ها اومد با دهن باز نگاه میکرد
سانا:خوبه یا نه؟
۶.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.