من از جنگ داخلی می ترسم
من از جنگ داخلی می ترسم
روزی پای صحبت های پزشکی ایرانی نشستم که سال ها در سوریه کار کرده بود. لا به لای حرف هایش به موضوع جالبی اشاره کرد: « سوریه همیشه یکی از امن ترین کشورهای عرب بود، اما از چند سال قبل حس می کردی که انگار خیلی نامرئی اما مدام، به اختلافات قومی و مذهبی و حتی شهری و طایفه ای در این کشور دامن زده می شود... اخبار و شایعاتی پخش می شد که خیلی راحت باعث اختلاف مذاهب یا قومیت ها یا حتی ساکنان شهرهای مختلف و طرفداران تیم های مختلف می شد. مثلا یک روز شایع شد پزشکی کرد تبار مردم قبایل عرب را مسموم کرده و یک بار شایع شد راننده ای از شهر حمص پانزده مسافر اهل حلب را به داخل دره فرستاده و خودش از اتوبوس بیرون پریده و ... وقتی جنگ داخلی به راه افتاد ناگهان همه این اختلاف ها و کینه ها و نفرت ها سرباز کرد و تسویه حساب ها همسایه به همسایه و شهر به شهر و دین به دین و مذهب به مذهب و قوم به قوم شروع شد...»
این حکایت آشنا نیست؟ دقت کرده اید در چند وقت اخیر چقدر از این ماجراهای در ایران داشته ایم؟ دقت کرده اید چه حجمی از این اخبار غیر رسمی و بعد قضاوت های احساساتی و حجم عظیمی از واکنش های افراطی را در سطح جامعه و شبکه های اجتماعی دیده ایم؟
چرا اصلا صفحه بچه پولدارهای تهران راه افتاد؟ چرا ماجرای فیتیلیه ای ها به بحران ملی بدل شد ؟چرا تتلو و تتلی ها و یغما و یغماییان و چرخنده و سحر قریشی و ... این همه ماجرا شد؟ چرا ماجرای بخیه زخم یک سانتی متری پسر بچه چهار ساله در حالی به یک بحران ملی بدل شد اما در همین تهران خودمان سر کودکی را گوش تا گوش بریدند و کسی کمپین دلواپسی به راه نیانداخت...
اصلا نمی خواهم به این احتمال فکر کنم، اما می ترسم از روزی که منافع آنانی که جهان را روی سرانگشت های شان می چرخانند، این باشد که جنگ داخلی در ایران راه بیافتد... فکر می کنید اتفاقی که در صربستان و کرواسی و بوسنی با مردمانی با فرهنگی نسبتا بالا افتاد، دوباره ممکن نیست؟
حس می کنم که « ایران » در حال تجزیه به هفتاد و دو ملت و قوم و هفتصد نوع اندیشه و هفت هزار نوع تفکر است. هر کسی را که نگاه می کنی حس می کنی از دیگران نفرتی عظیم و خشمی انبار شده دارد که تنها جرقه ای می خواهد تا منفجر شود
فقط فرض کنید کسانی باشند که مامور ایجاد چنین وضعیتی باشند. حالا این افراد نمی توانند به روسای خود پیام دهند که: « ایرانی ها را می شود با تحریک احساسات شان و با شانتاژهای رسانه ها کار می کنند : فکر می کنید این وسط بی بی سی فارسی و صدای امریکا و ... و حتی شاید سایت ها و شبکه هایی کاملا خصوصی مثل فیس بوک و اینستاگرام و تلگرام حس بدم را جور دیگری نمی توانستم انتقال دهم. من از گسترش این حجم نفرت و کینه و خشم علیه همدیگر می ترسم... یادم هست که همین ده بیست سال قبل مردم کوچه و خیابان واقعا مهربان بودند و آرام، رئوف و همراه و همدل... همان طور که سوری ها و عراقی هایی که حالا راحت به روی هم اسلحه می کشند زمانی در میان کشورهای عرب به مهربانی و مهمان دوستی و آرامش شهره بودند ....
روزی پای صحبت های پزشکی ایرانی نشستم که سال ها در سوریه کار کرده بود. لا به لای حرف هایش به موضوع جالبی اشاره کرد: « سوریه همیشه یکی از امن ترین کشورهای عرب بود، اما از چند سال قبل حس می کردی که انگار خیلی نامرئی اما مدام، به اختلافات قومی و مذهبی و حتی شهری و طایفه ای در این کشور دامن زده می شود... اخبار و شایعاتی پخش می شد که خیلی راحت باعث اختلاف مذاهب یا قومیت ها یا حتی ساکنان شهرهای مختلف و طرفداران تیم های مختلف می شد. مثلا یک روز شایع شد پزشکی کرد تبار مردم قبایل عرب را مسموم کرده و یک بار شایع شد راننده ای از شهر حمص پانزده مسافر اهل حلب را به داخل دره فرستاده و خودش از اتوبوس بیرون پریده و ... وقتی جنگ داخلی به راه افتاد ناگهان همه این اختلاف ها و کینه ها و نفرت ها سرباز کرد و تسویه حساب ها همسایه به همسایه و شهر به شهر و دین به دین و مذهب به مذهب و قوم به قوم شروع شد...»
این حکایت آشنا نیست؟ دقت کرده اید در چند وقت اخیر چقدر از این ماجراهای در ایران داشته ایم؟ دقت کرده اید چه حجمی از این اخبار غیر رسمی و بعد قضاوت های احساساتی و حجم عظیمی از واکنش های افراطی را در سطح جامعه و شبکه های اجتماعی دیده ایم؟
چرا اصلا صفحه بچه پولدارهای تهران راه افتاد؟ چرا ماجرای فیتیلیه ای ها به بحران ملی بدل شد ؟چرا تتلو و تتلی ها و یغما و یغماییان و چرخنده و سحر قریشی و ... این همه ماجرا شد؟ چرا ماجرای بخیه زخم یک سانتی متری پسر بچه چهار ساله در حالی به یک بحران ملی بدل شد اما در همین تهران خودمان سر کودکی را گوش تا گوش بریدند و کسی کمپین دلواپسی به راه نیانداخت...
اصلا نمی خواهم به این احتمال فکر کنم، اما می ترسم از روزی که منافع آنانی که جهان را روی سرانگشت های شان می چرخانند، این باشد که جنگ داخلی در ایران راه بیافتد... فکر می کنید اتفاقی که در صربستان و کرواسی و بوسنی با مردمانی با فرهنگی نسبتا بالا افتاد، دوباره ممکن نیست؟
حس می کنم که « ایران » در حال تجزیه به هفتاد و دو ملت و قوم و هفتصد نوع اندیشه و هفت هزار نوع تفکر است. هر کسی را که نگاه می کنی حس می کنی از دیگران نفرتی عظیم و خشمی انبار شده دارد که تنها جرقه ای می خواهد تا منفجر شود
فقط فرض کنید کسانی باشند که مامور ایجاد چنین وضعیتی باشند. حالا این افراد نمی توانند به روسای خود پیام دهند که: « ایرانی ها را می شود با تحریک احساسات شان و با شانتاژهای رسانه ها کار می کنند : فکر می کنید این وسط بی بی سی فارسی و صدای امریکا و ... و حتی شاید سایت ها و شبکه هایی کاملا خصوصی مثل فیس بوک و اینستاگرام و تلگرام حس بدم را جور دیگری نمی توانستم انتقال دهم. من از گسترش این حجم نفرت و کینه و خشم علیه همدیگر می ترسم... یادم هست که همین ده بیست سال قبل مردم کوچه و خیابان واقعا مهربان بودند و آرام، رئوف و همراه و همدل... همان طور که سوری ها و عراقی هایی که حالا راحت به روی هم اسلحه می کشند زمانی در میان کشورهای عرب به مهربانی و مهمان دوستی و آرامش شهره بودند ....
۳.۱k
۰۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.