رویایے میان مہ! پارت هفتم
مهشاد:حالا میریم سالن طبقه پایین تا با چندتا از کسایی که اینجان اشنا بشین. رفتیم تو سالن چندتا دختر و پسر رو مبل نشسته بودن. مهشاد:بچه ها اینم انتقالیای جدید. با اونا حرف زدیم و اشنا شدیم و هنوز وسط حرفامون بودیم که یه پسره اومد گفت مهشاد سعادتی اومده. مهشاد:اوه بچه های جدید پاشید باید بریم چون سعادتی میخاد باهاتون حرف بزنه. مهشاد بلند شد مام پشت سرش بودیم و رفتیم دم در یه اتاق.دکمه ی زیر انگشترمو زدم و دوربینش فعال شد.مهشاد در زد. سعادتی:بیا تو. مهشاد درو باز کرد و رفت تو مام باهاش رفتیم. سعادتی:ادمای جدید اینان؟ مهشاد:بله اقا. سعادتی:اوم خوب تیموری تو برو من با خودشون کار دارم. مهشاد:چشم اقا و رفت و درو بست. سعادتی نگاهی به هممون انداخت و گفت:شنیدم که سابقه ی خوبی دارید ولی نتونستید جوری که باید پیشرفت کنید،درسته؟ نیکا:بله متاسفانه شرایط خوبی تو بازار کار واسمون فراهم نشد ولی امیدوارم به خاطر لطف بزرگی که شما به ما داشتید بتونیم موفق تر باشیم. سعادتی:اگر خوب کار کنید قطعا میشید. سعادتی نگاهی به مهدیس کرد و گفت:تو قدت چنده؟ مهدیس: ۱۷۵. سعادتی:عجب قد و بالایی،امیدوارم استعدادتم مثل قدت باشه. مهدیس چیزی نگفت. سعادتی:خوب بچه ها ما فردا شب قراره بریم مواد برداریم از یجا،یا شاید بشه گفت دزدی،پس اماده باشید،اگر توضیحات بیشتر خاستید از همین دختره تیموری بپرسید،خوب دیگه کاری باهاتون ندارم میتونید برید. نیکا:قول میدیم کارمون رو به بهترین نحو انجام بدیم. و از اتاق رفتیم. مهشاد اون اطراف نبود پس رفتیم تو اتاقای خودمون. قبل اینکه بریم تو اتاقامون به بچه ها گفتم:وایی خیلی وقت هست هیچکدوممون حموم نرفتیما امروز حتما بریم حموم هممون که بو گند نرفتیم. متین:وای اره راست میگی. پانیذ:خوب شد یادمون انداختی نیکا. من منظورم این بود که بریم تو حموم و گوشیامونو دربیارم و خداروشکر بچه ها منظورو گرفتن. رفتم تو اتاق و از کمد حوله و لباس برداشتم.خداروشکر کمد دور از دوربین بود. گوشی ام ما بین لباسا قایم کردم و رفتم تو حموم. دوشو باز کردم و درو قفل کردم. گوشیمو دراوردم و تو واتساپ یه گروه به اسم:جاسوسان راستین. زدم. نیکا:بچه ها حواستون باشه حتما فردت موقع دزدی دوربین انگشتراتونو روشن کنید از قبل شروع به حرکت روشن کنید. ممد:باش مهدیس:وایی مرتیکه واس چی قد منو پرسید اونجا اصن یجوری شدم به قد من چیکار داری گوریل. محراب:وای منم تعجب کردم میخاصت واسه مواد چند نفرو داشته باشه یا مدلینگ که قدتو پرسید اخه. متین:بچه ها میگم دوربین شمام اون نقطه قرمزه وسط تابلو عه شمام همچین چیزی دارین؟ نیکا:وای اره من به اون شک کردم.
-
من عجب نویسنده ای هستما😃
-
من عجب نویسنده ای هستما😃
۱۸.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.