خدمتکار عمارت ما
پارت:۹
ات میخواست فرار کنه ولی جیمین از پشت گرفتش و بغلش کرد و بردش اتاقش انداختش رو تخت و روش خیمید..و شروع کرد به کیص کرد ات...
جین ویو:
مثل همیشه جلوعه اینه بودم و داشتم از چهره هندسامم دیدن میکردم...که شنیدم صدای گریه و جیغ میاد....
نامجون:صدای چیه
جین:پیچ پیچی اخه من از کجا بدونم..؟
نامجون:ای وای جیمینننننن....!
جین:واااای
=جیمین از لباش دلکند و رفت سراغ گردنش و کیص مارک گزاشت....کم کم رفت سراغ لباساش که.....
کرممم
هی خماری بده نه؟
میدونم
جین:جیمیننننن...!
جیمین:برید بیرون من ددیشم و هرکاری بخوام میکنممممم....!
نامجون:جیمین...یس کن این کارارو اون زبون بسته گنا داره..!
ات:هق.هق
نامجون:حالت خوبه...؟
ات:ا..اره
جین:تو چته جیمین...!
جیمین:من دوسش دارم....!
ات:چ..چی...
جیمین:من دوست دارم...!
ات:و..و..ولی من..
جیمین:خواهش میکنم...دوسم داشته باش...عاشقم شو...من از ته قلبم دوست دارم...!
=ات توی ذهنش=
*هق...و..ولی من دوسش ندارم...!من جونگکوک رو دوست دارم...و..ولی اون داره ازدواج میکنه....هق...چیکار کنم....اها...*
جیمین:خ..خوب نظرت چیه...؟
ات:منم دوست دارم...
جیمین:چ..چی
نامجون:واتتتت
جین:اح....اخیش من برم پیش اینه...
نامجون:چ...چیییی
جیمین:افرین گود گرل
ات:ه..هوم
=جیمین ات رو براید استایل بغل کرد و تو هوا چرخوند=
ات:وای..بزارم زمینننن
جیمین:از امروز دیگه میشی دوست دختر من نه خدمتکار شخصی جونگکوک
ات:ب...باشه...
=همون موقع جونگکوک اومد تو=
کوک:سلا....واتا...یا حضرت شسر موز اینجا چه خبرههههه[با داد]
جیمین:ایشون همسر من هستن...ما هردو همو دوست داریم...ایشون دیگه خدمتکار شخصیت نیست...!
کوک:چچی...؟
جیمین:اره...ما حسمون به هم دوطرفه بود
ات میخواست فرار کنه ولی جیمین از پشت گرفتش و بغلش کرد و بردش اتاقش انداختش رو تخت و روش خیمید..و شروع کرد به کیص کرد ات...
جین ویو:
مثل همیشه جلوعه اینه بودم و داشتم از چهره هندسامم دیدن میکردم...که شنیدم صدای گریه و جیغ میاد....
نامجون:صدای چیه
جین:پیچ پیچی اخه من از کجا بدونم..؟
نامجون:ای وای جیمینننننن....!
جین:واااای
=جیمین از لباش دلکند و رفت سراغ گردنش و کیص مارک گزاشت....کم کم رفت سراغ لباساش که.....
کرممم
هی خماری بده نه؟
میدونم
جین:جیمیننننن...!
جیمین:برید بیرون من ددیشم و هرکاری بخوام میکنممممم....!
نامجون:جیمین...یس کن این کارارو اون زبون بسته گنا داره..!
ات:هق.هق
نامجون:حالت خوبه...؟
ات:ا..اره
جین:تو چته جیمین...!
جیمین:من دوسش دارم....!
ات:چ..چی...
جیمین:من دوست دارم...!
ات:و..و..ولی من..
جیمین:خواهش میکنم...دوسم داشته باش...عاشقم شو...من از ته قلبم دوست دارم...!
=ات توی ذهنش=
*هق...و..ولی من دوسش ندارم...!من جونگکوک رو دوست دارم...و..ولی اون داره ازدواج میکنه....هق...چیکار کنم....اها...*
جیمین:خ..خوب نظرت چیه...؟
ات:منم دوست دارم...
جیمین:چ..چی
نامجون:واتتتت
جین:اح....اخیش من برم پیش اینه...
نامجون:چ...چیییی
جیمین:افرین گود گرل
ات:ه..هوم
=جیمین ات رو براید استایل بغل کرد و تو هوا چرخوند=
ات:وای..بزارم زمینننن
جیمین:از امروز دیگه میشی دوست دختر من نه خدمتکار شخصی جونگکوک
ات:ب...باشه...
=همون موقع جونگکوک اومد تو=
کوک:سلا....واتا...یا حضرت شسر موز اینجا چه خبرههههه[با داد]
جیمین:ایشون همسر من هستن...ما هردو همو دوست داریم...ایشون دیگه خدمتکار شخصیت نیست...!
کوک:چچی...؟
جیمین:اره...ما حسمون به هم دوطرفه بود
۹.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.