عشق از نو “پارت”(12)
یک هفته بعد صبح داخل هتل
ویو نامجون
یک هفته گذشت و ما با پسرا کل پاریس و گشتیم فردا جمعه بود و ما پرواز به سمت سئول رو داشتیم بچها ناراحت بودن از اینکه دوباره میرن مدرسه
؛من واقعا دلم نمیخواد برگردیم
^اههه تازه داشتم عادت میکردم
»کاش زودتر تابستون بیاد
+به من که کلی خوش گذشت
_من بازم خوشگذرونی پاریسی میخوام
*اوه پسرا اروم باشین نامی بیا بچهاتو ساکت کن
رفتم سمت جین از کمرش گرفتم چسبوندم به خودم دیکم تحریک شد محکم رفت رو خط باسنش
/حالا شدن بچهای من تنها اره
*عزیزم چرا عصبی میشی خودم جمشون میکنم تو استراحت کن
/اومم بیب
*خفه شو
/چشم
جین برگشت دیکم خورد به عضوش قد بلندی کرد و از لبام کوتاه بوسید رفت سمت بچها جیغ زد سر پسرا که اروم نشستن سر جاهاشون خواست برگرده سر اشپزیش که دید یونگی نشسته رو پاهای جیهوپ
*یونگیییییییی گفتم همه بشینن سر جاهاشون
^اممم منم سر جامم بابا
*اوه واقعا جات رو پاهای برادرته عزیزم
؛بابااااا چی گفتی
جیمین وسط تهیونگ و جونگکوک بود وقتی از دهن جین اسم بغل سپ در اومد برگشت نگا کرد یونگی و بغض تو چشماش معلوم بود خیلی مظلوم شده بود
؛شوگاااا(با بغض خیلی کیوت)
^او بیب ببخشید من فقط…
یونگی داشت حرف میزد که جیمین بغضش شکست و بدو بدو از پله ها رفت تو اتاقش یونگی هم پشت سرش رفت جیهوپ که ناراحت شده بود نشست یجا یونگی دوباره اومد پایین لبای جیهوپو کوتاه بوسید
^میدونی که من دوتاتونو دوس دارم
»میدونم
دوباره یونگی دویید رفت بالا بعد نیم ساعت اومدن پایین جیمین گردنش کبود بود معلوم بود یکاری کردن
*میبینممممکهههههه بهتون خوشگذشته (با حرص)
؛ها چی نه ما کاری نکردیم ایشون اینجا چیکار میکنه من این آقا رو نمیشناسم ایشون رل دارن اونها جیهوپ
^جیمین من هر دوتاتونو دوس دارم این کارا چیه
یهو جین برگشت سمت من
*نامی
/جانم بیب
*تو چرا به من توجه نمیکنی چرا مث اینا توعم گردن منو کبود نمیکنی چرا منو دوس نداری چرا با من عشق بازی نمیکنی چرا هرشب بهم حال نمیدی
/پس من اینا رو از کجا آوردم (اشاره به مکنه لاین)
*ولی من بازم میخوام
/بلند شدم رفتم سمتش که با ملاقه زد تو سرم افتادم زمین
*برو بیشین(با عصبانیت الکی)
ویو تهیونگ
شب شد فردا قرار بود برگردیم سئول دراز کشیده بودم رو تخت کوکی از حموم اومد کنارم نشست
+چطوری بیب
اهمیتی به حرفش ندادم بلند شد لباساشو پوشید موهاشو خشک کرد از اینه به من نگا میکرد منم از تو دوربین گوشی نگاش میکردم خودش هنوز نفهمیده بود منم جوری رفتار کردم که دارم با ینفر چت میکنم و هی میخندیدم عطرشو زد اومد طرف من زود از دوربین در اومدم رفتم تو چت «جانگ می»که همین الان پیام داده بود با خنده جوابشو میدادم اونم داشت باهام حرف میزد کوک اومد کنارم خوابید
+بیب
_هوم
+بیببب
_هوممممم
+تهیونگگگ(با لج)
گوشیو خاموش کردم زل زدم به چشماش
_جانم کوکی
+با کی چت میکنی
_با دوستم
+اسمش
_جانگ
+گوشیتو بده به من
_اوممم برا چی (لوس)
+میخوام چتاتونو بخونم
_نمیخوام
یهو نزدیکم شد گوشیم و گرفت نگا کرد صفحه چت جانگ نوشته بود دوست دارم
+این جانگه
_عا ع ار اره
+چرا باید به تو بگه دوست دارم
_نمیدونم
+صب کن
کوک ویس گرفت فرستاد برای کوک
_اینا چیه میگیییی
+تو مال منی
_خب باشه ولی به جانگ چه
+همه باید بفهمن تو مال منی
ریز خندیدم و با شیطنت رومو کردم اونور
_که چی
ادامش صفحه بعد ...
ویو نامجون
یک هفته گذشت و ما با پسرا کل پاریس و گشتیم فردا جمعه بود و ما پرواز به سمت سئول رو داشتیم بچها ناراحت بودن از اینکه دوباره میرن مدرسه
؛من واقعا دلم نمیخواد برگردیم
^اههه تازه داشتم عادت میکردم
»کاش زودتر تابستون بیاد
+به من که کلی خوش گذشت
_من بازم خوشگذرونی پاریسی میخوام
*اوه پسرا اروم باشین نامی بیا بچهاتو ساکت کن
رفتم سمت جین از کمرش گرفتم چسبوندم به خودم دیکم تحریک شد محکم رفت رو خط باسنش
/حالا شدن بچهای من تنها اره
*عزیزم چرا عصبی میشی خودم جمشون میکنم تو استراحت کن
/اومم بیب
*خفه شو
/چشم
جین برگشت دیکم خورد به عضوش قد بلندی کرد و از لبام کوتاه بوسید رفت سمت بچها جیغ زد سر پسرا که اروم نشستن سر جاهاشون خواست برگرده سر اشپزیش که دید یونگی نشسته رو پاهای جیهوپ
*یونگیییییییی گفتم همه بشینن سر جاهاشون
^اممم منم سر جامم بابا
*اوه واقعا جات رو پاهای برادرته عزیزم
؛بابااااا چی گفتی
جیمین وسط تهیونگ و جونگکوک بود وقتی از دهن جین اسم بغل سپ در اومد برگشت نگا کرد یونگی و بغض تو چشماش معلوم بود خیلی مظلوم شده بود
؛شوگاااا(با بغض خیلی کیوت)
^او بیب ببخشید من فقط…
یونگی داشت حرف میزد که جیمین بغضش شکست و بدو بدو از پله ها رفت تو اتاقش یونگی هم پشت سرش رفت جیهوپ که ناراحت شده بود نشست یجا یونگی دوباره اومد پایین لبای جیهوپو کوتاه بوسید
^میدونی که من دوتاتونو دوس دارم
»میدونم
دوباره یونگی دویید رفت بالا بعد نیم ساعت اومدن پایین جیمین گردنش کبود بود معلوم بود یکاری کردن
*میبینممممکهههههه بهتون خوشگذشته (با حرص)
؛ها چی نه ما کاری نکردیم ایشون اینجا چیکار میکنه من این آقا رو نمیشناسم ایشون رل دارن اونها جیهوپ
^جیمین من هر دوتاتونو دوس دارم این کارا چیه
یهو جین برگشت سمت من
*نامی
/جانم بیب
*تو چرا به من توجه نمیکنی چرا مث اینا توعم گردن منو کبود نمیکنی چرا منو دوس نداری چرا با من عشق بازی نمیکنی چرا هرشب بهم حال نمیدی
/پس من اینا رو از کجا آوردم (اشاره به مکنه لاین)
*ولی من بازم میخوام
/بلند شدم رفتم سمتش که با ملاقه زد تو سرم افتادم زمین
*برو بیشین(با عصبانیت الکی)
ویو تهیونگ
شب شد فردا قرار بود برگردیم سئول دراز کشیده بودم رو تخت کوکی از حموم اومد کنارم نشست
+چطوری بیب
اهمیتی به حرفش ندادم بلند شد لباساشو پوشید موهاشو خشک کرد از اینه به من نگا میکرد منم از تو دوربین گوشی نگاش میکردم خودش هنوز نفهمیده بود منم جوری رفتار کردم که دارم با ینفر چت میکنم و هی میخندیدم عطرشو زد اومد طرف من زود از دوربین در اومدم رفتم تو چت «جانگ می»که همین الان پیام داده بود با خنده جوابشو میدادم اونم داشت باهام حرف میزد کوک اومد کنارم خوابید
+بیب
_هوم
+بیببب
_هوممممم
+تهیونگگگ(با لج)
گوشیو خاموش کردم زل زدم به چشماش
_جانم کوکی
+با کی چت میکنی
_با دوستم
+اسمش
_جانگ
+گوشیتو بده به من
_اوممم برا چی (لوس)
+میخوام چتاتونو بخونم
_نمیخوام
یهو نزدیکم شد گوشیم و گرفت نگا کرد صفحه چت جانگ نوشته بود دوست دارم
+این جانگه
_عا ع ار اره
+چرا باید به تو بگه دوست دارم
_نمیدونم
+صب کن
کوک ویس گرفت فرستاد برای کوک
_اینا چیه میگیییی
+تو مال منی
_خب باشه ولی به جانگ چه
+همه باید بفهمن تو مال منی
ریز خندیدم و با شیطنت رومو کردم اونور
_که چی
ادامش صفحه بعد ...
۷.۸k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.