Fake teahyong
Fake teahyong
Part 4
عمارت کیم
جونگ کوک:خب راستش با یه دختری آشنا شدم که
تهیونگ:خیلی بی ادب و پرو بود
جونگ کوک:باهاش درست صحبت کن (داد)
~چخبره من از جونگ کوک پرسیدم نه تو تهیونگ
تهیونگ:بله پدر ببخشید
~داشتی میگفتی جونگ کوک
جونگ کوک:پدر من با یه دختر به اسم میسو آشنا شدم اون خیلی خوشگل و مودب و مهربون بود پدر
~ازش خوشت اومده
جونگ کوک:خب راستش
~ای شیطون بلا
جونگ کوک:خب پدر اون خوشگله خیلیم خوشگله مهربونه با ادب بود
(علامت مادر جونگ کوک&)
(ادمین:فقط جونگ کوکه که علامت نگرفته🤣)
&خب دیگه پسرم بزرگ شد عاشق شد
(علامت جونگ کوک÷)
÷مادرررر
&باشه باشه
تهیونگ:من میرم بخوابم
(بچه ها یه توضیحی بدم نقش اصلی جونگ کوک نیستا فقط نقش مهمی توی فیک داره نقش اصلی تهیونگ و میسو هستن )
÷منم میرم بخوابم شبتون بخیر
&~شب بخیر
~پسرمم عاشق شد رفت
فردا ......
÷از خواب بلند شدم یادم اومد با میسو کوچولوم قراره بریم بازی کنیم سریع با ذوق بلند شدم آماده شدم
تهیونگ :از خواب بلند شدم یادم اومدم امروز میخوایم بریم اون دختره اسمش چی بود اها میسو رو ببینیم یکم ذوق کردم
سریع بلند شدم آماده شدم رفتم پایین جونگ کوکو دیدم از دیشب باهام حرف نزده
تهیونگ:جونگ کوک
÷بله (خیلی سرد)
تهیونگ:چرا اینطوری میکنی
÷چه طوری میکنم
تهیونگ:سرد رفتار میکنی
÷چرا با میسو اونطوری حرف زدی چرا دیشب جلوی مامان بابا میسو رو اوطوری خطاب کردی
تهیونگ:ببخشید من امروز میخوام بیام معذرت خواهی کنم
÷هوفف دفعه ی آخرت باشه ها
تهیونگ:باشه قول میدم باهاش مهربون باشم
÷باشه
همو بغل کردن
رفتن صبحونه بخورن
بعد از خوردن صبحونه
÷مامان بابا میشه منو تهیونگ بریم بیرون میخوایم بریم با میسو بازی کنیم
~برید
&ولی مواظب باشیدا
تهیونگ:چشم مادر
ادمین
بدو بدو رفتن سمت باغای انجیر
وایسادن و منتظر شدن ولی میسو نیومد
تهیونگ:پس چرا نمیاد
÷نمیدونم به من قول داد بیاد
تهیونگ:هوفف ساعت ۱۲ و نیم شد
÷اما من میخوام اونو ببینم
تهیونگ:منم میخوام ازش معذرت خواهی کنم
÷بهتره بریم نمیاد
خب سمت عمارت میسو
ویو میسو
صبح شد از خواب بلند شدم ولی خیلی کسل بودم امروز باید میرفتم جونگ کوک و ببینم هقق ولی نمیتونم برم بخاطر همین تصمیم گرفتم دوباره بخوابم
یهو در اتاقم و زدن
=بله
×منم خانوم
=لونا برو
×خانوم باید آماده شید برید صبحونه بخورید
=گفتم نمیام
×خواهش میکنم اگر نیاید من تنبیه میشم
=ای بابا اومدم اه
بسه دیگه خداوکیلی خیلی نوشتم
Part 4
عمارت کیم
جونگ کوک:خب راستش با یه دختری آشنا شدم که
تهیونگ:خیلی بی ادب و پرو بود
جونگ کوک:باهاش درست صحبت کن (داد)
~چخبره من از جونگ کوک پرسیدم نه تو تهیونگ
تهیونگ:بله پدر ببخشید
~داشتی میگفتی جونگ کوک
جونگ کوک:پدر من با یه دختر به اسم میسو آشنا شدم اون خیلی خوشگل و مودب و مهربون بود پدر
~ازش خوشت اومده
جونگ کوک:خب راستش
~ای شیطون بلا
جونگ کوک:خب پدر اون خوشگله خیلیم خوشگله مهربونه با ادب بود
(علامت مادر جونگ کوک&)
(ادمین:فقط جونگ کوکه که علامت نگرفته🤣)
&خب دیگه پسرم بزرگ شد عاشق شد
(علامت جونگ کوک÷)
÷مادرررر
&باشه باشه
تهیونگ:من میرم بخوابم
(بچه ها یه توضیحی بدم نقش اصلی جونگ کوک نیستا فقط نقش مهمی توی فیک داره نقش اصلی تهیونگ و میسو هستن )
÷منم میرم بخوابم شبتون بخیر
&~شب بخیر
~پسرمم عاشق شد رفت
فردا ......
÷از خواب بلند شدم یادم اومد با میسو کوچولوم قراره بریم بازی کنیم سریع با ذوق بلند شدم آماده شدم
تهیونگ :از خواب بلند شدم یادم اومدم امروز میخوایم بریم اون دختره اسمش چی بود اها میسو رو ببینیم یکم ذوق کردم
سریع بلند شدم آماده شدم رفتم پایین جونگ کوکو دیدم از دیشب باهام حرف نزده
تهیونگ:جونگ کوک
÷بله (خیلی سرد)
تهیونگ:چرا اینطوری میکنی
÷چه طوری میکنم
تهیونگ:سرد رفتار میکنی
÷چرا با میسو اونطوری حرف زدی چرا دیشب جلوی مامان بابا میسو رو اوطوری خطاب کردی
تهیونگ:ببخشید من امروز میخوام بیام معذرت خواهی کنم
÷هوفف دفعه ی آخرت باشه ها
تهیونگ:باشه قول میدم باهاش مهربون باشم
÷باشه
همو بغل کردن
رفتن صبحونه بخورن
بعد از خوردن صبحونه
÷مامان بابا میشه منو تهیونگ بریم بیرون میخوایم بریم با میسو بازی کنیم
~برید
&ولی مواظب باشیدا
تهیونگ:چشم مادر
ادمین
بدو بدو رفتن سمت باغای انجیر
وایسادن و منتظر شدن ولی میسو نیومد
تهیونگ:پس چرا نمیاد
÷نمیدونم به من قول داد بیاد
تهیونگ:هوفف ساعت ۱۲ و نیم شد
÷اما من میخوام اونو ببینم
تهیونگ:منم میخوام ازش معذرت خواهی کنم
÷بهتره بریم نمیاد
خب سمت عمارت میسو
ویو میسو
صبح شد از خواب بلند شدم ولی خیلی کسل بودم امروز باید میرفتم جونگ کوک و ببینم هقق ولی نمیتونم برم بخاطر همین تصمیم گرفتم دوباره بخوابم
یهو در اتاقم و زدن
=بله
×منم خانوم
=لونا برو
×خانوم باید آماده شید برید صبحونه بخورید
=گفتم نمیام
×خواهش میکنم اگر نیاید من تنبیه میشم
=ای بابا اومدم اه
بسه دیگه خداوکیلی خیلی نوشتم
۵.۶k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.