"گندم ری" در تاریخ اسلام جایگاهی عبرتمند و درس آموز دارد.
"گندم ری" در تاریخ اسلام جایگاهی عبرتمند و درس آموز دارد. چنان با حافظه تاریخی و احساس اجتماعی گره خورده که در فرهنگ ضرب المثلهایمان راه یافته و خوش نشسته است.
عمر بن سعد بن ابی وقاص با ده هزار مرد جنگی آماده حرکت بود تا به دیلمان برود و سرکشان شورشگر را سرکوب کند . پدرش جنگاور بود و در فتوحات فراوانی نقش داشت. در اولین جنگ اسلام ، یعنی جنگ بدر اولین تیر را همو انداخت. پسرش عمر بن سعد هم جنگاوری و فرماندهی را نخست از پدر آموخت. در آغاز هفتمین دهه قمری سپاه خود را گرد آورد و آماده حرکت شد که عبیدالله بن زیاد قضیهء دیلمان را پیش کشید. دیلمانیان که ولایتشان از ری شروع میشد وتاساحل دریا کش می آمد ، بنی امیه را ذله کرده بودند. نه خراج میدادند و نه برای والیان اموی تره خورد میکردند. در فرهنگ آل امیه این یعنی سرکشی. این را هم بیفزایم که دیلمیان به امیر المومنین علی _علیه السلام_ هم مهر می ورزیدند. این در حالی است که تمام ولایات ملزم بودند که سر منبرها آن حضرت را لعن و سب کنند. اصلا هر که اسمش علی بود محکوم به مرگ بود.بگذریم؛ ابن سعد داشت حرکت میکرد که والی تام الاختبار ، عبیدالله ابن مرجانه ، دبه در آورد و گفت قبل از رفتن به ری و خوردن نان برشتهء گندم ، به کربلا برو و حسین ابن علی را یا به بیعت وادار کن یا با او بجنگ ...
رویاهای ابن سعد به هم ریخت. پدرش سردار جنگی قادسیه بود و مدائن تیول او. حسابی ضایع میشد اگر نمی رفت. مردم چه میگویند درباره اش؟ ناسلامتی برای خودش کلی نام و اعتبار به هم زده بود.
با همان ده هزار مرد جنگی اش به کربلا رفت و در برابر نوه پیامبر و بازمانده آیات تطهیر ومباهله صف آراست.. در کربلا حضرت سید الشهدا _علیه السلام_ جداگانه و در خلوت ،او را نصیحت کرد. او از خانه و باغ خود نگران بود ، زیرا عبیدالله خانه را ویران و باغ را تصرف خواهد کرد. حضرت به او وعده داد خانه و باغهای بهتری به او خواهد داد. آخرسر آرزوی پلیدش را افشا کرد و ولایت ری را گفت. گفت که نان گندم ری وسوسه اش کرده بود. حضرت هم به او فرمود که "گندم ری را نخواهی خورد"
همه میدانیم که پسر سعد در کربلا چه کرد و چه جنایاتی به نام پلید خود ثبت کرد. بعد از کربلا عبیدالله ناکامش گذاشت و با وقتکشی و وعده های واهی سفر ری را برایش برآشفت . چند سال بعد برادر زنش ،جناب مختار ، او را کشت.
خب ،گندم ری چه شد؟ گندمی که سرداران حسرتش را میخوردند و بهترین نوع گندم بود ،چه شد؟..
حالا اعجاز را ببینید:
همین گندم ، که آرزوی دیرینه ابن سعدبود، به خود سیدالشهدا _علیه السلام_ رسید. بله ،به خود آن حضرت رسید. و اما اصل قضیه: در گذر زمان خاندان قاجار این زمینهای وسیع گندم ری را مالک شدند. زمینهایی که میگویند بهترین گندم خاورمیانه را تولید میکردند. فتحعلی شاه ، در آخر عمر خود آن زمینهای حاصلخیز را به دختر خود بخشید و آن دختر که به گمانم نامش مهدعلیاست، تمام زمینها را وقف اقامه عزاداری و روضه امام حسین _علیه السلام_ کرد. الحق ،شاه هم شاهان قدیم!
الان در جنوب تهران و شهرری کنار روستای پلائن ،چسبیده به بهشت زهرا تا حاشیه اتوبان، گندمزارها را میتوانید ببینید. عایدی آنها یکسره خرج روضه میشود ؛ خرج شما عزاداران حسینی ...! یعنی نه تنها عمر ابن سعد گندم خوشگوار ری را نخورد بلکه به عکس، صرف امام حسین شد..
شرح قصه را سالهای پیش به دقت از متولی آن زمینها و امامزاده آنجا حجت الاسلام غضنفری شنیده بودم . با گذر سالها از حافظهء ضعیفم بیش از این انتظار ندارم...
حرف حساب اول :صلی الله علی الباکین علی الحسین..
حرف حساب دوم: اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک
عمر بن سعد بن ابی وقاص با ده هزار مرد جنگی آماده حرکت بود تا به دیلمان برود و سرکشان شورشگر را سرکوب کند . پدرش جنگاور بود و در فتوحات فراوانی نقش داشت. در اولین جنگ اسلام ، یعنی جنگ بدر اولین تیر را همو انداخت. پسرش عمر بن سعد هم جنگاوری و فرماندهی را نخست از پدر آموخت. در آغاز هفتمین دهه قمری سپاه خود را گرد آورد و آماده حرکت شد که عبیدالله بن زیاد قضیهء دیلمان را پیش کشید. دیلمانیان که ولایتشان از ری شروع میشد وتاساحل دریا کش می آمد ، بنی امیه را ذله کرده بودند. نه خراج میدادند و نه برای والیان اموی تره خورد میکردند. در فرهنگ آل امیه این یعنی سرکشی. این را هم بیفزایم که دیلمیان به امیر المومنین علی _علیه السلام_ هم مهر می ورزیدند. این در حالی است که تمام ولایات ملزم بودند که سر منبرها آن حضرت را لعن و سب کنند. اصلا هر که اسمش علی بود محکوم به مرگ بود.بگذریم؛ ابن سعد داشت حرکت میکرد که والی تام الاختبار ، عبیدالله ابن مرجانه ، دبه در آورد و گفت قبل از رفتن به ری و خوردن نان برشتهء گندم ، به کربلا برو و حسین ابن علی را یا به بیعت وادار کن یا با او بجنگ ...
رویاهای ابن سعد به هم ریخت. پدرش سردار جنگی قادسیه بود و مدائن تیول او. حسابی ضایع میشد اگر نمی رفت. مردم چه میگویند درباره اش؟ ناسلامتی برای خودش کلی نام و اعتبار به هم زده بود.
با همان ده هزار مرد جنگی اش به کربلا رفت و در برابر نوه پیامبر و بازمانده آیات تطهیر ومباهله صف آراست.. در کربلا حضرت سید الشهدا _علیه السلام_ جداگانه و در خلوت ،او را نصیحت کرد. او از خانه و باغ خود نگران بود ، زیرا عبیدالله خانه را ویران و باغ را تصرف خواهد کرد. حضرت به او وعده داد خانه و باغهای بهتری به او خواهد داد. آخرسر آرزوی پلیدش را افشا کرد و ولایت ری را گفت. گفت که نان گندم ری وسوسه اش کرده بود. حضرت هم به او فرمود که "گندم ری را نخواهی خورد"
همه میدانیم که پسر سعد در کربلا چه کرد و چه جنایاتی به نام پلید خود ثبت کرد. بعد از کربلا عبیدالله ناکامش گذاشت و با وقتکشی و وعده های واهی سفر ری را برایش برآشفت . چند سال بعد برادر زنش ،جناب مختار ، او را کشت.
خب ،گندم ری چه شد؟ گندمی که سرداران حسرتش را میخوردند و بهترین نوع گندم بود ،چه شد؟..
حالا اعجاز را ببینید:
همین گندم ، که آرزوی دیرینه ابن سعدبود، به خود سیدالشهدا _علیه السلام_ رسید. بله ،به خود آن حضرت رسید. و اما اصل قضیه: در گذر زمان خاندان قاجار این زمینهای وسیع گندم ری را مالک شدند. زمینهایی که میگویند بهترین گندم خاورمیانه را تولید میکردند. فتحعلی شاه ، در آخر عمر خود آن زمینهای حاصلخیز را به دختر خود بخشید و آن دختر که به گمانم نامش مهدعلیاست، تمام زمینها را وقف اقامه عزاداری و روضه امام حسین _علیه السلام_ کرد. الحق ،شاه هم شاهان قدیم!
الان در جنوب تهران و شهرری کنار روستای پلائن ،چسبیده به بهشت زهرا تا حاشیه اتوبان، گندمزارها را میتوانید ببینید. عایدی آنها یکسره خرج روضه میشود ؛ خرج شما عزاداران حسینی ...! یعنی نه تنها عمر ابن سعد گندم خوشگوار ری را نخورد بلکه به عکس، صرف امام حسین شد..
شرح قصه را سالهای پیش به دقت از متولی آن زمینها و امامزاده آنجا حجت الاسلام غضنفری شنیده بودم . با گذر سالها از حافظهء ضعیفم بیش از این انتظار ندارم...
حرف حساب اول :صلی الله علی الباکین علی الحسین..
حرف حساب دوم: اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک
۳.۲k
۱۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.