رمان *شیطان و فرشته* پارت ۱۸
رمان *شیطان و فرشته* پارت ۱۸
یورو: ممنون! چه مهربون به نظر میای!
کارین: که واقعا هم هست!
هونوکا: هه هههههه هه..... ممنون😅😶
تو ذهنش: اگه اینا بفهمن من میتونم شیطانی شم اونوقت....
کارین: ولی من میدونم تو میتونی شیطانی شی.
هونوکا: چییی! از کجا؟ 😨
کارین: خب همه ی الهه ها میتونن، منم میتونم😐
هونوکا: عه راست میگی🗿راستی من اسممو گفتم شما نگفتی، میتونم بپرسم لطفا🙂
کارین: من کارین هستم یه فرشته و تایپمم enfp عه، اینم دوستم یورو عه و یه شیطانه تایپشم entp عه.
یورو: نمیذاشتی خودم بگم؟ 😑
کارین: نه🌚
یورو: بیشور😑
یهو هونوکا خودشو انداخت رو زمین و دراز کشید، یکی از دستاشو از روی همون زمین تکون داد و به سمت یه گل که دقیقا کنارش بود گرفت و داشت بهش وَر میرفت.
هونوکا:راستش گل ها و گیاه ها... همه چیز منن، اگراونا نباشن....من ممکنه بمیرم.
کارین: وای چه بد!....
هونوکا: بنابر این، ازتون میخوام که لطفا به گل ها و گیاه ها صدمه نزنید... باشه؟
کارین: حتما!
یورو: باشه.... قول میدیم...
هونوکا: اوه! وقتتونو طلف کردم! ببخشید، میتونین اتاقمو ببینین و بعدش برین سراغ اتاق بعدی.
بلند شد و مارو تا اتاقش همراهی کرد.
یورو: کاسومی که اتاقش پر عروسک لاما و پاندا بود برای تو پر از عروسک پیشی و گُله😐
هونوکا: 😂😂
کارین: خب ما دیگه بریم، خدافظظظظظ
هونوکا: خدافظظظ🥺❤
رفتیم برای اتاق بعدی
یورو: اوووو! کوروی؟ از وایب رنگ درِ اتاقش خوشم اومد.
وارد اتاق که شدیم یه فضای خونی و تاریک دیدیم،البته لامپش روشن بود🗿
یه پسر اونجا اون دور بود، این یکی همکلاسیمون پسره؟ موهاش مشکی بود و چشماش فکز کنم قرمز بود... یذره منو یاد آکوما انداخت، لباسش قرمز آستین بلند بود با شلوار سیاه.
یورو: مههههه یخیاصخیخاقدهیادیخییذیهایقادینیایپصحستدینیذدزد
کارین آروم در گوش یورو: آروم باش! الان آبرومون میره!
یورو: تخخخخخخخذیخیهسنصخرقینباتیهیایتیهاینیخیعقهق۷۷ق۷ق۷ق۷۷تقحقتنصتی
پسره: عه!!! اومدین ببخشید حواسم نبودددد
و اومد سمت ما، یورو خدا بگم چیکارت کنه با این صدا های ضایعت باعث شدی این بیاد سمتمون، البته خیلی کراشه🌚.....
یورو: ممنون! چه مهربون به نظر میای!
کارین: که واقعا هم هست!
هونوکا: هه هههههه هه..... ممنون😅😶
تو ذهنش: اگه اینا بفهمن من میتونم شیطانی شم اونوقت....
کارین: ولی من میدونم تو میتونی شیطانی شی.
هونوکا: چییی! از کجا؟ 😨
کارین: خب همه ی الهه ها میتونن، منم میتونم😐
هونوکا: عه راست میگی🗿راستی من اسممو گفتم شما نگفتی، میتونم بپرسم لطفا🙂
کارین: من کارین هستم یه فرشته و تایپمم enfp عه، اینم دوستم یورو عه و یه شیطانه تایپشم entp عه.
یورو: نمیذاشتی خودم بگم؟ 😑
کارین: نه🌚
یورو: بیشور😑
یهو هونوکا خودشو انداخت رو زمین و دراز کشید، یکی از دستاشو از روی همون زمین تکون داد و به سمت یه گل که دقیقا کنارش بود گرفت و داشت بهش وَر میرفت.
هونوکا:راستش گل ها و گیاه ها... همه چیز منن، اگراونا نباشن....من ممکنه بمیرم.
کارین: وای چه بد!....
هونوکا: بنابر این، ازتون میخوام که لطفا به گل ها و گیاه ها صدمه نزنید... باشه؟
کارین: حتما!
یورو: باشه.... قول میدیم...
هونوکا: اوه! وقتتونو طلف کردم! ببخشید، میتونین اتاقمو ببینین و بعدش برین سراغ اتاق بعدی.
بلند شد و مارو تا اتاقش همراهی کرد.
یورو: کاسومی که اتاقش پر عروسک لاما و پاندا بود برای تو پر از عروسک پیشی و گُله😐
هونوکا: 😂😂
کارین: خب ما دیگه بریم، خدافظظظظظ
هونوکا: خدافظظظ🥺❤
رفتیم برای اتاق بعدی
یورو: اوووو! کوروی؟ از وایب رنگ درِ اتاقش خوشم اومد.
وارد اتاق که شدیم یه فضای خونی و تاریک دیدیم،البته لامپش روشن بود🗿
یه پسر اونجا اون دور بود، این یکی همکلاسیمون پسره؟ موهاش مشکی بود و چشماش فکز کنم قرمز بود... یذره منو یاد آکوما انداخت، لباسش قرمز آستین بلند بود با شلوار سیاه.
یورو: مههههه یخیاصخیخاقدهیادیخییذیهایقادینیایپصحستدینیذدزد
کارین آروم در گوش یورو: آروم باش! الان آبرومون میره!
یورو: تخخخخخخخذیخیهسنصخرقینباتیهیایتیهاینیخیعقهق۷۷ق۷ق۷ق۷۷تقحقتنصتی
پسره: عه!!! اومدین ببخشید حواسم نبودددد
و اومد سمت ما، یورو خدا بگم چیکارت کنه با این صدا های ضایعت باعث شدی این بیاد سمتمون، البته خیلی کراشه🌚.....
۱.۴k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.