Part8
نورا:
و آروم با چاقو سعی کردم بدون صدا برم جلو
اون کسی نبود به جز جک کسی که ازش به اندازه
کل دنیا متنفرم و هیچوقت از اندازش پایین نخواهم آمد
هیچوقت یادم نمیره جک چند بار قصد جون من رو داشت
ولی زمانی که رسیدم جک نبود یکی از افسرای یونگی به نام
جونگونگ بود شاید منو متخصص افراد شناسی باید میکردن
از اینکه مجبورم و میتونم برم داخل حس عجیبی دارم
اگه رفتم اونجا منو کشتن چی؟
اگه یونگی با یه نفر دیگه باشه چی؟
اگه ینفر یونگی رو کشته بعد اینجا رو به تصاحب خود دراورده
چی؟
اگه آدم فضایی ها حمله کردن چی؟
اگه هوش مصنوعی به جای ما باشه بعد مارو بکشه چی؟
اگه دزدای دریایی بخاطر مال اینجا رو غارت کنن چی؟
اگه....
اگه....
اگه....
جلو رفتم این بهترین کاری بود که میتونستم کنم
افسرا: تو کی هستی؟ اینجا چی میخوای
نورا: دنبال یونگیم
افسر گارد: رئیس مرده
نورا: من مودونم زندست
افسر: نمیخواد لحنتو مثل پاتریک کنی که من توش استادم
نورا: پس منم سندیم
افسر : با رئیس چی کار داری؟
نورا: خودت گفتی اونو کشتن
افسر: گفتم باهاش چی کار داشتی ؟ مشکل مردم اینه که به
فعل توجه نمیکنن که ببینن ماضیه مضارعه یا آیندست
نورا: خب تو چی گفتی؟
افسر : علم و غیب ندارم که یادم رف
نورا : پس سعی کن یادت بره یونگی مرده باشه
افسر: هعی نگهبانا اونو دستگیر کنین
نورا: جان؟ چیشد الان ؟ نیاز دارم یکی توضیح بده 😶🤔🙄🤨
و نوراسید در همان گیجی و منگی دستگیر شد
شرط :
و من بعد .... ها برگشتم
بیا پایین برای شرط
...
...
بیا پایین
.....
خسته شدی؟
مشکل گشا ابلفضل
خب رسیدی
حرفمو باور کردی؟
مهم نیست باور کن
شرط :
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
۶ تا لایک بشه
فالو فراموش به هیچ عنوان نشه
الان ۱۱۰ تایی هستیم
۲ تا فالو
suga_29
و آروم با چاقو سعی کردم بدون صدا برم جلو
اون کسی نبود به جز جک کسی که ازش به اندازه
کل دنیا متنفرم و هیچوقت از اندازش پایین نخواهم آمد
هیچوقت یادم نمیره جک چند بار قصد جون من رو داشت
ولی زمانی که رسیدم جک نبود یکی از افسرای یونگی به نام
جونگونگ بود شاید منو متخصص افراد شناسی باید میکردن
از اینکه مجبورم و میتونم برم داخل حس عجیبی دارم
اگه رفتم اونجا منو کشتن چی؟
اگه یونگی با یه نفر دیگه باشه چی؟
اگه ینفر یونگی رو کشته بعد اینجا رو به تصاحب خود دراورده
چی؟
اگه آدم فضایی ها حمله کردن چی؟
اگه هوش مصنوعی به جای ما باشه بعد مارو بکشه چی؟
اگه دزدای دریایی بخاطر مال اینجا رو غارت کنن چی؟
اگه....
اگه....
اگه....
جلو رفتم این بهترین کاری بود که میتونستم کنم
افسرا: تو کی هستی؟ اینجا چی میخوای
نورا: دنبال یونگیم
افسر گارد: رئیس مرده
نورا: من مودونم زندست
افسر: نمیخواد لحنتو مثل پاتریک کنی که من توش استادم
نورا: پس منم سندیم
افسر : با رئیس چی کار داری؟
نورا: خودت گفتی اونو کشتن
افسر: گفتم باهاش چی کار داشتی ؟ مشکل مردم اینه که به
فعل توجه نمیکنن که ببینن ماضیه مضارعه یا آیندست
نورا: خب تو چی گفتی؟
افسر : علم و غیب ندارم که یادم رف
نورا : پس سعی کن یادت بره یونگی مرده باشه
افسر: هعی نگهبانا اونو دستگیر کنین
نورا: جان؟ چیشد الان ؟ نیاز دارم یکی توضیح بده 😶🤔🙄🤨
و نوراسید در همان گیجی و منگی دستگیر شد
شرط :
و من بعد .... ها برگشتم
بیا پایین برای شرط
...
...
بیا پایین
.....
خسته شدی؟
مشکل گشا ابلفضل
خب رسیدی
حرفمو باور کردی؟
مهم نیست باور کن
شرط :
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
۶ تا لایک بشه
فالو فراموش به هیچ عنوان نشه
الان ۱۱۰ تایی هستیم
۲ تا فالو
suga_29
۵۰۹
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.