☆ BRAVE 3> ☆

☆ BRAVE 3> ☆

[Part ۱۵]
آروم پله ی آخر رو طی کردی و دستتو دور بازوی تهیونگ حلقه کردی
ته: خوشگل شدی
ا/ت : توعم خوشتیپ شدی
پشت میزِ خانوادگی کیم نشستی ، دقیقا بغل ته ، خوانواده ی خودت رو روی یک میز دیگه دیدی ، بهتره بگم خوانواده ی قبلی
معذب بودی ، خیلی معذب طوری که شروع به فشار دادن ناخونات توی کردی .
دستت رو حس نمیکردی ، دستات یخ شده بود که توسط دست های گرمی به اسارت گرفته شد .
ته: چیزی شده؟[اروم]
حالا نفس هات تند شده بود ولی کوتاه
ا/ت: خوبم
ته: مطمئنی؟ا/ت : نه ، خوانواده ام
ته: چیزی نمیشه خب؟
نتونستی چیزی بگی و فقط سرت رو تکون دادی .
وقت رقص بود تمام زوج ها داشتن میرقصیدن که دستی به سمتت دراز شد .
ته : افتخار میدید؟
ا/ت : با کمال میل
با هم به سمت جایگاه رقص رفتید و شروع به رقصیدن کردید که تو گفتی
ا/ت : یه کم ، معذب کننده نیست؟
ته: چرا؟
ا/ت : آخه همه اینجا زوجن
ته: ماهم میتونیم زوج باشیم
ا/ت : چی
از حرفی که زده بود واقعا خشکت زده بود
ته : چیه ؟ نمیشه؟
ا/ت : نه منظورم من اون نبود آخه ...
نذاشت ادامه ی حرف رو بزنی و گفت
ته : پس این حرفتو به عنوان "بله" در نظر میگیرم
☆پرش زمانی به چند سال بعد☆
خلاصه به خوبی و خوشی زندگی کردید 😂
The end .

☆میدونم بد شد به روم نیارید😂☆