فیک٣٢
فیک ٣٢
ویو کوک
وقتی مطمئن شدم رفتن به نگهبان گفتم
کوک:بهش بگو بیاد
سریع به سمت میل رفتم و خودمو انداخت روش دیدم تهیونگ اومد داخل خیلی داغون شده بود ریش داراورده بود
بلند شدم به سمتش رفتم
و گفتم
کوک:چی شده داداش
تهیونگ:م.ممن چیکار کنم
کوک:چی شده میشه درست بگی مشکلت چی !؟؟؟
تهیونگ:خواهرم چند وقته اصلا خونه نیومده خیلی نگرانشم من چیکار کنم کوک هااا (بغض
تهیونگ:اصلا گوشیشو جواب نمیده من من ...
کوک:هیشش داداش درست میشه شاید به خاطر کاراش رفته
خارج از کشور
تهیونک:چه کاریییی(داد)اون یه تتوکار هست ن یه جهانگر
اون اصلا انگلیسی بلد نیس
کوک:تهیونگگگگ(داد
تهیونگ:تو از اولم به خواهر من چشم داشتی میدونم که کاره تو هست
کوک:تهیونگ تو بزرگ تره منی باید بیشتر درک کنی ادمو من به خواهرت علاقه دارم دلیل نمیشه که من بلایی سره خواهرت بیارم (داد و عصبی
بنده
درهمین هین سونا اومد داخل با دیدنه تهیونگ که یقه کوک رو گرفت به سمتشون رفت
سونا:اینجا چه خبرهه
تهیونگ:برادرت به خواهر من چشم داشته
سونا :چیی؟؟
کوک:اره من به کیم هانول علاقه دارم دلیل نمیشه که من خواهرشو بدزدم
ته:چقدرهه بهش علاقه دارییی(عصبی
کوک:خیلی ساله از وقتی که ١١ سالم بود
تهیونگ:ای عو*ضی
بنده
تهیونگ کوک رو ول میکنه و یه مشت بهش میزنه که باعث میشه کوک بیوفته زمین تهیونک به سمت کوک میره
و شروع میکنه به مشت زدن
سونا وقتی این وضعیت رو میبینه صدای نگهبان میزنه
نگهبان میاد تهیونگ رو از کوک جدا میکنه کوک هم بلند میشه
لباسشو مرتب میکنه و میگه
کوک:به خاطر خواهرت بهت صدمه نزدم پس منو عصبی نکن
تهیونک:برام مهم نیس چه خری باشی
با این حرفش کوک عصبی میشه و .......
ویو کوک
وقتی مطمئن شدم رفتن به نگهبان گفتم
کوک:بهش بگو بیاد
سریع به سمت میل رفتم و خودمو انداخت روش دیدم تهیونگ اومد داخل خیلی داغون شده بود ریش داراورده بود
بلند شدم به سمتش رفتم
و گفتم
کوک:چی شده داداش
تهیونگ:م.ممن چیکار کنم
کوک:چی شده میشه درست بگی مشکلت چی !؟؟؟
تهیونگ:خواهرم چند وقته اصلا خونه نیومده خیلی نگرانشم من چیکار کنم کوک هااا (بغض
تهیونگ:اصلا گوشیشو جواب نمیده من من ...
کوک:هیشش داداش درست میشه شاید به خاطر کاراش رفته
خارج از کشور
تهیونک:چه کاریییی(داد)اون یه تتوکار هست ن یه جهانگر
اون اصلا انگلیسی بلد نیس
کوک:تهیونگگگگ(داد
تهیونگ:تو از اولم به خواهر من چشم داشتی میدونم که کاره تو هست
کوک:تهیونگ تو بزرگ تره منی باید بیشتر درک کنی ادمو من به خواهرت علاقه دارم دلیل نمیشه که من بلایی سره خواهرت بیارم (داد و عصبی
بنده
درهمین هین سونا اومد داخل با دیدنه تهیونگ که یقه کوک رو گرفت به سمتشون رفت
سونا:اینجا چه خبرهه
تهیونگ:برادرت به خواهر من چشم داشته
سونا :چیی؟؟
کوک:اره من به کیم هانول علاقه دارم دلیل نمیشه که من خواهرشو بدزدم
ته:چقدرهه بهش علاقه دارییی(عصبی
کوک:خیلی ساله از وقتی که ١١ سالم بود
تهیونگ:ای عو*ضی
بنده
تهیونگ کوک رو ول میکنه و یه مشت بهش میزنه که باعث میشه کوک بیوفته زمین تهیونک به سمت کوک میره
و شروع میکنه به مشت زدن
سونا وقتی این وضعیت رو میبینه صدای نگهبان میزنه
نگهبان میاد تهیونگ رو از کوک جدا میکنه کوک هم بلند میشه
لباسشو مرتب میکنه و میگه
کوک:به خاطر خواهرت بهت صدمه نزدم پس منو عصبی نکن
تهیونک:برام مهم نیس چه خری باشی
با این حرفش کوک عصبی میشه و .......
۲۱.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.