Part6.تهیونگ. عشق مافیا

(ته ویو)
صب از از خواب بلند شدم دیدم بجا ات عروسک تو بغلمه یا خدا کجاس این دختر کجا رفته بدون اینکه کسی بیدار شه سریع رفتم بیرون که دیدم تو لپتاب داره از توی اتاق که لامپاش خموشه میاد رفتم داخل دیدم
@ات؟
&ها چیشده
@چرا اینطوری رفتی تو لبتاپ
&از دیشب تا الان نخوابیدم داشتم رد عمومو میزدم
@خاک تو سرم چرا نیومدی بخوابی هااا(داد)
&ششش خوابن صب زود رفتم اونجا که ردشو زدم دیدم یه خرابس با کلی بادیگارد حدس زدیم اونجاس
@احمققق نمیگی دوباره گیر میفتی نمیدونی از خواب بلند شدم چقدر ترسیدم
&ببخشید باید بریم بلندشون کن
@باشه
@بلند شییییید جانگو پیدا کردیم
اعضا :چییی
(چند مین بعد)
(ات ویو)
رسیدیم از ماشین پیاده شدم و وارد اونجا شدیم
بادیگاردا:خانم نمیتونید وارد شید
&هه به چه جرئت اینو میگی
زدم لتو پارش کردم که یهو یه صدایی اومد
ناشناش:خوش اومدی دخترم
بالا نگا کردم
&باباااااااا تو. تو عوضیییی میکشمتتتتتتت
"اروم باش دخترم
&دقیقا مثل همون موقعی وقتیم میخواستی منو بکشی گفتی اروم باش دخترم(وحشیانه و عصبی شدیددد)
@تو داری چی میگی ات
&هیچی فقط بدون این بابامه کفایت میکنه یه بچ واقعی
" خودتو با من مقایسه نکن
&هوففف خفه شوو میمیری همین امروز دقیقا همون روزیه که مامانو کشتی یادته (خنده ی عصبی)
" وایی اره چقد اون روز خوب بود
&رفتم بالا همونجا گرفتم مش پایین و پرتش کردم پایین اره حیلی خوبه پس امروز توهم میمیری هااااااااا
@اتتتتتتتتت

بنظرتون چی شده نترسید نمرد و نمیمیره 😭😂