غریبه ای آشنا"P4"
اتاق تاریکه تاریک بود و خیلیم کوچیک فلیکس منو تو چهار ستون عضلاتی خودش حپس کرده بود برای اولین بار ضربان قلبم برای این مرد بالا رفته بود و نمیتونستم خودمو کنترل کنم!
این مرد برای محافظت از من جون خودشو خطر انداخته بود..
تهری:بهت گفتم بری بیرون(اروم)
فلیکس همینطور که به در خیره شده بود گفت:انتظار داشتی ولت کنم؟
تهری:میدونی که چن بار تو این وضعیت موندم و تونستم از دست پلیسا در برم..
فلیکس:اینبار فرق میکرد پلیس قیافتو ندیدن ولی میدونن که وجود داری اینبار نمیذارن از دستشون خلاص شی!
تهری:تو الان به خاطر من...
مکث کردم و ادامه دادم:به خاطر من جونتو خطر انداختی!؟
فلیکس:مگه من محافظت نیستم؟
تهری:عاشقم شدی نه؟
از قیافه فلیکس معلوم شد که از حرفم شوکه شده! ولی به حرفم پاسخی نداد
دستمو بردم بالا و گذاشتم رو صورتش و چرخوندم سمت خودم..
چشامون رو هم قفل شد
تهری:عاشقم شدی؟
فلیکس:عجیبه ۴ ساله که این حسو بهت دارم ولی تو الان فهمیدی!
تهری:پس..
فلیکس دوباره به در خیره شد!
که اینبار تهری دستشو گذاشت رو کراوات فلیکس سرشو چرخوند و کشیدش پاین که لباشون قره هم شد
تهری دستاشو پشت گردن فلیکی قفل کرد و شروع کرد به بوسیدنش
فلیکس شوکه شده بود ولی وضعیت از این بهتر که تونسته دختری که معشوقشه ببوسه نیست!
دستشو قاب صورت تهری کرد و شروع کرد به بوسیدنش جوری میبوسید که انگار دیگه تحمل عشق یه طرفشو نداشت
جو عاشقانه با صدای پای پلیس متوقف شد
فلیکس صدا دار از تهری جدا شد و گفت:مجبور بودی تو این وضعیت منو از خود بی خود کنی!
تهری:ادامه بده منو ببوس اجازه میدم خودت جدا شدی!
فلیکس:باور کن اگه ادامه بدم دوتامونم میوفتیم دست پلیس!
با صدای پنجره هر دو برگشتن سمتش لی نو بود
فلیکس دست یخ شده تیری رو دستش گرفت و اروم رفت سمت پنجره پنجره رو باز کرد
لینو:رعیس زود باشین ما بیرونیا رو کشتیم!
تهری:اوکی بریم
فلیکس:رعیس اول تو بپر!
رفتم جلو و پریدم از پنجره پایین که لی نو منو گرفت فلیکس هم پرید و بدو بدو رفتیم سمت ماشین....
شرایط داره:
10 دنبال کننده
15 لایک
کمه ها!
این مرد برای محافظت از من جون خودشو خطر انداخته بود..
تهری:بهت گفتم بری بیرون(اروم)
فلیکس همینطور که به در خیره شده بود گفت:انتظار داشتی ولت کنم؟
تهری:میدونی که چن بار تو این وضعیت موندم و تونستم از دست پلیسا در برم..
فلیکس:اینبار فرق میکرد پلیس قیافتو ندیدن ولی میدونن که وجود داری اینبار نمیذارن از دستشون خلاص شی!
تهری:تو الان به خاطر من...
مکث کردم و ادامه دادم:به خاطر من جونتو خطر انداختی!؟
فلیکس:مگه من محافظت نیستم؟
تهری:عاشقم شدی نه؟
از قیافه فلیکس معلوم شد که از حرفم شوکه شده! ولی به حرفم پاسخی نداد
دستمو بردم بالا و گذاشتم رو صورتش و چرخوندم سمت خودم..
چشامون رو هم قفل شد
تهری:عاشقم شدی؟
فلیکس:عجیبه ۴ ساله که این حسو بهت دارم ولی تو الان فهمیدی!
تهری:پس..
فلیکس دوباره به در خیره شد!
که اینبار تهری دستشو گذاشت رو کراوات فلیکس سرشو چرخوند و کشیدش پاین که لباشون قره هم شد
تهری دستاشو پشت گردن فلیکی قفل کرد و شروع کرد به بوسیدنش
فلیکس شوکه شده بود ولی وضعیت از این بهتر که تونسته دختری که معشوقشه ببوسه نیست!
دستشو قاب صورت تهری کرد و شروع کرد به بوسیدنش جوری میبوسید که انگار دیگه تحمل عشق یه طرفشو نداشت
جو عاشقانه با صدای پای پلیس متوقف شد
فلیکس صدا دار از تهری جدا شد و گفت:مجبور بودی تو این وضعیت منو از خود بی خود کنی!
تهری:ادامه بده منو ببوس اجازه میدم خودت جدا شدی!
فلیکس:باور کن اگه ادامه بدم دوتامونم میوفتیم دست پلیس!
با صدای پنجره هر دو برگشتن سمتش لی نو بود
فلیکس دست یخ شده تیری رو دستش گرفت و اروم رفت سمت پنجره پنجره رو باز کرد
لینو:رعیس زود باشین ما بیرونیا رو کشتیم!
تهری:اوکی بریم
فلیکس:رعیس اول تو بپر!
رفتم جلو و پریدم از پنجره پایین که لی نو منو گرفت فلیکس هم پرید و بدو بدو رفتیم سمت ماشین....
شرایط داره:
10 دنبال کننده
15 لایک
کمه ها!
۷.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.