پارت ۲۳
Part 23
#ددی_فاکر_وحشیم2
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ا/ت: تو اتاق بودیم یک هفته است که از دخترم خبری نیست
ا/ت: جونگکوک خبر داری ازش(با بغض)
کوک:نه نه من بزرگترین مافیای جهان نمیتونم الان دخترمو پیدا کنم
ا/ت:کوک کم کم داشت گریه می کرد رفتم بغلش کردم
کوک: اون کجاست ( با یکم اشک)
ا/ت: جونگکوکم تو نگران نباش پیدا میشه دختر ما خیلی قویه
کوک: اون مردو بگیرم میدونم چیکارش کنم
ا/ت:کوک لطفا هق پیداش کن هق (با گریه)
کوک:همه ای این بلا ها بر سر توعه ا/ت(با داد)
ا/ت:کوک تو چی میگی هق
کوک:تو اگه با اون عوضی دوست نبودی این بلا ها سر دخترم نمیومد
ا/ت: ولی..
کوک: خفه شو دیگه نمیخوام ببینمت نمیخوام صداتو بشنوم کاش تو هم تو اون تصادف با خانوادت میمردی
ذهن ا/ت:کوک درست میگه بخاطر من این بلا ها سر دخترم میاد ای کاش میمردم ای کاش منی وجود نداشت
کوک: دیگه نمیخوام باهات باشم (با داد)
ا/ت:(هیچ تکونی نمیخوره تو شوکه)
کوک:برو از خونم بیرون قبل از اینکه بلایی سرت بیارم
ا/ت:کوک
کوک:تا خودمو کنترل کردم گمشو بیرونننننننن (با عربده)
ا/ت:با گریه از اتاق خارج شدم و از خونه خارج میشدم که با دیدن جه اون جام خشکم زد
ا/ت:جه اون دخترم
دویدم سمتش و بغلش کردم با گریه
جه اون:مامان مامان
ا/ت: عزیزم چطوری الهی من بمیرم کل بدنت کبوده حال نداری رنگ روحت پریده
جه اون: ماما...(بیهوش شد)
ا/ت: جه اون تو بغلم بیهوش شد وای خدا (با گریه)
اسم جونگکوکو داد زدم
کوک:ا/ت داشت منو صدا میزد از دستش عصبانی بودم رفتم پایین با دیدن جه اون زود رفتم سمتش و براید استایل بغلش کردم بردم اتاقش
کوک:چی شده چطور اومد
ا/ت:باهام حرف میزد که یدفعه بیهوش شد لطفاً به دکتر زنگ بزن جه اون دخترم چشاتو باز کن نفسم (با گریه)
کوک:به دکتر زنگ زدم بیاد اینجا دخترم پاشو عزیزم لباساش پاره بود بدنش کبود بود من اگه اون عوضی را بگیرم دیگه واسه این کارش پشیمونش میکنم
کوک:تو هنوزم اینجایی
ا/ت:کوک لطفا بزار پیش دخترم باشم
کوک:دخترت؟دختر کی بخاطر مادرش به این حال افتاده هااا(با عربدهکش)
ا/ت: جونگکوک این بلاهایی که سر دخترت اومده همش کاره خودته به یاد بیار کی چیکار کرده
کوک:بهش یه پشت دستی زدم
برو بیرون تو دیگه جایی تو این خونه نداری
ا/ت: کوک خیلی عوض شده خودش میدونه که این کاره کیه ولی تقصیر بازم مال من میشه صورتم میسوخت با حرفایی که تو اتاق بهم زد قلبمو شکونده بود بس نبود حالا این
ادامه دارد..
#Roman
#jk
#کارلین
#ددی_فاکر_وحشیم2
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ا/ت: تو اتاق بودیم یک هفته است که از دخترم خبری نیست
ا/ت: جونگکوک خبر داری ازش(با بغض)
کوک:نه نه من بزرگترین مافیای جهان نمیتونم الان دخترمو پیدا کنم
ا/ت:کوک کم کم داشت گریه می کرد رفتم بغلش کردم
کوک: اون کجاست ( با یکم اشک)
ا/ت: جونگکوکم تو نگران نباش پیدا میشه دختر ما خیلی قویه
کوک: اون مردو بگیرم میدونم چیکارش کنم
ا/ت:کوک لطفا هق پیداش کن هق (با گریه)
کوک:همه ای این بلا ها بر سر توعه ا/ت(با داد)
ا/ت:کوک تو چی میگی هق
کوک:تو اگه با اون عوضی دوست نبودی این بلا ها سر دخترم نمیومد
ا/ت: ولی..
کوک: خفه شو دیگه نمیخوام ببینمت نمیخوام صداتو بشنوم کاش تو هم تو اون تصادف با خانوادت میمردی
ذهن ا/ت:کوک درست میگه بخاطر من این بلا ها سر دخترم میاد ای کاش میمردم ای کاش منی وجود نداشت
کوک: دیگه نمیخوام باهات باشم (با داد)
ا/ت:(هیچ تکونی نمیخوره تو شوکه)
کوک:برو از خونم بیرون قبل از اینکه بلایی سرت بیارم
ا/ت:کوک
کوک:تا خودمو کنترل کردم گمشو بیرونننننننن (با عربده)
ا/ت:با گریه از اتاق خارج شدم و از خونه خارج میشدم که با دیدن جه اون جام خشکم زد
ا/ت:جه اون دخترم
دویدم سمتش و بغلش کردم با گریه
جه اون:مامان مامان
ا/ت: عزیزم چطوری الهی من بمیرم کل بدنت کبوده حال نداری رنگ روحت پریده
جه اون: ماما...(بیهوش شد)
ا/ت: جه اون تو بغلم بیهوش شد وای خدا (با گریه)
اسم جونگکوکو داد زدم
کوک:ا/ت داشت منو صدا میزد از دستش عصبانی بودم رفتم پایین با دیدن جه اون زود رفتم سمتش و براید استایل بغلش کردم بردم اتاقش
کوک:چی شده چطور اومد
ا/ت:باهام حرف میزد که یدفعه بیهوش شد لطفاً به دکتر زنگ بزن جه اون دخترم چشاتو باز کن نفسم (با گریه)
کوک:به دکتر زنگ زدم بیاد اینجا دخترم پاشو عزیزم لباساش پاره بود بدنش کبود بود من اگه اون عوضی را بگیرم دیگه واسه این کارش پشیمونش میکنم
کوک:تو هنوزم اینجایی
ا/ت:کوک لطفا بزار پیش دخترم باشم
کوک:دخترت؟دختر کی بخاطر مادرش به این حال افتاده هااا(با عربدهکش)
ا/ت: جونگکوک این بلاهایی که سر دخترت اومده همش کاره خودته به یاد بیار کی چیکار کرده
کوک:بهش یه پشت دستی زدم
برو بیرون تو دیگه جایی تو این خونه نداری
ا/ت: کوک خیلی عوض شده خودش میدونه که این کاره کیه ولی تقصیر بازم مال من میشه صورتم میسوخت با حرفایی که تو اتاق بهم زد قلبمو شکونده بود بس نبود حالا این
ادامه دارد..
#Roman
#jk
#کارلین
۲۸.۰k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.