پارت ۱۲
~فلش بک...زمان حال~
~ویو تهیونگ~
یادم اومد
یادم اومد که چطور باعث این اتفاق شدم.
نزدیک ون رفتم.
با چشمام که الان اشکی شده بود داخل ون رو نگاه کردم
کسی توش نبود.
کمی خیالم راحت شد....
سریع همه جارو زیر و رو کردم که پیداشون کنم
وایسا ببینم این چیه.....؟
{از این به بعد به جای این که اسم بنویسم بعد جمله ای که طرف میگه،حرف اول اسمشو میزارم...تهیونگ=ت}
ت:جونگکوووک
جونگکوک رو پیدا کردمممم
ت:جونگکوک؟ صدامو میشنوی؟چشماتو باز کنننن
~ویو جونگکوک~
همه جا سیاهه.......
کمی بین چشمامو باز کردم....
همه چی تاره.......
ی صدایی میاد.....
این صدا.....آشناس...
تصویری آشنا......
جونگکوکککک؟.....
منو صدا میکنه.؟؟؟؟
ج:تتهییون.ننگ؟
ت:جونگکوک! چشماتو باز کن من اینجاممم
دور و برم و نگاه کردم...
ج:تهیونگ...؟ ا.ته کو؟
ت:نمیدونم........بلند شو میرم پیداش میکنم...
ج:چیشده؟
ت:نگران نباش یادت میاد....فعلا باید برم ا.ت رو پیدا کنم.
تهیونگ دوان دوان ازم دور شد و رفت...
چی شده.....اون ونمونه؟
چرا این ریختیه؟
وایسا....اگه اون ونمونه ...منم اینجام....تهیونگم داره دنبال ا.ت میگرده...؟ینی....تصادف کردیییممممممم
نگران دور و برمو نگاه کردم...چن تا تیکه از ون افتاده بود اونجا...تنه درخت هم از کنار جاده شکسته و افتاده اونجا...
وایسا ببینم انگار ی چیزی اون زیره...
رفتم نگا کنم ببینم اونجا چیه؟
تیکه های چوبو کنار زدم و ا.ت رو دیدم...!
بلند داد زدم:ااااا.تتتتتتهههههههههه
بیاااار شووووووو
*بغض صگی
ج:ا.تتتتهههههه
خواهش میکنممممم
ترکم نکنننننن
*گریه صگی
تهیونگ از صدای داد هام اومده بود ببینه چی شده...
ت:چی شدهههههه
ج:ا....ا.ته....این زیر موندههه
ت:باید کمکش کنیممم
ج:*زجه صگی
از زیر تیکه های ون و درخت کشیدمش بیرون..
بغلش کردم
ج:ا.تههههه بیدار شووووو+زجه صگی+گریه صگی
تهیونگ هم گریه میکرد....وایسا..
ج:تهیونگ؟~صدا لرزون~تو...چر.ا گریه...ممیکنی..؟
تاااا پارت بعددددد
۱۳♥
۱۵ 💬
~ویو تهیونگ~
یادم اومد
یادم اومد که چطور باعث این اتفاق شدم.
نزدیک ون رفتم.
با چشمام که الان اشکی شده بود داخل ون رو نگاه کردم
کسی توش نبود.
کمی خیالم راحت شد....
سریع همه جارو زیر و رو کردم که پیداشون کنم
وایسا ببینم این چیه.....؟
{از این به بعد به جای این که اسم بنویسم بعد جمله ای که طرف میگه،حرف اول اسمشو میزارم...تهیونگ=ت}
ت:جونگکوووک
جونگکوک رو پیدا کردمممم
ت:جونگکوک؟ صدامو میشنوی؟چشماتو باز کنننن
~ویو جونگکوک~
همه جا سیاهه.......
کمی بین چشمامو باز کردم....
همه چی تاره.......
ی صدایی میاد.....
این صدا.....آشناس...
تصویری آشنا......
جونگکوکککک؟.....
منو صدا میکنه.؟؟؟؟
ج:تتهییون.ننگ؟
ت:جونگکوک! چشماتو باز کن من اینجاممم
دور و برم و نگاه کردم...
ج:تهیونگ...؟ ا.ته کو؟
ت:نمیدونم........بلند شو میرم پیداش میکنم...
ج:چیشده؟
ت:نگران نباش یادت میاد....فعلا باید برم ا.ت رو پیدا کنم.
تهیونگ دوان دوان ازم دور شد و رفت...
چی شده.....اون ونمونه؟
چرا این ریختیه؟
وایسا....اگه اون ونمونه ...منم اینجام....تهیونگم داره دنبال ا.ت میگرده...؟ینی....تصادف کردیییممممممم
نگران دور و برمو نگاه کردم...چن تا تیکه از ون افتاده بود اونجا...تنه درخت هم از کنار جاده شکسته و افتاده اونجا...
وایسا ببینم انگار ی چیزی اون زیره...
رفتم نگا کنم ببینم اونجا چیه؟
تیکه های چوبو کنار زدم و ا.ت رو دیدم...!
بلند داد زدم:ااااا.تتتتتتهههههههههه
بیاااار شووووووو
*بغض صگی
ج:ا.تتتتهههههه
خواهش میکنممممم
ترکم نکنننننن
*گریه صگی
تهیونگ از صدای داد هام اومده بود ببینه چی شده...
ت:چی شدهههههه
ج:ا....ا.ته....این زیر موندههه
ت:باید کمکش کنیممم
ج:*زجه صگی
از زیر تیکه های ون و درخت کشیدمش بیرون..
بغلش کردم
ج:ا.تههههه بیدار شووووو+زجه صگی+گریه صگی
تهیونگ هم گریه میکرد....وایسا..
ج:تهیونگ؟~صدا لرزون~تو...چر.ا گریه...ممیکنی..؟
تاااا پارت بعددددد
۱۳♥
۱۵ 💬
۴.۵k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.