وقتی برای اولین بار ملاقاتش کردی و..
انتظار چراغ عابر پیاده از انتظار برای معشوقت سخت تر بود ، هوا داشت صبرتو امتحان میکردو باد خنکو رو گونه های سفیدت غَلت میداد
هوای سرد باعث خجالت بینی و گونه هات شده بود مثل شب خاستگاری سرخ شده بودن و نفس کشیدن از بینی برات سخت شده بود دستای یخ زدتو به هم مالیدی و سمت لب هات بردی توانتو گذاشتی و نفس به نسبت گرمتو آغشته ی دستات کردی درختا بیجونی رو فریاد میزدن برگ های رنگا رنگ باعث هیجان پاییز میشد با صدای همهمه متوجه شدی نور سبز چراغ عابر خودنمایی میکنه با خوشحالی سمتش رفتی ، دلیلی بود که توی امتحان صبر توی همچین هوای سردی قبول میشدی ، دلیلی بود که میتونستی هر روز منتظر سبز شدن چراغ عابر به ایستی نم بارون روی موهات مثل مروارید توی دریا بود با اشتیاق سمتش رفتی..اون کافه..اون کافه ی همیشگی..توی این فصل از سال..نفس عمیق کشیدیو با لبخند در چوبی رو هُل دادی.
ا.ت:سلام آقای هان(لبخند)
آقای هان:س..(سرفه)سلام دخترم
ا.ت:فکر کنم سرما خوردید چرا مواظب خودتون نیستید؟با این حال میاین کافه کار میکنید؟
آقای هان:دخترم کار نکنم خانوم هان(سرفه)میکشتم(خنده)
ا.ت:(خنده)..راستی خانم هان چطوره؟
آقای هان:خوبه..اهان(سرفه)برات کیک درست کرده و گفت امروز که اومدی بدمش بهت برو بشین تا برات از بالا بیارمش
ا.ت:مرسیی(ذوق)از طرف من ازشون خیلی تشکر کنید.
آقای هان:باشه باشه بشین دخترم
سمت جای همیشگی رفتی درست کنار شومینه گرمای شومینه باعث میشد دستات رنگو رو بگیرن شال گردن و کتتو در آوردی گذاشتی کنارت از پنجره ی کنار میزت به بیرون خیره شدی به عاشقو معشوق هایی که با گرمای عشقشون سرمارو حس نمیکردن از همه قشنگ تر آقا و خانم هان قشنگ ترین زوجی که دیده بودی بعد از شصت پنج سال هنوز عاشقانه کنار هم بودن و برای هم جون میدادن با دعوا ها و کرم ریختن های آقای هان خنده ای روی لبات باز شد و با صدای خانم هان از جا بلند شدی
لایکش؟
سلام نارنگیاا بیاید سلام کنید چندروز نبودممم انرژی بگیرمممم
#چند پارتی
هوای سرد باعث خجالت بینی و گونه هات شده بود مثل شب خاستگاری سرخ شده بودن و نفس کشیدن از بینی برات سخت شده بود دستای یخ زدتو به هم مالیدی و سمت لب هات بردی توانتو گذاشتی و نفس به نسبت گرمتو آغشته ی دستات کردی درختا بیجونی رو فریاد میزدن برگ های رنگا رنگ باعث هیجان پاییز میشد با صدای همهمه متوجه شدی نور سبز چراغ عابر خودنمایی میکنه با خوشحالی سمتش رفتی ، دلیلی بود که توی امتحان صبر توی همچین هوای سردی قبول میشدی ، دلیلی بود که میتونستی هر روز منتظر سبز شدن چراغ عابر به ایستی نم بارون روی موهات مثل مروارید توی دریا بود با اشتیاق سمتش رفتی..اون کافه..اون کافه ی همیشگی..توی این فصل از سال..نفس عمیق کشیدیو با لبخند در چوبی رو هُل دادی.
ا.ت:سلام آقای هان(لبخند)
آقای هان:س..(سرفه)سلام دخترم
ا.ت:فکر کنم سرما خوردید چرا مواظب خودتون نیستید؟با این حال میاین کافه کار میکنید؟
آقای هان:دخترم کار نکنم خانوم هان(سرفه)میکشتم(خنده)
ا.ت:(خنده)..راستی خانم هان چطوره؟
آقای هان:خوبه..اهان(سرفه)برات کیک درست کرده و گفت امروز که اومدی بدمش بهت برو بشین تا برات از بالا بیارمش
ا.ت:مرسیی(ذوق)از طرف من ازشون خیلی تشکر کنید.
آقای هان:باشه باشه بشین دخترم
سمت جای همیشگی رفتی درست کنار شومینه گرمای شومینه باعث میشد دستات رنگو رو بگیرن شال گردن و کتتو در آوردی گذاشتی کنارت از پنجره ی کنار میزت به بیرون خیره شدی به عاشقو معشوق هایی که با گرمای عشقشون سرمارو حس نمیکردن از همه قشنگ تر آقا و خانم هان قشنگ ترین زوجی که دیده بودی بعد از شصت پنج سال هنوز عاشقانه کنار هم بودن و برای هم جون میدادن با دعوا ها و کرم ریختن های آقای هان خنده ای روی لبات باز شد و با صدای خانم هان از جا بلند شدی
لایکش؟
سلام نارنگیاا بیاید سلام کنید چندروز نبودممم انرژی بگیرمممم
#چند پارتی
۵.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.