BLACK LOVE(PART1)
جیمین
وقتی داشتم میرفتم برای کارم بیرون یه دفعه صدای یک نفر از پشتم امد ....
کوک:کجا میری مگه قرار نبود یه ساعت دیگه بری؟
جیمین:اره ولی حوصله ندارم میخوام زودتر برم
کوک : باش ، فقط این دختره چیکار کنم؟
جیمین:کدوم دختره؟
کوک:همینی که قرار بود بیاد برای مصاحبه کاری ..
دختره میاد
ات:سلام خسته نباشید ، اسم من ات هست امدم برای مصاحبه کاری که وقت داده بودین
جیمین:سلام بفرمایید همکارم راهنماییتون میکنن
یه اشاره به کوک ....
کوک:بله بفرمایید
ات:مگه خود اقای جیمین در مصاحبه نیستن؟
همینکه کوک امد حرف بزنه جیمین گفت
جیمین:نه من نیستم کلی کار سرمه همکارم نتیجه رو میگه
ات:اها بله ببخشید کجا باید منتظر بمونم؟
کوک:بفرمایید در اون اتاق ، جیمین من زیاد از مصاحبه سر در نمیارم خودت باشی بهتره....
جیمین:اوف باشه ولی بفرستش خونم اینجا حوصله ندارم بمونم.
کوک:ببخشید خانم اسمتون ات بود درسته؟
ات:بله
کوک:بفرمایید همراه با اقای جیمین برید ایشون ازتون شخصا مصاحبه میکنه..
ات:بله حتما فقط مگه در شرکت نیست؟
جیمین:تو شرکت من راحت نیستم بفرمایید تو ماشین..
ات:بله
جیمین:خب گفتید چند سالتونه؟
ات:۲۶
جیمین:در چه زمینه ای فعاایت دارید؟
ات:من در برنامه نویسی با کامپیوتر و رایانه خیلی واردم و میتونم مقاله هم بنویسم و کلا سر و کارم با کامپیوتر و....
مصاحبه تموم میشه و ات در سرکار قبول میشه و شروع به کار میکنه.....
ات
بعد از دوهفته شروع به کار کردم یک روز یک چیزی نظرمو به خودش جلب کرد یواشکی رفتم دفتر جیمین هیچ دوربینی نبود رفتم تا کشوی میزش که قفلش یادش رفته بود بزنه ببینم توش چیه همین که کشو رو باز کردم دیدم یه شیشه قرمز که انگار خون باشه تو کشو جیمین بود..یهو نفس جیمین از پشت سرم حس کردم برگشتم دیدم جیمین پشت سرمه و جا خورده بودم هیچکس در شرکت نبود و چون شب کار بودم از شانسم جیمین هم شب کار افتاده بود.....
جیمین : تو اتاقم چیکار میکردی؟
ات:هیچی یک چیزی حس کردم جا گذاشتم امدم دیدم اینجا نیست
جیمین:تو کشو فک کردی جا گذاشتی
ات:باشه حالا..میشه بپرسم این چیه خیلی قشنگه!
جیمین:اره قشنگه خون ادما همیشه غلیظ و قشنگه
جا خورده بودم خون ادم ها!!!!!!!!
ات:اااا خ خو خون
جیمین:اره چیه مگه که انقدر جا خوردی
وقتی برگشت چشماش قرمز شده بودن و به طرز عجیبی داشت نگام میکرد و یه حس ترس و وحشت افتاد تو جونم
ات:هیچی فقط تعجب کردم چرا توی کشو توعه
جیمین:اخه من هرشب خون میخورم
ات:واقعا؟؟؟؟؟چرا!!!!!!!!
جیمین:چون نیاز به خون دارم و با خون زنده ام
ات:مگه انسان هم خون میخوره!!!
جیمین:انسان نه ولی یه خون آشام نیاز به خون داره....مخصوصا خونی که تازه از بدن انسان میخوره...
واقعا ترس کل وجودم فرا گرفت و از ترس بیهوش شدم..
صبح وقتی چشمام باز کردم تو یه خونه بودم رو تخت لباسام عوض شده بود و یه لباس راحت تر تنم بود
ات:یعنی کی لباسمو عوض کرده!!!اینجا چیکار میکنم
که یه دفعه یاد دیشب افتاد و در همین لحضه جیمین با یه لباس خفن وارد اتاق میشه پیراهن سفید که چندتا دکمه بالاش باز بود و شلوار مشکی خیلی خفن بود اون لحضه
ات:دیشب چیشد؟
جیمین:هیچی از ترس بیهوش شدی منم اوردمت اینجا خونم.
ات:لباسام کی عوض کرده؟!
جیمین:من ! مشکلیه ؟
ات:خجالت نمیکشی که به من دست میزنی حالا لباسمم عوض میکنی اصلا به چه جرعتی منو اوردی اینجا
یهو روم خیمه زد و چشم تو چشم بودیم قیافش هم ترسناک بود هم خفن گفت
جیمین:من هرکاری دلم بخواد میکنم تازه بهت رحم کردم وقتی بدنتو دیدم کاری باهات نداشتم...
ات:منظورت چیه
جیمین:منظورمو خوب میدونی!
ساکت شدم
پایان پارت اول
اسلاید2استایل جیمین تو شرکت
اسلاید3استایل ا/ت تو شرکت
اسلاید4استایل ا/ت تو خونه جیمین
اسلاید5استایل جیمین تو خونه
اسلاید6اتاق خوابی که ا/ت توش بیدار شد
وقتی داشتم میرفتم برای کارم بیرون یه دفعه صدای یک نفر از پشتم امد ....
کوک:کجا میری مگه قرار نبود یه ساعت دیگه بری؟
جیمین:اره ولی حوصله ندارم میخوام زودتر برم
کوک : باش ، فقط این دختره چیکار کنم؟
جیمین:کدوم دختره؟
کوک:همینی که قرار بود بیاد برای مصاحبه کاری ..
دختره میاد
ات:سلام خسته نباشید ، اسم من ات هست امدم برای مصاحبه کاری که وقت داده بودین
جیمین:سلام بفرمایید همکارم راهنماییتون میکنن
یه اشاره به کوک ....
کوک:بله بفرمایید
ات:مگه خود اقای جیمین در مصاحبه نیستن؟
همینکه کوک امد حرف بزنه جیمین گفت
جیمین:نه من نیستم کلی کار سرمه همکارم نتیجه رو میگه
ات:اها بله ببخشید کجا باید منتظر بمونم؟
کوک:بفرمایید در اون اتاق ، جیمین من زیاد از مصاحبه سر در نمیارم خودت باشی بهتره....
جیمین:اوف باشه ولی بفرستش خونم اینجا حوصله ندارم بمونم.
کوک:ببخشید خانم اسمتون ات بود درسته؟
ات:بله
کوک:بفرمایید همراه با اقای جیمین برید ایشون ازتون شخصا مصاحبه میکنه..
ات:بله حتما فقط مگه در شرکت نیست؟
جیمین:تو شرکت من راحت نیستم بفرمایید تو ماشین..
ات:بله
جیمین:خب گفتید چند سالتونه؟
ات:۲۶
جیمین:در چه زمینه ای فعاایت دارید؟
ات:من در برنامه نویسی با کامپیوتر و رایانه خیلی واردم و میتونم مقاله هم بنویسم و کلا سر و کارم با کامپیوتر و....
مصاحبه تموم میشه و ات در سرکار قبول میشه و شروع به کار میکنه.....
ات
بعد از دوهفته شروع به کار کردم یک روز یک چیزی نظرمو به خودش جلب کرد یواشکی رفتم دفتر جیمین هیچ دوربینی نبود رفتم تا کشوی میزش که قفلش یادش رفته بود بزنه ببینم توش چیه همین که کشو رو باز کردم دیدم یه شیشه قرمز که انگار خون باشه تو کشو جیمین بود..یهو نفس جیمین از پشت سرم حس کردم برگشتم دیدم جیمین پشت سرمه و جا خورده بودم هیچکس در شرکت نبود و چون شب کار بودم از شانسم جیمین هم شب کار افتاده بود.....
جیمین : تو اتاقم چیکار میکردی؟
ات:هیچی یک چیزی حس کردم جا گذاشتم امدم دیدم اینجا نیست
جیمین:تو کشو فک کردی جا گذاشتی
ات:باشه حالا..میشه بپرسم این چیه خیلی قشنگه!
جیمین:اره قشنگه خون ادما همیشه غلیظ و قشنگه
جا خورده بودم خون ادم ها!!!!!!!!
ات:اااا خ خو خون
جیمین:اره چیه مگه که انقدر جا خوردی
وقتی برگشت چشماش قرمز شده بودن و به طرز عجیبی داشت نگام میکرد و یه حس ترس و وحشت افتاد تو جونم
ات:هیچی فقط تعجب کردم چرا توی کشو توعه
جیمین:اخه من هرشب خون میخورم
ات:واقعا؟؟؟؟؟چرا!!!!!!!!
جیمین:چون نیاز به خون دارم و با خون زنده ام
ات:مگه انسان هم خون میخوره!!!
جیمین:انسان نه ولی یه خون آشام نیاز به خون داره....مخصوصا خونی که تازه از بدن انسان میخوره...
واقعا ترس کل وجودم فرا گرفت و از ترس بیهوش شدم..
صبح وقتی چشمام باز کردم تو یه خونه بودم رو تخت لباسام عوض شده بود و یه لباس راحت تر تنم بود
ات:یعنی کی لباسمو عوض کرده!!!اینجا چیکار میکنم
که یه دفعه یاد دیشب افتاد و در همین لحضه جیمین با یه لباس خفن وارد اتاق میشه پیراهن سفید که چندتا دکمه بالاش باز بود و شلوار مشکی خیلی خفن بود اون لحضه
ات:دیشب چیشد؟
جیمین:هیچی از ترس بیهوش شدی منم اوردمت اینجا خونم.
ات:لباسام کی عوض کرده؟!
جیمین:من ! مشکلیه ؟
ات:خجالت نمیکشی که به من دست میزنی حالا لباسمم عوض میکنی اصلا به چه جرعتی منو اوردی اینجا
یهو روم خیمه زد و چشم تو چشم بودیم قیافش هم ترسناک بود هم خفن گفت
جیمین:من هرکاری دلم بخواد میکنم تازه بهت رحم کردم وقتی بدنتو دیدم کاری باهات نداشتم...
ات:منظورت چیه
جیمین:منظورمو خوب میدونی!
ساکت شدم
پایان پارت اول
اسلاید2استایل جیمین تو شرکت
اسلاید3استایل ا/ت تو شرکت
اسلاید4استایل ا/ت تو خونه جیمین
اسلاید5استایل جیمین تو خونه
اسلاید6اتاق خوابی که ا/ت توش بیدار شد
۱۴.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.