Part ⁷🤎✨
Part ⁷🤎✨
My Charming Boss
"میخواست بوسهای روی لبام بزاره که با صدای آلارم از خواب پریدم...
داشتم نفس نفس میزدم..."
ا/ت :همه چی یه خواب بود...؟!
"صورتم سرخ شده بود پتو رو از رو خودم از کنار و بلند شدم...
صورتم رو بین دستام گرفتم... احساس عجیبی داشتم... نفس عمیقی کشیدم و رفتم به سمت دستشویی... آبی به صورتم زدم و تو آینه به خودم نگاه کردم...
هی اون لحظه تو ذهنم پلی می شد...
زدم تو سر خودم و گفتم... (خصومت شخصی دارن با خودشون...😐)"
ا/ت: خودتو جمع و جور کن دختر..! همش یه خواب بود عه...!
"با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره خودمو جمع و جور کردم..."
بعد آماده شدم تا برم به عمارت مستر براشون ظرف بشورم/:
یا به عبارت دیگر کار کنم...
ولی اون لحظه تو مغز سیو شده بود و هی پلی میشد...
توی تاکسی بودم... به بیرون خیره شده بودم از اونجایی که زمستون بود همهی درختا برگ نداشتن... دستم رو زیر چونم گذاشتم که متوجه شدم رسیدیم..."
راننده: خانم بفرماین..
"پول تاکسی رو حساب کردم و پیدا شدم... و دوباره وارد عمارتِ سرد تهیونگ شدم...
همهی گل پژمرده شده بودن و همه جا تیره شده بود...
وارد عمارت شدم که..."
بعد از سال هاااا پارت جدید رو گذاشتم...😐✨
کم نوشتم... ولی پارت بعد رو بیشتر مینویسم...
حمایت کنیددددد!
My Charming Boss
"میخواست بوسهای روی لبام بزاره که با صدای آلارم از خواب پریدم...
داشتم نفس نفس میزدم..."
ا/ت :همه چی یه خواب بود...؟!
"صورتم سرخ شده بود پتو رو از رو خودم از کنار و بلند شدم...
صورتم رو بین دستام گرفتم... احساس عجیبی داشتم... نفس عمیقی کشیدم و رفتم به سمت دستشویی... آبی به صورتم زدم و تو آینه به خودم نگاه کردم...
هی اون لحظه تو ذهنم پلی می شد...
زدم تو سر خودم و گفتم... (خصومت شخصی دارن با خودشون...😐)"
ا/ت: خودتو جمع و جور کن دختر..! همش یه خواب بود عه...!
"با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره خودمو جمع و جور کردم..."
بعد آماده شدم تا برم به عمارت مستر براشون ظرف بشورم/:
یا به عبارت دیگر کار کنم...
ولی اون لحظه تو مغز سیو شده بود و هی پلی میشد...
توی تاکسی بودم... به بیرون خیره شده بودم از اونجایی که زمستون بود همهی درختا برگ نداشتن... دستم رو زیر چونم گذاشتم که متوجه شدم رسیدیم..."
راننده: خانم بفرماین..
"پول تاکسی رو حساب کردم و پیدا شدم... و دوباره وارد عمارتِ سرد تهیونگ شدم...
همهی گل پژمرده شده بودن و همه جا تیره شده بود...
وارد عمارت شدم که..."
بعد از سال هاااا پارت جدید رو گذاشتم...😐✨
کم نوشتم... ولی پارت بعد رو بیشتر مینویسم...
حمایت کنیددددد!
۶.۷k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.