راکون کچولو مو صورتی p24
من:باشه فقط بیا بریم بشینیم
آنیا:خیله خب
منو آنیا رفتیم نشستیم
معلمم درسو شروع کرد
ا اینا چرا امروز نیومدن(دوستاش)خب ولش
یکم بعد بکی هم اومد آنیا و بکی همش
داشتن با هم حرف میزدن
معلم:فورجر
آنیا:بله
معلم:یا اینقدر حرف نزنید یا برو بیرون
آنیا:ببخشید
معلم:خیله خوب بشین
آنیا:چشم
نشست سر جاش
ولی چند دقیقه بعد دوباره بلندش کرد
معلم:مگه نگفتم دیگه حرف نباشه
آنیا:ببخشید
معلم:بیرون
آنیا:چشم
از سر جاش بلند شدو رفت سمت در
معلم:هوی کجا
آنیا:خودتون گفتید
معلم:اگه از این در بری بیرون دیگه دانش آموز من به حساب نمیای ها
آنیا:میدونم
معلم:پس برو
آنیا رفت سمت در
من:ببخشید نمیشه بجاش جابجاش کنید؟
معلم:خودش که مشکلی نداره
من:اگه میشه این دفعه جابجاش کنید
دفعه بعد بیرونش کنید
معلم:خیله خب
فورجر
آنیا:بله
معلم:برو بشین کنار همونی که ازت دفاع کرد
آنیا:مگه نگفتید برم بیرون
معلم:گفتم برو بشین
آنیا:چشم
و کیفشو از کنار بکی برمیداره می زاره کنار من خودشم میشینه کنار کیفش
یه کاغذ از توش در میاره روش یه چیزی مینویسه و میدش به من
روش نوشته بود احتمال این که خوابم ببره زیاده
واسه همین اینو گذاشتم اینجا
سری تکون دادم
فقط یک ساعت تا زنگ مونده بود اینم
تو نیم ساعت خوابش برد
الان چجوری بیدارش کنم
نمیتونم مثل اون دفعه بیدارش کنم خب فقط یه راه میمونه
کیفش رو برداشتم گذاشتم رو زمین با بتونم بهش نزدیک تر بشم
خب یک دو سه
شروع کردم به قلقلک دادنش
زیر ۳۰ ثانیه با خنده بیدار شد
سریع دستمو گذاشتم روی دهنش
تا صداش به معلم نرسه
من:خدا وکیلی خوابیدی من فکر کردم داری شوخی میکنی
آنیا:خب خوابم میومد
من:خب دیگه ۳۰دقیقه دیگه زنگ میخوره اون موقع بخواب
آنیا:باشه
معلم:اون عقب چه خبره
من:ببخشید خودکارم گم شده بود داشتم دنبال اون میگشتم
معلم:پیداش کردی؟
من:بله زیر میز بود
معلم:خب
و ادامه درسو دادو
۳۰دقیقه بعدم زنگ خورد
ولی آنیا پنج دقیقه آخر خواب بود
همه رفتن بیرون
الان اینو چجوری بیدارش کنم
اصلا بیدارش کنم؟
نه ولش خیلی خوابش میومد بزار بخوابه
اما بکی اومدو بیدارش کرد
بکی:هوی بیدار شو دیگه
آنیا:اه ولم کن زنگ خورده؟
بکی:آره
آنیا:خب پس بزار بخوابم دیگه
بکی:بلند شو میگم
آنیا:دامیان گفت زنگ که خورد میتونم بخوابم
بکی:دامیان چرتو پرت گفت می تو مدرسه میخوابه؟
آنیا:من
بکی:بیا بریم
خواست آب بطری ش رو بریزه رو سر آنیا
که دیگه ننشستمو جلوشو گرفتم
من:بکی آخه کی آدمو اینجوری از خواب بیدار میکنه سکته میکنه که بدبخت
بکی:جنابعالی دخالت نکن
آنیا:اَه بلند شدم دیگه هی توام
داشتن میرفتن که
آنیا:دامیان امروز اون دوتا نیومدن میخوای تو هم بیای
من:ام خوب
آنیا:خیله خب
منو آنیا رفتیم نشستیم
معلمم درسو شروع کرد
ا اینا چرا امروز نیومدن(دوستاش)خب ولش
یکم بعد بکی هم اومد آنیا و بکی همش
داشتن با هم حرف میزدن
معلم:فورجر
آنیا:بله
معلم:یا اینقدر حرف نزنید یا برو بیرون
آنیا:ببخشید
معلم:خیله خوب بشین
آنیا:چشم
نشست سر جاش
ولی چند دقیقه بعد دوباره بلندش کرد
معلم:مگه نگفتم دیگه حرف نباشه
آنیا:ببخشید
معلم:بیرون
آنیا:چشم
از سر جاش بلند شدو رفت سمت در
معلم:هوی کجا
آنیا:خودتون گفتید
معلم:اگه از این در بری بیرون دیگه دانش آموز من به حساب نمیای ها
آنیا:میدونم
معلم:پس برو
آنیا رفت سمت در
من:ببخشید نمیشه بجاش جابجاش کنید؟
معلم:خودش که مشکلی نداره
من:اگه میشه این دفعه جابجاش کنید
دفعه بعد بیرونش کنید
معلم:خیله خب
فورجر
آنیا:بله
معلم:برو بشین کنار همونی که ازت دفاع کرد
آنیا:مگه نگفتید برم بیرون
معلم:گفتم برو بشین
آنیا:چشم
و کیفشو از کنار بکی برمیداره می زاره کنار من خودشم میشینه کنار کیفش
یه کاغذ از توش در میاره روش یه چیزی مینویسه و میدش به من
روش نوشته بود احتمال این که خوابم ببره زیاده
واسه همین اینو گذاشتم اینجا
سری تکون دادم
فقط یک ساعت تا زنگ مونده بود اینم
تو نیم ساعت خوابش برد
الان چجوری بیدارش کنم
نمیتونم مثل اون دفعه بیدارش کنم خب فقط یه راه میمونه
کیفش رو برداشتم گذاشتم رو زمین با بتونم بهش نزدیک تر بشم
خب یک دو سه
شروع کردم به قلقلک دادنش
زیر ۳۰ ثانیه با خنده بیدار شد
سریع دستمو گذاشتم روی دهنش
تا صداش به معلم نرسه
من:خدا وکیلی خوابیدی من فکر کردم داری شوخی میکنی
آنیا:خب خوابم میومد
من:خب دیگه ۳۰دقیقه دیگه زنگ میخوره اون موقع بخواب
آنیا:باشه
معلم:اون عقب چه خبره
من:ببخشید خودکارم گم شده بود داشتم دنبال اون میگشتم
معلم:پیداش کردی؟
من:بله زیر میز بود
معلم:خب
و ادامه درسو دادو
۳۰دقیقه بعدم زنگ خورد
ولی آنیا پنج دقیقه آخر خواب بود
همه رفتن بیرون
الان اینو چجوری بیدارش کنم
اصلا بیدارش کنم؟
نه ولش خیلی خوابش میومد بزار بخوابه
اما بکی اومدو بیدارش کرد
بکی:هوی بیدار شو دیگه
آنیا:اه ولم کن زنگ خورده؟
بکی:آره
آنیا:خب پس بزار بخوابم دیگه
بکی:بلند شو میگم
آنیا:دامیان گفت زنگ که خورد میتونم بخوابم
بکی:دامیان چرتو پرت گفت می تو مدرسه میخوابه؟
آنیا:من
بکی:بیا بریم
خواست آب بطری ش رو بریزه رو سر آنیا
که دیگه ننشستمو جلوشو گرفتم
من:بکی آخه کی آدمو اینجوری از خواب بیدار میکنه سکته میکنه که بدبخت
بکی:جنابعالی دخالت نکن
آنیا:اَه بلند شدم دیگه هی توام
داشتن میرفتن که
آنیا:دامیان امروز اون دوتا نیومدن میخوای تو هم بیای
من:ام خوب
۲.۵k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.