فیک روان خانه سئول
پارت ۱۰
فلش بک
چشمام از اشک پر شده بود
با صدایی لرزون گفتم
+جیمین اسلحه رو بزار کنار
×نهه
×توعه عوضی به من خیانت کردی
×فکر کردم با بقیه فرق داری
جیمین فریاد میزد
بارون صورت اون رو خیس میکرد
صدای هق هق های خودم رو میشنیدم
اون شب...
واقعا دلگیری از سر و روش میبارید
به سمت چپم نگاه کردم
مارین کمی زخمی شده بود از جاش بلند شد
جیمین چشماش رو بست دستش رو محکم کرد و صدای محکم تیر باعث شد گوش هام سوت بکشن
بعد اون جانفشانی مارین ، دیگه ندیدمش
[پرید جلوی تیر؟
+آره
بعد نامجون زمزمه کرد
[و ما نتونستیم جنازشو پیدا کنیم
+آره بهم خبر رسیده بود که فقط خون رو دیدین و بعد از دی ان ای فهمیدید که کیه
[یه خانوم میانسال تو خیابون پیداش کرد زنگ زد به پلیش گفت نفس نمیکشه و بعد ام از ترسش فرار کرد بعد اون جنازه رو دزدیدن
+بعد ام که پدرت سر این قضیه جونشو از دست داد
+بازی با دم شیر و وارد شدن به قضایای مافیایی پیشامد های خوبی نداره
نامجون به دور و بر نگاه کرد و دوباره سوال پرسیدن رو شروع کرد
[بعدش چی شد جیمین چیکار کرد؟
+ترسید. مارین دختر تهیونگ بود
[تهیونگ. رئیس باند گرگ ها؟
+آره. بعدش که متمعن شد چه گندی زده و هر لحظه ممکنه تهیونگ بیاد سراغش فلنگو بست و در رفت
[تو چیکار کردی
روی زمین خیس نشسته بودم مارین توی بغلم بود ما خیلی خاطره ها رو با هم گذرونده بودیم
با اون انگار زندگی واقعی رو تجربه کرده بودم
فقط بغلش کردم و گریه کردم
زیر صدای بارون و گریه هام یه نوایی شنیدم
یکی از گوشه دیوار صدام میزد
سرم رو برگردوندم
به تاریکی گوشه دیوار نگاه کردم و چشمام رو ریز کردم
+ج ..جیهوپ
فلش بک
چشمام از اشک پر شده بود
با صدایی لرزون گفتم
+جیمین اسلحه رو بزار کنار
×نهه
×توعه عوضی به من خیانت کردی
×فکر کردم با بقیه فرق داری
جیمین فریاد میزد
بارون صورت اون رو خیس میکرد
صدای هق هق های خودم رو میشنیدم
اون شب...
واقعا دلگیری از سر و روش میبارید
به سمت چپم نگاه کردم
مارین کمی زخمی شده بود از جاش بلند شد
جیمین چشماش رو بست دستش رو محکم کرد و صدای محکم تیر باعث شد گوش هام سوت بکشن
بعد اون جانفشانی مارین ، دیگه ندیدمش
[پرید جلوی تیر؟
+آره
بعد نامجون زمزمه کرد
[و ما نتونستیم جنازشو پیدا کنیم
+آره بهم خبر رسیده بود که فقط خون رو دیدین و بعد از دی ان ای فهمیدید که کیه
[یه خانوم میانسال تو خیابون پیداش کرد زنگ زد به پلیش گفت نفس نمیکشه و بعد ام از ترسش فرار کرد بعد اون جنازه رو دزدیدن
+بعد ام که پدرت سر این قضیه جونشو از دست داد
+بازی با دم شیر و وارد شدن به قضایای مافیایی پیشامد های خوبی نداره
نامجون به دور و بر نگاه کرد و دوباره سوال پرسیدن رو شروع کرد
[بعدش چی شد جیمین چیکار کرد؟
+ترسید. مارین دختر تهیونگ بود
[تهیونگ. رئیس باند گرگ ها؟
+آره. بعدش که متمعن شد چه گندی زده و هر لحظه ممکنه تهیونگ بیاد سراغش فلنگو بست و در رفت
[تو چیکار کردی
روی زمین خیس نشسته بودم مارین توی بغلم بود ما خیلی خاطره ها رو با هم گذرونده بودیم
با اون انگار زندگی واقعی رو تجربه کرده بودم
فقط بغلش کردم و گریه کردم
زیر صدای بارون و گریه هام یه نوایی شنیدم
یکی از گوشه دیوار صدام میزد
سرم رو برگردوندم
به تاریکی گوشه دیوار نگاه کردم و چشمام رو ریز کردم
+ج ..جیهوپ
۴.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.