کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:⁷⁸
رفتیم سمت مغازه بستنی فروشی که به ارسلان گفام برام بستنی بگیره
_ارسلانن ارسلان
_جان
_برام بستنی بخرررر
رفتیم سمتش که ترکا هستن که بستنی رو اذیت میکنن میدن دستمون
همونجوری رومون انجام دادن که خیلی باحال بود
منم پولو بهش ندادمو اذیت کردم و با خنده از مغازشون رفتیم
بستنیامونو خوردیمو رفتیم پیش بچه ها
پانیذ:ارسلان میریم موتور سواری
_موافقین بریم
همه:بریممممممم
رفتیم و موتور گرفتیمو و اودم اروم حرکت کردیم
موتور سواری هم به خیرو خوشبگی گذشت و رفتیم که غذا بخوریم
غذا که خوردیم حرکت کردیم سمت هتل
دیانا:
از وقتی که بستنیم تموم شد انگار حالت تهوع داشتم
خیلی بیشتر از اونی که بخاطر بستنیه باشه
رفتم سمت بچه ها که بهشون بگم
_بچه ها
پانیذ:چیشده
_از اون موقعی که از کنار دریا رفتیم که بریم موتور سواری
نیکا:خوب(سرش تو گوشی)
_رفته بودیم بستنی بخوریم که از اون موقع به بعد حالت تهوع دارم
مهدیس:بخاطر بستنیس
_نه خوب بستنیش که خیلی خوشمزه بود
نیکا:بیا اینو بگیر برو تست کن
_این چیه؟
نیکا:بببی چکه برو تست کن شاید داریم خاله میشیم
_برو گمشو
مهدیس:حالا یه تست بکن مگه ضرر میکنی
_باشه بده
پانیذ:نیکا بیبی چک از کجا اوردی تو
نیکا:تو چمدونم گذاشتم اگه حالمون بد شد استفاده کنیم
نیکا:
دیانا رفت دستشویی بعد یه رب با لبخند اومد
_چته نیشت بازه
دیانا:خاله خوبی میشیا
از ذوق هممون دیانا رو بغل کردیمو و ذوق کردیمو بپر بپر کردیم و خندیدیم
دیانا:به ارسلان نگیدا میخام فردا تو کافه سوپرایزش کنم
اوکی کردیم که فردا ارسلانو خوشحال کنیم
گرفتیم با ذوق خوابیدیم
.....................
Part:⁷⁸
رفتیم سمت مغازه بستنی فروشی که به ارسلان گفام برام بستنی بگیره
_ارسلانن ارسلان
_جان
_برام بستنی بخرررر
رفتیم سمتش که ترکا هستن که بستنی رو اذیت میکنن میدن دستمون
همونجوری رومون انجام دادن که خیلی باحال بود
منم پولو بهش ندادمو اذیت کردم و با خنده از مغازشون رفتیم
بستنیامونو خوردیمو رفتیم پیش بچه ها
پانیذ:ارسلان میریم موتور سواری
_موافقین بریم
همه:بریممممممم
رفتیم و موتور گرفتیمو و اودم اروم حرکت کردیم
موتور سواری هم به خیرو خوشبگی گذشت و رفتیم که غذا بخوریم
غذا که خوردیم حرکت کردیم سمت هتل
دیانا:
از وقتی که بستنیم تموم شد انگار حالت تهوع داشتم
خیلی بیشتر از اونی که بخاطر بستنیه باشه
رفتم سمت بچه ها که بهشون بگم
_بچه ها
پانیذ:چیشده
_از اون موقعی که از کنار دریا رفتیم که بریم موتور سواری
نیکا:خوب(سرش تو گوشی)
_رفته بودیم بستنی بخوریم که از اون موقع به بعد حالت تهوع دارم
مهدیس:بخاطر بستنیس
_نه خوب بستنیش که خیلی خوشمزه بود
نیکا:بیا اینو بگیر برو تست کن
_این چیه؟
نیکا:بببی چکه برو تست کن شاید داریم خاله میشیم
_برو گمشو
مهدیس:حالا یه تست بکن مگه ضرر میکنی
_باشه بده
پانیذ:نیکا بیبی چک از کجا اوردی تو
نیکا:تو چمدونم گذاشتم اگه حالمون بد شد استفاده کنیم
نیکا:
دیانا رفت دستشویی بعد یه رب با لبخند اومد
_چته نیشت بازه
دیانا:خاله خوبی میشیا
از ذوق هممون دیانا رو بغل کردیمو و ذوق کردیمو بپر بپر کردیم و خندیدیم
دیانا:به ارسلان نگیدا میخام فردا تو کافه سوپرایزش کنم
اوکی کردیم که فردا ارسلانو خوشحال کنیم
گرفتیم با ذوق خوابیدیم
.....................
۶.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.