دوست پسر مافیای من فصل ۲ پارت ۲۹=
دوست پسر مافیای من فصل ۲ پارت ۲۹=
از زبان میسو
نشسته بودیم توی بار منتظر اون یارو بودیم تا بیاد اومد دیدم ک اون اون جان...جانگ کوک بود وایی نه همینو کم داشت گندش بزنن اون و جانگ تا منو دیدن همینجوری جا خوردن ولی جانگ کوک ک در تعجب بود سریع خودشو جمع کرد و چهره ی سرد و خشن رو به خودش گرفت بهش نگاه کردم شت چقد جذاب شده پس چرا وقتی ک بامن بود این شکلی نبود به دستاش نگاه کرده بودم تتو داشت یعنی تتو هم زده ولی کوک ک از تتو متنفر بود من و هیونجین هم قیافه ی تعجبیمون رو به حالت عادی تغییر دادیم از افکارم دست کشیدم ک کوک شروع کرد به حرف زدن
=:خب پیشنهادت چیه؟
/:۱۲۰۰۰ میلیون وون(واحد پول کشور کره)در برابر ۱۳۰۰۰ اسلحه
=:نچ پولت خیلی کمه بیشتر
+:ولی قرار داد ک همین بود برگشت با اون نیشخندش بهم نگاه کرد گفت
=:اون برای اون موقع بود الان فرق کرده پولو رد کن بیاد اسلحتو بگیر
/:چقد میخوای؟
=:۴۰۰۰میلیون وون
/:ولی آخه
+:رفتم در گوشش گفتم
نمیخوای ک جلوش کم بیاریم پس بده بهش
/:باشه قبوله
=:خوبه(نیشخند)
کنجکاو بودم ک میسو با این پسره چیکار میکنه دختره ی لجباز هنوز هم لباس های باز میپوشه همه ی بادیگارد ها نگاهشون فقط روی بدن میسو بود این دیوونم میکرد نمیتونستم تحمل کنم به خاطر همین گفتم
=:همه برید بیرون
/:نشسته بودیم ک جانگ کوک همه برید بیرون
=:نشنیدید مگ گمشید بیرون همه جزو این دوتا
همه رفتن بیرون به جانگ گفتم فقط بمونه
=:جانگ اسلحه هارو بده
/:بیا اینم پولت
=:خوبه
/:معامله ی خوبی بود بعدش دستمو بردم جلو تا باهاش دست بدم ولی باهام دست نداد خواستم دستمو بیارم پایین ک دستشو آورد جلو باهام دست داد ولی اونقد دستمو فشار داد ک صدای شکستن استخون هامو میشنیدم
+:کوک همه رو بیرون کرد برام تعجب داشت چرا بعد محمولمونو گرفتیم هیونجین دستشو برد جلو تا با کوک دست بده ک کوک اولش دست نداد ولی بعدش دستشو آورد جلو باهاش دست داد با نفرت و حرص عصبانیت داشت به هیونجین نگاه میکرد همونجوری دستشو فشار هم میداد ک هیونجین از درد قیافش مچاله شد بالاخره آقا ولش کرد
/:فعلا
+:خداحافظی کردیم اومدیم بریم ک کوک دست منو گرفت و چسبوند به خودش گفت
=:شما هیجا نمیری کوچولو
+:ولم کن سفت بغلم کرده بود دلم برای کوچولو گفتنش تنگ شده بود ولی توی تعجب بودم چرا منو گرفته همینجوری منو سفت گرفته بود منم هی وول میخوردم ولی ولم نمیکرد تا اینکه هیونجین
/:با میسو داشتیم میرفتیم بیرون ک کوک دست میسو رو گرفت چسبوند به خودش گفت شما هیچ جا نمیری کوچولو عصبی شدم رفتم سمتش گفتم
/:ولش کن مرتیکههه
=:به تو ربطی نداره گمشو کنار
+:ولم کن عوضییی
=:خفه شوو
دستشو گرفتم داشتم میبردمش بیرون ک هیونجین گفت
از زبان میسو
نشسته بودیم توی بار منتظر اون یارو بودیم تا بیاد اومد دیدم ک اون اون جان...جانگ کوک بود وایی نه همینو کم داشت گندش بزنن اون و جانگ تا منو دیدن همینجوری جا خوردن ولی جانگ کوک ک در تعجب بود سریع خودشو جمع کرد و چهره ی سرد و خشن رو به خودش گرفت بهش نگاه کردم شت چقد جذاب شده پس چرا وقتی ک بامن بود این شکلی نبود به دستاش نگاه کرده بودم تتو داشت یعنی تتو هم زده ولی کوک ک از تتو متنفر بود من و هیونجین هم قیافه ی تعجبیمون رو به حالت عادی تغییر دادیم از افکارم دست کشیدم ک کوک شروع کرد به حرف زدن
=:خب پیشنهادت چیه؟
/:۱۲۰۰۰ میلیون وون(واحد پول کشور کره)در برابر ۱۳۰۰۰ اسلحه
=:نچ پولت خیلی کمه بیشتر
+:ولی قرار داد ک همین بود برگشت با اون نیشخندش بهم نگاه کرد گفت
=:اون برای اون موقع بود الان فرق کرده پولو رد کن بیاد اسلحتو بگیر
/:چقد میخوای؟
=:۴۰۰۰میلیون وون
/:ولی آخه
+:رفتم در گوشش گفتم
نمیخوای ک جلوش کم بیاریم پس بده بهش
/:باشه قبوله
=:خوبه(نیشخند)
کنجکاو بودم ک میسو با این پسره چیکار میکنه دختره ی لجباز هنوز هم لباس های باز میپوشه همه ی بادیگارد ها نگاهشون فقط روی بدن میسو بود این دیوونم میکرد نمیتونستم تحمل کنم به خاطر همین گفتم
=:همه برید بیرون
/:نشسته بودیم ک جانگ کوک همه برید بیرون
=:نشنیدید مگ گمشید بیرون همه جزو این دوتا
همه رفتن بیرون به جانگ گفتم فقط بمونه
=:جانگ اسلحه هارو بده
/:بیا اینم پولت
=:خوبه
/:معامله ی خوبی بود بعدش دستمو بردم جلو تا باهاش دست بدم ولی باهام دست نداد خواستم دستمو بیارم پایین ک دستشو آورد جلو باهام دست داد ولی اونقد دستمو فشار داد ک صدای شکستن استخون هامو میشنیدم
+:کوک همه رو بیرون کرد برام تعجب داشت چرا بعد محمولمونو گرفتیم هیونجین دستشو برد جلو تا با کوک دست بده ک کوک اولش دست نداد ولی بعدش دستشو آورد جلو باهاش دست داد با نفرت و حرص عصبانیت داشت به هیونجین نگاه میکرد همونجوری دستشو فشار هم میداد ک هیونجین از درد قیافش مچاله شد بالاخره آقا ولش کرد
/:فعلا
+:خداحافظی کردیم اومدیم بریم ک کوک دست منو گرفت و چسبوند به خودش گفت
=:شما هیجا نمیری کوچولو
+:ولم کن سفت بغلم کرده بود دلم برای کوچولو گفتنش تنگ شده بود ولی توی تعجب بودم چرا منو گرفته همینجوری منو سفت گرفته بود منم هی وول میخوردم ولی ولم نمیکرد تا اینکه هیونجین
/:با میسو داشتیم میرفتیم بیرون ک کوک دست میسو رو گرفت چسبوند به خودش گفت شما هیچ جا نمیری کوچولو عصبی شدم رفتم سمتش گفتم
/:ولش کن مرتیکههه
=:به تو ربطی نداره گمشو کنار
+:ولم کن عوضییی
=:خفه شوو
دستشو گرفتم داشتم میبردمش بیرون ک هیونجین گفت
۱۷.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.