پارت ۳
پارت ۳
از زبان ات
بیدار شدم دیدم لختم با یاد آوری دیروز خجالت کشیدم بغلم رو نگاه کردم دیدم نیس پسره عوضی وحشییی داشتم تو دلم فحشش میدادم که یهو اومد تو
+هوی هرزه بیا اینو بپوش بیا پایین
_چی هرزه هه تو همین دیروز دختر بودنم رو ازم گرفتی
+خودت هم دلت میخواس پس تقصیر من نیس
_خیلی عوضی هستی که یهو یهسیلی کوبوند در گوشش لب ات پاره شد و همونجور لخت از اتاق انداختش بیرون
یکی از خدمتکارا :خنده بدبخت رو نگاه کن تو دلش حتما فکر کرده ارباب دوسش داره که باهاش خوابیده
خدمتکار ۲ :آره هرزه بدبخت
اجونا :بس کنین برین سرکارتون ات دخترم بیا این لباس رو برو اتاق
_چشم (گریه
فلش بک به ۱۰ روز بعد
ویو ات
داشتم عمارت رو تمیز میکردم که یهو ارباب اومدم سمتم .
+ات ازت یه چیزی میخوام
_ب بله
+امروز باید نقش نامزدم رو بازیکنی تا از شر دختر خالم
_اینهمه دختر چرا من
+نشنیدم بگی چشم ؟(عصبی)
_چشم
+الان میکاپر ها میان و لباس رو تخته
ویو ات
رفتم اتاق چند تا دختر اومدن آرایشم کردن و لباس رو میخواستم بپوشم دیدم خیلی بازه پوف
چیکار کنم مجبورم بپوشمش پوشیدم رفتم پایین
ات : ارباب من حاضرم
کوک :محو زیبایی ات
ات :ارباب(داد)
کوک :ها چی شده کی حمله کرده عه حاضر شدی بیا بریم
رفتیم اونجا همه نگاه ها رو ما بود رفتیم نشستیم رو یکی از صندلی ها که یهو
خماری
شرط
۱۰ لایک
۱۰ کام
اسلاید ۲ ات
از زبان ات
بیدار شدم دیدم لختم با یاد آوری دیروز خجالت کشیدم بغلم رو نگاه کردم دیدم نیس پسره عوضی وحشییی داشتم تو دلم فحشش میدادم که یهو اومد تو
+هوی هرزه بیا اینو بپوش بیا پایین
_چی هرزه هه تو همین دیروز دختر بودنم رو ازم گرفتی
+خودت هم دلت میخواس پس تقصیر من نیس
_خیلی عوضی هستی که یهو یهسیلی کوبوند در گوشش لب ات پاره شد و همونجور لخت از اتاق انداختش بیرون
یکی از خدمتکارا :خنده بدبخت رو نگاه کن تو دلش حتما فکر کرده ارباب دوسش داره که باهاش خوابیده
خدمتکار ۲ :آره هرزه بدبخت
اجونا :بس کنین برین سرکارتون ات دخترم بیا این لباس رو برو اتاق
_چشم (گریه
فلش بک به ۱۰ روز بعد
ویو ات
داشتم عمارت رو تمیز میکردم که یهو ارباب اومدم سمتم .
+ات ازت یه چیزی میخوام
_ب بله
+امروز باید نقش نامزدم رو بازیکنی تا از شر دختر خالم
_اینهمه دختر چرا من
+نشنیدم بگی چشم ؟(عصبی)
_چشم
+الان میکاپر ها میان و لباس رو تخته
ویو ات
رفتم اتاق چند تا دختر اومدن آرایشم کردن و لباس رو میخواستم بپوشم دیدم خیلی بازه پوف
چیکار کنم مجبورم بپوشمش پوشیدم رفتم پایین
ات : ارباب من حاضرم
کوک :محو زیبایی ات
ات :ارباب(داد)
کوک :ها چی شده کی حمله کرده عه حاضر شدی بیا بریم
رفتیم اونجا همه نگاه ها رو ما بود رفتیم نشستیم رو یکی از صندلی ها که یهو
خماری
شرط
۱۰ لایک
۱۰ کام
اسلاید ۲ ات
۹.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.