(تیمار عاشق)
P1
*ویو ات*
از روی تختم بلند شدم ساعت ۶ صبح بود
صبحانمو خوردم و لباس تیمارستانیمو پوشیدمو راه افتادمبه سمت تیمارستان
بعد از ۲۰ مین رسیدم
وقتی وارد تیمارستان شدم انگار که کلا یه جو دیگه داشت همه نگران و آشفته بودن
من کلا حدود ۳ ساله دارم توی این تیمارستان کار میکنم
کلا تیمار ها به چند دسته اصلی تقسیم میشن اون هایی که مرگ عزیزشون اون هارو دیوونه کرده یا اینکه از سر ترس یا نگرانی های زندگی شون این اختلال توی مغزشون شکل میگیره
من فقط با همین چند دسته توی این سه سال سر و کله داشتم
ولی یه دسته دیگه هم هستن ، اون هایی که این اختلال از همون اول تو وجودشون بوده آدم هایی روانی که دست به قتل های زنجیره ای و وحشتناک میبرن
این دسته از تیمار ها از این کار لذت میبرن *****
امروز همه به طور عجیبی آشفته بودن که یکی از دوستامو کنار آب سرد کن دیدم که داشت با استرس آب میخورد
ات: سلام میسو
میسو: سلام ات .....خبر رو شنیدی
ات: کدوم خبر
میسو: امروز یه قاتل روانی قراره به این تیمارستان منتقل شه
ات: خب مگه اولین باره از این روانی ها منتقل میشن
میسو : این یکی فرق داره
* که دیدم میسو تو این ۱ دقیقه ای که داشتم باهاش حرف میزدم ۴ تا لیوان آب پشت سر هم خورد *
ات: نگران نباش .......
که دیدم مدیر جانگ (مدیر تیمارستان)
داره صدام میکنه
سریع رفتم سمت دفترش
ات: بله مدیر جانگ
جانگ: ات .....امید وارم خبر رو شنیده باشی .....ام ...امروز یا تیمار جدید به اینجا منتقل میشه .....خب از دکتر های با تجربه ی زیادی خواستم کمک کنن تا از این تیمار مراقبت کنیم ....ولی هیچکدوم داوطلب نمیش.....الان میخوام که تورو بزارم دکترش
ات من مطمئنم که تو از پسش بر میایی ...پس لطفا قبولش کن
ات: خب .....من........
جانگ: فقط انجامش بده
ات: اما......
جانگ: خب تو دیگ مرخصی
* از اتاق مدیر جانگ اومد م بیرون ....یکم نگران شدم ....یعنی اون کی که همه ازش مث سگ میترسن *
که دیدم همه دارن به سمت طبقه ی پایین میرن
رفتم سمت میسو تا ازش بپرسم چی شده؟؟.
ات: چی شده؟؟؟؟.
میسو : آوردنش
ادامه دارد..........
*ویو ات*
از روی تختم بلند شدم ساعت ۶ صبح بود
صبحانمو خوردم و لباس تیمارستانیمو پوشیدمو راه افتادمبه سمت تیمارستان
بعد از ۲۰ مین رسیدم
وقتی وارد تیمارستان شدم انگار که کلا یه جو دیگه داشت همه نگران و آشفته بودن
من کلا حدود ۳ ساله دارم توی این تیمارستان کار میکنم
کلا تیمار ها به چند دسته اصلی تقسیم میشن اون هایی که مرگ عزیزشون اون هارو دیوونه کرده یا اینکه از سر ترس یا نگرانی های زندگی شون این اختلال توی مغزشون شکل میگیره
من فقط با همین چند دسته توی این سه سال سر و کله داشتم
ولی یه دسته دیگه هم هستن ، اون هایی که این اختلال از همون اول تو وجودشون بوده آدم هایی روانی که دست به قتل های زنجیره ای و وحشتناک میبرن
این دسته از تیمار ها از این کار لذت میبرن *****
امروز همه به طور عجیبی آشفته بودن که یکی از دوستامو کنار آب سرد کن دیدم که داشت با استرس آب میخورد
ات: سلام میسو
میسو: سلام ات .....خبر رو شنیدی
ات: کدوم خبر
میسو: امروز یه قاتل روانی قراره به این تیمارستان منتقل شه
ات: خب مگه اولین باره از این روانی ها منتقل میشن
میسو : این یکی فرق داره
* که دیدم میسو تو این ۱ دقیقه ای که داشتم باهاش حرف میزدم ۴ تا لیوان آب پشت سر هم خورد *
ات: نگران نباش .......
که دیدم مدیر جانگ (مدیر تیمارستان)
داره صدام میکنه
سریع رفتم سمت دفترش
ات: بله مدیر جانگ
جانگ: ات .....امید وارم خبر رو شنیده باشی .....ام ...امروز یا تیمار جدید به اینجا منتقل میشه .....خب از دکتر های با تجربه ی زیادی خواستم کمک کنن تا از این تیمار مراقبت کنیم ....ولی هیچکدوم داوطلب نمیش.....الان میخوام که تورو بزارم دکترش
ات من مطمئنم که تو از پسش بر میایی ...پس لطفا قبولش کن
ات: خب .....من........
جانگ: فقط انجامش بده
ات: اما......
جانگ: خب تو دیگ مرخصی
* از اتاق مدیر جانگ اومد م بیرون ....یکم نگران شدم ....یعنی اون کی که همه ازش مث سگ میترسن *
که دیدم همه دارن به سمت طبقه ی پایین میرن
رفتم سمت میسو تا ازش بپرسم چی شده؟؟.
ات: چی شده؟؟؟؟.
میسو : آوردنش
ادامه دارد..........
۱۵.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.