وقتی مربیت….
+اره دقیقا باید دستت رو اینجوری بالا بیاری و یذره بدنتو خم کنی….
-اینجوری؟
مربیت لبخندی به تو زد و به سمتت اومد….و از پهلوهات گرفت تا تو روی توی حالت درستی از دنس ت قرار بده….
+اینطوری درست تره…
-اها…ممنون
تو مربیت که تا الان داشتید با هم روی دنس کار میکرد و توی این مدت میتونستی متوجه نگاه های سنگین دوست پسرت بشی اما خب توجه نکردی و به دنیا ادامه دادی….
بعد از چندین ساعت تمرین و تکرار بالاخره کارت با مربیت تموم شده بود و وقت رفتن بود… به نشانه ی احترام کمرتو خم کردی….
-به سلامت برین آقای جانگ….
+شما هم همینطور خانم کیم….
=خانم لی….
با شنیدن صدای فلیکس که از اول جلسه یه کلمه هم صحبت نکرده بود و فقط نگاه های سنگینش روی شما بود حالا با خرج شدن دو تا کلمه از دهنش هر دو سرتون رو با تعجب به سمتش برگردونید….مربی که گیج و منگ به فلیکس خیره بود لب زد…
+ ببخشید؟
فلیکس آهی کشید از روی مبل بلند شد و به سمت جایی که شما قرار داشتین اومد….و دست های مردونه اش رو دور کمرت حلقه کرد و دوباره با عصبانیتی توی چشماش میبارید به مربیت که حالا ترسیده نگاش میکرد خیره شد….
=گفتم خانم لی صداش کنین ….ات تا الان مال من بوده و هست …و تا جایی که یادم میاد تا حالا اجازه ندادم کسی به اموال من دست بزنه…پس اگه تو هم نمیخوای بدونی چه بلایی سر کسایی مثل تو ان اومده … همین حالا سریعا از اینجا برو….
مربی که با حالت ترسیده در حالی که چندین بار عذر خواهی کرد از اونجا کاملا دور شد …
حالا شما دو نفر با هم تنها شده بودین …فلیکس نگاه خمارش رو به تو داد و به صدای دیپش شروع به حرف زدن کرد …
=خب لیدی….حالا نوبت میرسه به تو … میدونی که خط قرمز ها رو زیر پا گذاشتی مگه نه ؟
-فلیکس من نمیخواستم …
=نمیخواستی که اون مرتیکه به بدنت دست بزنه….؟ میخوای اینو باور کنم در حالی که تو هم با خنده نگاهش میکردی و هیچ کاری نمیکردی .. هوم؟
-نه فلیکس اینطور که تو فکر میکنی نیست …
=پس امشب بهم ثابت کن که فقط و فقط مال خودمی….
-چی؟
=امشب بهم ثابت کن هم روحت ماله منه و هم…. اون بدنت..
.
.
.
بعد از چند ضربه ی محکم داخلت با لرزشی ارضا شدی و اروم زیر لبت اسم فلیکس رو ناله کردی …. فلیکس که از این کارش راضی بود سرش رو توی گردنت فرو کرد جوری که نفس های داغش به صورتت میخورد اروم زمزمه کرد…
=بالاخره مال خودم شدی ات …
-اینجوری؟
مربیت لبخندی به تو زد و به سمتت اومد….و از پهلوهات گرفت تا تو روی توی حالت درستی از دنس ت قرار بده….
+اینطوری درست تره…
-اها…ممنون
تو مربیت که تا الان داشتید با هم روی دنس کار میکرد و توی این مدت میتونستی متوجه نگاه های سنگین دوست پسرت بشی اما خب توجه نکردی و به دنیا ادامه دادی….
بعد از چندین ساعت تمرین و تکرار بالاخره کارت با مربیت تموم شده بود و وقت رفتن بود… به نشانه ی احترام کمرتو خم کردی….
-به سلامت برین آقای جانگ….
+شما هم همینطور خانم کیم….
=خانم لی….
با شنیدن صدای فلیکس که از اول جلسه یه کلمه هم صحبت نکرده بود و فقط نگاه های سنگینش روی شما بود حالا با خرج شدن دو تا کلمه از دهنش هر دو سرتون رو با تعجب به سمتش برگردونید….مربی که گیج و منگ به فلیکس خیره بود لب زد…
+ ببخشید؟
فلیکس آهی کشید از روی مبل بلند شد و به سمت جایی که شما قرار داشتین اومد….و دست های مردونه اش رو دور کمرت حلقه کرد و دوباره با عصبانیتی توی چشماش میبارید به مربیت که حالا ترسیده نگاش میکرد خیره شد….
=گفتم خانم لی صداش کنین ….ات تا الان مال من بوده و هست …و تا جایی که یادم میاد تا حالا اجازه ندادم کسی به اموال من دست بزنه…پس اگه تو هم نمیخوای بدونی چه بلایی سر کسایی مثل تو ان اومده … همین حالا سریعا از اینجا برو….
مربی که با حالت ترسیده در حالی که چندین بار عذر خواهی کرد از اونجا کاملا دور شد …
حالا شما دو نفر با هم تنها شده بودین …فلیکس نگاه خمارش رو به تو داد و به صدای دیپش شروع به حرف زدن کرد …
=خب لیدی….حالا نوبت میرسه به تو … میدونی که خط قرمز ها رو زیر پا گذاشتی مگه نه ؟
-فلیکس من نمیخواستم …
=نمیخواستی که اون مرتیکه به بدنت دست بزنه….؟ میخوای اینو باور کنم در حالی که تو هم با خنده نگاهش میکردی و هیچ کاری نمیکردی .. هوم؟
-نه فلیکس اینطور که تو فکر میکنی نیست …
=پس امشب بهم ثابت کن که فقط و فقط مال خودمی….
-چی؟
=امشب بهم ثابت کن هم روحت ماله منه و هم…. اون بدنت..
.
.
.
بعد از چند ضربه ی محکم داخلت با لرزشی ارضا شدی و اروم زیر لبت اسم فلیکس رو ناله کردی …. فلیکس که از این کارش راضی بود سرش رو توی گردنت فرو کرد جوری که نفس های داغش به صورتت میخورد اروم زمزمه کرد…
=بالاخره مال خودم شدی ات …
۱۶.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.