"جرم و عشق" Crime and Love Part:3 شرط برای آپ پارت بعدی+۱٠لایک
با هم سوجو بزنیم؟
_ میدونی که نمیتونم مقاومت کنم!
پالتوم رو در آوردم و به جا لباسی آویزون کردم و بعد پیراهنم رو با تیشرت عوض کردم.
نشستم روی مبل و بعد اولین قوطی رو باز کردم.
جیمین بعد از کمی بازی کردن با صفحه کلید بهم نگاه کرد و گفت:"هیونگ... اسمش یانگ ههراعه، ۲۴ سالشه و خانوادهاش رو توی سانحه هوایی از دست داده..."
_ ادامه بده...
_ الان تنها زندگی میکنه و توی رستوران ایتالیایی*** توی خیابون گاگنام کار میکنه، شبها تا دیر وقت تنها اونجاست!
_ وضعیت خونهش؟
نامجون در حالی که قوطی سوجو رو تکون میداد گفت:"اگه بخوایم دهنش رو ببندیم باید جایی رو انتخاب کنیم که افراد کمی اون اطراف باشن، رستوران گزینهی خوبیه!"
موافقت کردم و بعد نامجون به جیمین گفت:"ساعتی که رستوران برای نظافت بسته میشه رو پیدا کن و بهم بده. دو نفر همراه میخوام برای نقشهم..."
یونگی با بی حوصلگی اضافه کرد:"دختره رو میخوایید بکشید من میام... مگرنه حال ندارم میخوام بخوابم و کارهای شرکتم رو انجام بدم!"
جونگکوک با ذوق گفت:"من میام..."
جین و جیمین سریع صحنه رو ترک کردن و من موندم و نامجون و هوسوک و جونگکوک!
جیمین اومد بیرون و گفت:"ساعت ۱۲ شب رستوران کلا تعطیل میشه برای نظافت... میتونید وارد بشید!"
نامجون سرشو تکون داد و گفت:"خب با دقت گوش بدید...وارد رستوران میشیم و طوری رفتار میکنیم که انگار سفارش غذا میخوایم بدیم. وقتی که دختره میگه که تموم شده و نمیشه سفارش بگیره ما میگیریمش و میندازیمش تو ماشین! تهیونگ از در پشتی وارد میشه بهش یک بیهوش کننده میدم که بزنه به رگ دختره! فکر کنم زیاد اینکار رو انجام دادید لازم نیست بگم! منم دختره رو میذارم تو ماشین و هوسوک و رانندگی میکنه و جونگکوک هم میمونه اثرهایی که به جا گذاشتیم رو پاک میکنه! اوکی؟ "
هوسوک و بقیه رفتن بخوابن و من موندم و کلی فکر... کلی فکری که من باید باهاشون دست و پنجه نرم میکردم.
_ میدونی که نمیتونم مقاومت کنم!
پالتوم رو در آوردم و به جا لباسی آویزون کردم و بعد پیراهنم رو با تیشرت عوض کردم.
نشستم روی مبل و بعد اولین قوطی رو باز کردم.
جیمین بعد از کمی بازی کردن با صفحه کلید بهم نگاه کرد و گفت:"هیونگ... اسمش یانگ ههراعه، ۲۴ سالشه و خانوادهاش رو توی سانحه هوایی از دست داده..."
_ ادامه بده...
_ الان تنها زندگی میکنه و توی رستوران ایتالیایی*** توی خیابون گاگنام کار میکنه، شبها تا دیر وقت تنها اونجاست!
_ وضعیت خونهش؟
نامجون در حالی که قوطی سوجو رو تکون میداد گفت:"اگه بخوایم دهنش رو ببندیم باید جایی رو انتخاب کنیم که افراد کمی اون اطراف باشن، رستوران گزینهی خوبیه!"
موافقت کردم و بعد نامجون به جیمین گفت:"ساعتی که رستوران برای نظافت بسته میشه رو پیدا کن و بهم بده. دو نفر همراه میخوام برای نقشهم..."
یونگی با بی حوصلگی اضافه کرد:"دختره رو میخوایید بکشید من میام... مگرنه حال ندارم میخوام بخوابم و کارهای شرکتم رو انجام بدم!"
جونگکوک با ذوق گفت:"من میام..."
جین و جیمین سریع صحنه رو ترک کردن و من موندم و نامجون و هوسوک و جونگکوک!
جیمین اومد بیرون و گفت:"ساعت ۱۲ شب رستوران کلا تعطیل میشه برای نظافت... میتونید وارد بشید!"
نامجون سرشو تکون داد و گفت:"خب با دقت گوش بدید...وارد رستوران میشیم و طوری رفتار میکنیم که انگار سفارش غذا میخوایم بدیم. وقتی که دختره میگه که تموم شده و نمیشه سفارش بگیره ما میگیریمش و میندازیمش تو ماشین! تهیونگ از در پشتی وارد میشه بهش یک بیهوش کننده میدم که بزنه به رگ دختره! فکر کنم زیاد اینکار رو انجام دادید لازم نیست بگم! منم دختره رو میذارم تو ماشین و هوسوک و رانندگی میکنه و جونگکوک هم میمونه اثرهایی که به جا گذاشتیم رو پاک میکنه! اوکی؟ "
هوسوک و بقیه رفتن بخوابن و من موندم و کلی فکر... کلی فکری که من باید باهاشون دست و پنجه نرم میکردم.
۷.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.