P12
ظرف ها رو ول کردیم و دست هامون رو شستیم رفتیم پیش خانم پارک که همه ندیمه ها اونجا بودن یه خانم خوشگل و قد بلند اومد کنار خانم پارک وایساد که خانم پارک رو به ندیمه ها گفت : ایشون خانم لی هستند قراره چند تا از شمارو انتخاب کنن .
آروم دمه گوش همون ندیمه ای که صدام کرد گفتم : انتخاب برای چی ؟
آروم دمه گوشم گفت : برای ازدواج با ارباب
ا/ت : کدومشون ؟
ندیمه : ارباب دوم
جیمین گفته بود از برادرش بزرگتره پس اون ارباب اوله یاد حرف های اون شب افتادم (جیمین نمیخواد ازدواج کنه ، ......فوقش بعدش که یه وارث آورد دختره رو طلاق میده) .
خانم لی اومد و به ندیمه ها نگاه کرد که خودمو پشت جیسو مخفی کردم .
خانم لی : همتون خوبید که
بعد چند نفرو انتخاب کرد وگفت : بقیه به کارتون برسید
دوباره با جیسو به سمت ظرفشویی رفتیم و شروع کردیم شستن ظرف ها از اینکه انتخاب نشدم یه نفس راحت کشیدم که جیسو روش رو کرد سمتم و با خنده گفت : راحت شدی ؟
ا/ت : آره .
جیسو : ا/ت مثل کوچولو ها میمونی .
ا/ت : خودتی مگه من چندسال ازت کوچیک ترم ، انگشتم رو جلوی صورتش گرفتم و گفتم یه سال ببین یه سال .
خندید و گفت : باشه یه سال .
چرا امروز همه به من میگن کوچولو .
ظرف ها کم بود و چون دونفر بودیم سریع تموم شد از آشپزخونه اومدم بیرون و دست خیسم رو با لباسم خشک کردم که جیسو دید و گفت : دوباره دستتو با این بی صاحاب خشک کردی ؟
ا/ت : عه جیسو عفت کلام داشته باش
جیسو : عفت کلامو درد ، عفت کلامو حلوا چند بار گفتم نکن ؟
ا/ت : ببخشید مادر بزرگ
درحال جر و بحث بودیم که خانم پارک از دم در گفت : شما دوتا .
که نگاهمون رو بهش دادم : می تونید برید امروز کار نداریم ولی فردا ساعت ۷ اینجا باشید .
رفتیم توی اتاق امروز خیلی خستم با اینکه کار زیادی انجام ندادم ولی احساس بی حالی میکنم رفتم و روی تخت نشستم که جیسو هم اومد و رو به روم نشست و گفت : نمی گی ؟
ا/ت : چیو ؟
جیسو : جریان کتابخونه رو چرا رفتی اونجا ؟
ا/ت : خب اونو جیمین بهم اجازه داد .
جیسو : جیمین ؟
آروم دمه گوش همون ندیمه ای که صدام کرد گفتم : انتخاب برای چی ؟
آروم دمه گوشم گفت : برای ازدواج با ارباب
ا/ت : کدومشون ؟
ندیمه : ارباب دوم
جیمین گفته بود از برادرش بزرگتره پس اون ارباب اوله یاد حرف های اون شب افتادم (جیمین نمیخواد ازدواج کنه ، ......فوقش بعدش که یه وارث آورد دختره رو طلاق میده) .
خانم لی اومد و به ندیمه ها نگاه کرد که خودمو پشت جیسو مخفی کردم .
خانم لی : همتون خوبید که
بعد چند نفرو انتخاب کرد وگفت : بقیه به کارتون برسید
دوباره با جیسو به سمت ظرفشویی رفتیم و شروع کردیم شستن ظرف ها از اینکه انتخاب نشدم یه نفس راحت کشیدم که جیسو روش رو کرد سمتم و با خنده گفت : راحت شدی ؟
ا/ت : آره .
جیسو : ا/ت مثل کوچولو ها میمونی .
ا/ت : خودتی مگه من چندسال ازت کوچیک ترم ، انگشتم رو جلوی صورتش گرفتم و گفتم یه سال ببین یه سال .
خندید و گفت : باشه یه سال .
چرا امروز همه به من میگن کوچولو .
ظرف ها کم بود و چون دونفر بودیم سریع تموم شد از آشپزخونه اومدم بیرون و دست خیسم رو با لباسم خشک کردم که جیسو دید و گفت : دوباره دستتو با این بی صاحاب خشک کردی ؟
ا/ت : عه جیسو عفت کلام داشته باش
جیسو : عفت کلامو درد ، عفت کلامو حلوا چند بار گفتم نکن ؟
ا/ت : ببخشید مادر بزرگ
درحال جر و بحث بودیم که خانم پارک از دم در گفت : شما دوتا .
که نگاهمون رو بهش دادم : می تونید برید امروز کار نداریم ولی فردا ساعت ۷ اینجا باشید .
رفتیم توی اتاق امروز خیلی خستم با اینکه کار زیادی انجام ندادم ولی احساس بی حالی میکنم رفتم و روی تخت نشستم که جیسو هم اومد و رو به روم نشست و گفت : نمی گی ؟
ا/ت : چیو ؟
جیسو : جریان کتابخونه رو چرا رفتی اونجا ؟
ا/ت : خب اونو جیمین بهم اجازه داد .
جیسو : جیمین ؟
۱۷.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.