پارت جدید رو کامل مردمم لیلیلی
#life_again
Part seventeen
در اتاق رو به صدا درآورد و صدای ظریف و قشنگ لیسا بهش اجازه ورود داد...
+ عمه....
= واییی من یه عذر خواهی بهت بدهکارم...
+ مشکل نیستا فقط اینکه.....
سعی کرد خودشو کنترل کنه که عمشو نکشه...
+ آخ عمه ی قشنگ من....من نمیدونم مگه مامان بزرگ و بابا بزرگ بهت یاد ندادن در بزنی و بعد وارد اتاقی بشی؟؟؟
= اینقدر ذهنم درگیر بود نمیتونستم فکر کنم....به علاوه شما دوتا هم حالتون خوب نبود که بخواید س.ک.س کنید...
+ ببخشیدا ولی خودمونم همین فکرو میکردیم...و الان چیم منو مقصر میدونه و میخواد کل روزو باهام قهر کنهههه..
= حق داره بچه خب.....باهاش حرف میزنم....کجاست؟
+ حموم بود...فکر کنم الان اومده باشه بیرون....
= تو فعلا برو توی خونه بچرخ از اتاق که اومد بیرون تک زنگ میزنم بهت برو حموم توهم.
+ باشه عمه....
.....................
√ باید همه تست بدیم....
جیسو با قاطعیت تمام گفت و یوری با نگرانی نگاهش کرد...
÷ واقعا ممکنه به نظرت؟
√ نمیدونم اونی....ولی باید انجام بدیم محض احتیاط...چون ارثیه...
÷ باشه وقتمون یکم خالی تر شد انجام میدیم....
√ وای یه چیزی شده بود...
یه دفعه انگار یه چیزی یادش اومده بود گفت.
√ یک ماه پیش...وقتی داشتیم با لیسا توی اتاقمون کیس میرفتیم...بابا بدون در زدن اومد توی اتاقمون....و وای....
جیسو سعی داشت خندشو کنترل کنه ولی کاملا شکست خورد....از اون طرف یوری داشت تون صحنه رو تصور میکرد ..
√ بعد اومد حرف بزنه یه دفعه گفت.....سک.سی گرلز چه میکنید ؟ و ببین منو لیسا اون لحظه پاره شدیم از خنده.
یوری یه دفعه زد زیر خنده و صدای خندشون توی خونه طنین انداز شد....
..........
Part seventeen
در اتاق رو به صدا درآورد و صدای ظریف و قشنگ لیسا بهش اجازه ورود داد...
+ عمه....
= واییی من یه عذر خواهی بهت بدهکارم...
+ مشکل نیستا فقط اینکه.....
سعی کرد خودشو کنترل کنه که عمشو نکشه...
+ آخ عمه ی قشنگ من....من نمیدونم مگه مامان بزرگ و بابا بزرگ بهت یاد ندادن در بزنی و بعد وارد اتاقی بشی؟؟؟
= اینقدر ذهنم درگیر بود نمیتونستم فکر کنم....به علاوه شما دوتا هم حالتون خوب نبود که بخواید س.ک.س کنید...
+ ببخشیدا ولی خودمونم همین فکرو میکردیم...و الان چیم منو مقصر میدونه و میخواد کل روزو باهام قهر کنهههه..
= حق داره بچه خب.....باهاش حرف میزنم....کجاست؟
+ حموم بود...فکر کنم الان اومده باشه بیرون....
= تو فعلا برو توی خونه بچرخ از اتاق که اومد بیرون تک زنگ میزنم بهت برو حموم توهم.
+ باشه عمه....
.....................
√ باید همه تست بدیم....
جیسو با قاطعیت تمام گفت و یوری با نگرانی نگاهش کرد...
÷ واقعا ممکنه به نظرت؟
√ نمیدونم اونی....ولی باید انجام بدیم محض احتیاط...چون ارثیه...
÷ باشه وقتمون یکم خالی تر شد انجام میدیم....
√ وای یه چیزی شده بود...
یه دفعه انگار یه چیزی یادش اومده بود گفت.
√ یک ماه پیش...وقتی داشتیم با لیسا توی اتاقمون کیس میرفتیم...بابا بدون در زدن اومد توی اتاقمون....و وای....
جیسو سعی داشت خندشو کنترل کنه ولی کاملا شکست خورد....از اون طرف یوری داشت تون صحنه رو تصور میکرد ..
√ بعد اومد حرف بزنه یه دفعه گفت.....سک.سی گرلز چه میکنید ؟ و ببین منو لیسا اون لحظه پاره شدیم از خنده.
یوری یه دفعه زد زیر خنده و صدای خندشون توی خونه طنین انداز شد....
..........
۲.۴k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.