part: 72
فیلمبردار: کات
بعد گفتن این جمله فیلمبردار دیگه ادامه ندادیم
یدفعه زدم زیر خنده کوک دستاشو گذاش رو کمرش و با خنده بم نگاکردو گف
_چت شد
هانا: هیچی فقط از ابراز علاقه خودم خندم گرفته(خنده)
کوک: کوه محبتی اصن(خنده)
هانا: نه خدایی این گمشوی اخرم چی بود
کوک: میگم دیگه کوه محبتی محبت توت موج میزنه
هانا: ها
کوک: هی منحرف منظورم اینه محبت تو وجودته
هانا: کی گفته من خیلیم پاکم
کوک: معلومه
کارگردان: میتونین استراحت کنین
با کوک بازیگرای اصلی یه سریال شده بودیم و تقریبا میشه گف پدرمون درومده سر ست فیلمبرداری
نشستم رو صندلی که اونجا بود و کوکم روی صندلی نشست
کوک: بعد ضبط باید بریم رو اهنگ هم کار کنیم تا چندروز دیگه باید تمومش کنیم
هانا: بدبختیه اصلی بعد نوشتنشه
فقط نمیدونم من اونموقع مغز خر خورده بودم که اون جهنمو ول کردم و وارد جهنم دیگه شدم
کوک: کدوم جهنم
هانا: مدرسه البته واسه اینکه بتونم گاتسون رو زیاد ببینم ایدل شدم چون عاشقشون بودم(ذوق)
کوک: حتما خیلی دوسشون داشتی نه(پوزخند)
هانا: ارع مخصوصا جکسون آییییش چقد سرش با مامانم بحث میکردم همش میگف چرا یکسره داری این پسرو نگا میکنی
کوک: الانم دوسش داری
هانا: معلومه عاشقشم
کوک زبونشو تو لپش فرو کردو گف
_عالیه
و بعدش پاشد رف
هانا: چش شد
پاشدم رفتم نشستم پیش میکاپرا تا میکاپمو برای ضبط سکانس بعدی اماده کنن
اونا میکاپم میکردن و منم داشتم فیلم نامرو میخوندم
بعد چن دقیقه کوک پیداش شد و اومد نشست تا میکاپشو درس کنن
هانا: تمرین کنیم
بدون اینکه نگام کنه گف
_نیاز نیس
از لحن سردش عین چی تعجب کردم چش شده بود یدفعه تاحالا اینجوری نکرده بود حرف بدی بش زدم؟ قبلا هم اینجوری شده بود فک کنم بخاطر همچین بحثی
*
بعد گفتن این جمله فیلمبردار دیگه ادامه ندادیم
یدفعه زدم زیر خنده کوک دستاشو گذاش رو کمرش و با خنده بم نگاکردو گف
_چت شد
هانا: هیچی فقط از ابراز علاقه خودم خندم گرفته(خنده)
کوک: کوه محبتی اصن(خنده)
هانا: نه خدایی این گمشوی اخرم چی بود
کوک: میگم دیگه کوه محبتی محبت توت موج میزنه
هانا: ها
کوک: هی منحرف منظورم اینه محبت تو وجودته
هانا: کی گفته من خیلیم پاکم
کوک: معلومه
کارگردان: میتونین استراحت کنین
با کوک بازیگرای اصلی یه سریال شده بودیم و تقریبا میشه گف پدرمون درومده سر ست فیلمبرداری
نشستم رو صندلی که اونجا بود و کوکم روی صندلی نشست
کوک: بعد ضبط باید بریم رو اهنگ هم کار کنیم تا چندروز دیگه باید تمومش کنیم
هانا: بدبختیه اصلی بعد نوشتنشه
فقط نمیدونم من اونموقع مغز خر خورده بودم که اون جهنمو ول کردم و وارد جهنم دیگه شدم
کوک: کدوم جهنم
هانا: مدرسه البته واسه اینکه بتونم گاتسون رو زیاد ببینم ایدل شدم چون عاشقشون بودم(ذوق)
کوک: حتما خیلی دوسشون داشتی نه(پوزخند)
هانا: ارع مخصوصا جکسون آییییش چقد سرش با مامانم بحث میکردم همش میگف چرا یکسره داری این پسرو نگا میکنی
کوک: الانم دوسش داری
هانا: معلومه عاشقشم
کوک زبونشو تو لپش فرو کردو گف
_عالیه
و بعدش پاشد رف
هانا: چش شد
پاشدم رفتم نشستم پیش میکاپرا تا میکاپمو برای ضبط سکانس بعدی اماده کنن
اونا میکاپم میکردن و منم داشتم فیلم نامرو میخوندم
بعد چن دقیقه کوک پیداش شد و اومد نشست تا میکاپشو درس کنن
هانا: تمرین کنیم
بدون اینکه نگام کنه گف
_نیاز نیس
از لحن سردش عین چی تعجب کردم چش شده بود یدفعه تاحالا اینجوری نکرده بود حرف بدی بش زدم؟ قبلا هم اینجوری شده بود فک کنم بخاطر همچین بحثی
*
۹.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.