𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۳ پارت ۲
_خوشبختم منم پارک ا.ت هستم
سوآ_دوست هم باشیم؟منم تازه اومدم این مدرسه انتقالی گرفتم
_باشه😊
پاشو پاشو بریم بیرون بدووو
دستمو کشید منو برد تو حیاط
سوآ_بیا بریم یکم باهم بگردیم
_ب.باشه باشه
همینجوری داشتیم راه میرفتیم که یک پسره بهم تنه زد
_یااا حواست کجاس
...._با من بودی؟
_بله با تو بودم مگه جز تو کور دیگه ای اینجا هست؟
سوآ_ا.ت بیا بریم با این در نیوفت خطرناکه
_یه لحظه سوآ من چرا باید از این بترسم؟
سوآ_یااا جویان برو پیش همون رئیست و بهش بگو که زیر دستاشو جمع و جور کنه
جویان_اگه بهش نگم؟
...._یاااا جویاننن
یکی از پشت سر جویان صداش کرد که جویان ترسیده برگشت
جویان_ب.بله داداش
...._چرا به دخترا گیر میدی؟مگه صد بار بهت نگفتم که با دخترا در نیوفت
جویان_ب.بخشید سوجونگ
_یااا سوجونگ لدفا به دارو دسته هات بگو به پرو پای ما نپیچن
سوجونگ_چشم خانم خانما شما کی باشی دستور میدی؟
_من ا.ت ام محض اطلاعت اگدرضمن این یک دستور نبود هشدار بود
سوآ_بیا بریم باهاش در نیوفت
_این سری رو بیخیالت میشم ولی دفعه بعدی بیخیالی در کار نیست
با سوآ رفتیم اون سمت
سوآ_همه ی بچه های این جا ازش میترسن
_مگه تازه اینجا نیومدی؟
سوآ_دروغ گفتم من دو ساله اینجا درس میخونم😁
_یاااا😂
سوآ=بیا بریم با دوست دیگم اشنات کنمم
رفتیم سمت درختا یک دختر روی نیمکت نشسته بود و داشت کتاب میخوند
سوآ_یاااا سونهیااااااا
سونهی_بله سوآ؟نمیبینی دارم کتاب میخونم؟
سوآ_ای بابا انقد درس میخونی مغزت خسته نمیشه؟بیا میخوام با دوست جدیدم اشنات کنم و باهم دوست شین
سونهی_خشحال میشم اشنا بشم باهاش
_سلام من پارک ا.ت ام
سونهی_منم مین سونهی هستم
بشینین بچه ها
سوآ_سونهی نبودی که ا.ت چجوری جواب اون سوجونگ و اون زیر دستش جویان رو داد پشمام ریخت
سونهی_اونا ارزش جر و بحث کردن و ندارن
خودتون رو با اونا درگیر نکنین
_اخه خیلی داشت قلدری میکرد
سونهی_اون روی همه ی بچه ها قلدری میکنه
یهو زنگ خورد و رفتیم سرکلاس من سونهی هوک شی و اون سوجونگ رو مخ تو یک کلاس بودیم
معلم اومد درس و داد گوشیم که کنارم بود یهو صفحش روشن شد یک پیام از ماهان بود
ساعت رو نگاه کردم به کره ۹ بود به ایران ساعت ۲ و نیم بود
پیام رو باز کردم
ماهان_سلام ا.ت خوبی؟کجایی چیکار میکنی؟میتونی تصویری زنگ بزنی؟
یک هفته بود که بهش زنگ نزده بودم جوابشو دادم
_سلام چاگیا سرکلاسم الان نمیتونم زنگ بزنم
بعد یک دقیقه جواب داد
ماهان_اوه باشه منتظرم💜
گوشی رو خاموش کردم و به درس گوش کردم
معلم_تکالیفتون برای هفته بعد رو حتما اماده کنین خسته نباشین خدانگهدار
معلم رفت منم گوشی رو برداشتم تا به ماهان زنگ بزنم
رفتم داخل حیاط و از واتساپ بهش زنگ زدم روی نیمکت نشستم که جواب داد
ماهان_سلاااااام.......
سوآ_دوست هم باشیم؟منم تازه اومدم این مدرسه انتقالی گرفتم
_باشه😊
پاشو پاشو بریم بیرون بدووو
دستمو کشید منو برد تو حیاط
سوآ_بیا بریم یکم باهم بگردیم
_ب.باشه باشه
همینجوری داشتیم راه میرفتیم که یک پسره بهم تنه زد
_یااا حواست کجاس
...._با من بودی؟
_بله با تو بودم مگه جز تو کور دیگه ای اینجا هست؟
سوآ_ا.ت بیا بریم با این در نیوفت خطرناکه
_یه لحظه سوآ من چرا باید از این بترسم؟
سوآ_یااا جویان برو پیش همون رئیست و بهش بگو که زیر دستاشو جمع و جور کنه
جویان_اگه بهش نگم؟
...._یاااا جویاننن
یکی از پشت سر جویان صداش کرد که جویان ترسیده برگشت
جویان_ب.بله داداش
...._چرا به دخترا گیر میدی؟مگه صد بار بهت نگفتم که با دخترا در نیوفت
جویان_ب.بخشید سوجونگ
_یااا سوجونگ لدفا به دارو دسته هات بگو به پرو پای ما نپیچن
سوجونگ_چشم خانم خانما شما کی باشی دستور میدی؟
_من ا.ت ام محض اطلاعت اگدرضمن این یک دستور نبود هشدار بود
سوآ_بیا بریم باهاش در نیوفت
_این سری رو بیخیالت میشم ولی دفعه بعدی بیخیالی در کار نیست
با سوآ رفتیم اون سمت
سوآ_همه ی بچه های این جا ازش میترسن
_مگه تازه اینجا نیومدی؟
سوآ_دروغ گفتم من دو ساله اینجا درس میخونم😁
_یاااا😂
سوآ=بیا بریم با دوست دیگم اشنات کنمم
رفتیم سمت درختا یک دختر روی نیمکت نشسته بود و داشت کتاب میخوند
سوآ_یاااا سونهیااااااا
سونهی_بله سوآ؟نمیبینی دارم کتاب میخونم؟
سوآ_ای بابا انقد درس میخونی مغزت خسته نمیشه؟بیا میخوام با دوست جدیدم اشنات کنم و باهم دوست شین
سونهی_خشحال میشم اشنا بشم باهاش
_سلام من پارک ا.ت ام
سونهی_منم مین سونهی هستم
بشینین بچه ها
سوآ_سونهی نبودی که ا.ت چجوری جواب اون سوجونگ و اون زیر دستش جویان رو داد پشمام ریخت
سونهی_اونا ارزش جر و بحث کردن و ندارن
خودتون رو با اونا درگیر نکنین
_اخه خیلی داشت قلدری میکرد
سونهی_اون روی همه ی بچه ها قلدری میکنه
یهو زنگ خورد و رفتیم سرکلاس من سونهی هوک شی و اون سوجونگ رو مخ تو یک کلاس بودیم
معلم اومد درس و داد گوشیم که کنارم بود یهو صفحش روشن شد یک پیام از ماهان بود
ساعت رو نگاه کردم به کره ۹ بود به ایران ساعت ۲ و نیم بود
پیام رو باز کردم
ماهان_سلام ا.ت خوبی؟کجایی چیکار میکنی؟میتونی تصویری زنگ بزنی؟
یک هفته بود که بهش زنگ نزده بودم جوابشو دادم
_سلام چاگیا سرکلاسم الان نمیتونم زنگ بزنم
بعد یک دقیقه جواب داد
ماهان_اوه باشه منتظرم💜
گوشی رو خاموش کردم و به درس گوش کردم
معلم_تکالیفتون برای هفته بعد رو حتما اماده کنین خسته نباشین خدانگهدار
معلم رفت منم گوشی رو برداشتم تا به ماهان زنگ بزنم
رفتم داخل حیاط و از واتساپ بهش زنگ زدم روی نیمکت نشستم که جواب داد
ماهان_سلاااااام.......
۹.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.