"پروانه خونی من"

"پروانه خونی من"
پارت 61




ویو ا/ت
ارایشمو پاک کردم حوصله ی حموم رفتن نداشتم خیلی خسته بودم برای همین سریع رفتم توی تختو خوابیدم...



/ی هفته بعد در کره/
(برگشتن)
ویو ا/ت
الان دیگه توی کره هستیم.
بعد از اینکه برگشتیم جونگکوک به خانوادش گفت که میخواد باهام ازدواج کنه و برای همین تمام کار ها رو انجام داده.
تالار گرفتیم، لباس عروس گرفتم، برای جونگکوک هم کت و شلوار گرفتیم.
خیلی خوشگل بود توی لباس دومادی.
برگشتیم خونه منم رفتم توی اتاقم.شب جونگکوک اومد دم در اتاقمو در زد
کوک: میتونم بیام تو؟
ا/ت: نه یک مین صبر کن لباس تنم نیست لباسامو بپوشم بعد...*یدفعه اومد داخل*
ا/ت: گفتم وایستا لباس بپوشم بعد بیا داخل*بلند*
کوک: خب چرا؟
ا/ت: چون نباید لخت منو ببینی*اروم*
کوک: چرا من که دیدمت*خنده*
ا/ت: شوما غلط کردین*اروم*
کوک: عه من غلط کردم دیگه؟*جدی*
ا/ت:ـــــــــــــــــــــ
جونگکوک درو بست اهمیتی ندادم داشتم لباسامو میپوشیدم که فهمیدم درو قفل کرد برگشتم که ازش بپرسم پرتم کرد روی تخت...
ا/ت: یاا جونگکوک دردم اومد*اروم*
کوک: که من غلط کردم اره؟
ا/ت: نه نه من غلط کردم
کوک:😑قیافش*
ا/ت: اقا من یچی گفتم ولی خب تو اشتباه کردی اومدی داخل.*اروم*




ادامه دارد...