فیک ملکه تومان پارت۹
سیلاممم یوکی هستم اینو یوری فرستاد گفت آپ کنم
میا: راستشو بگو شین قول میدم به کسی نگم
شین:من دارم راستشو میگم
میا: تو رو خدا
شین: ای بابا باشه باشه الان بهت میگم ببین میا من تو و مایکی از یه مادریم ولی اما از یه مادر دیگه است اما یه برادر خونده داره اسمش ایزاناست ایزانا کروکاوا وقتی ایزانا برادر اما میشه برادر ما هم میشه
میا:واییییییییی خدا باورت نمیشه که از این که یه داداش دیگه دارم خیلی خوشحالمممم
شین:از این که بهت گفتم همین الان هم پشیمونم
میا:شین میدونستی من خیلی دوست دارم ؟
شین: فقط بگو چی میخوای
میا:شین میدونی چیه میشه من ایزانا رو ببینم
شین: قول نمیدم وقتی ببینیش باهات خوب رفتار کنه
میا: چرا آخه
شین: زمانی که گنگ بلک دراکنز رو میخواستم به یکی دیگه واگذار کنم قرار بود که رئیسش مایکی و ایزانا باشن
ولی اینو ایزانا دوست نداشت برای همین من گنگو به ایزانا دادم
و اون همیشه میخواست من فقط برادر اون باشم ولی همچین چیزی امکانپذیر نبود
میا: شین حالا ولی امتحانش ضرر نداره
شین یه ذره فکر کرد:میا میدونی چیه امروز قرار بود با ایزانا برم بیرون
بازم با این حال میخوای ایزانا رو ببینی؟
میا:آره آره شین میخوام ایزنا رو ببینم
شین:باشه لباسات که خوبه خوب الان ساعت ۴ ساعت ۶ قراره بریم کمک کن کارای مغازه رو بگیریم
میا:باشه
خلاصه شما ها کارای مغازه رو انجام دادی ساعت ۶ شد و تو سوار موتور شین شدی و با هم رفتید به یه پارک
توی پارک یه پسر با موهای سفید چشای بنفش و گوشواره اونجا وایساده بود
موهاشو باز گذاشته بود یه پسر دیگه هم کنارش بود اون یه زخم روی صورتش داشت
دو تا پسر دیگه هم که به نظر آشنا میرسیدن اونجا بودن
وقتی شین و میا میارن نزدیک شدن
میا فهمید اون دوتا پسر که آشنا ران و ریندو هستن پس سمتشون نزدیک شده سلام کرد
میا:هییی پسرااا سلاممم
ران ریندو با تعجب:سلامممم تو که میا هستی 🥰
شین با خنده: سلام بچهها
ایزانا با لبخند:سلام شین خیلی وقته ندیدمت
کاکوچو:سلام شین سان
ایزانا شین و کاکوچو متعجب به را ریندو و میا نگاه کردن
هر سه تاشون با هم: شما همو میشناسید؟
میا:آره خب
شین:چه جوری اونوقت؟
میا:بعد از ۲۹ دقیقه توضیح دادن که امروز چه اتفاقی افتاده و چطوری با همدیگه آشنا شدند
شین:یه روز گفتیم تنها بیا خونه...
میا:حرحرحرحرحر😂
ایزانا خیلی خونسرد:ولی شین یه سوال این دختر کیه؟ میا اولاً من این دختره نیستم اسمم میا هست
دومن شین داداش من کووووو
مگه نگفتی اسمش ایساناست پس چرا اینجا نیستتتت؟؟؟
ایزانا که انگار یه سطح روش آب یخ ریخته بودن همون جا میخکوب شد
شین:خوب دو دقیقه بمیرید بذارید واسه همتون توضیح بدم
شین سمت ایزانا: ایزانا اینجا رو نگاه کن این دختر اسمش میا هست خواهر دوقلوی مایکی و خواهر تو
میا این پسر که میبینی اسمش ایزاناست برادر تو
خوب دیگه با همدیگه بسازید
میا وات ف_ من مشکلی ندارم
ایزانا:میا دختر خوبیه منم باهاش مشکلی ندارم
ران ریندو کاکوچو دهنشون باز مونده بود
ران: ایزانا تو مگه خواهر داشتی
ایزانا: آره داشتم ولی اما خواهر من بود نمیدونستم که یه خواهر دیگه هم دارم
ران: آهان پس کی این جور...
کاکوچو اومد جلو و سر میا رو ناز کرد و یه لبخند بهش زد:من کاکوچو هستم کاکوچو هیتو خوش بختم
میا:من هم همچنین
خلاصه که همه با هم گرم صحبت شدن بعد این صحبتا تو ایزانا با همدیگه بیشتر آشنا شدید [انگاری رفتید خواستگاری😂💔] که یه دفعه......
بمونید تو خماری ادامه اش دسته منه
باید بگم منم مثل یوری کرم دارم
تا حمایت نشه پارت نمیدم
راستی به نظرتون یه دفعه چی شد؟
میا: راستشو بگو شین قول میدم به کسی نگم
شین:من دارم راستشو میگم
میا: تو رو خدا
شین: ای بابا باشه باشه الان بهت میگم ببین میا من تو و مایکی از یه مادریم ولی اما از یه مادر دیگه است اما یه برادر خونده داره اسمش ایزاناست ایزانا کروکاوا وقتی ایزانا برادر اما میشه برادر ما هم میشه
میا:واییییییییی خدا باورت نمیشه که از این که یه داداش دیگه دارم خیلی خوشحالمممم
شین:از این که بهت گفتم همین الان هم پشیمونم
میا:شین میدونستی من خیلی دوست دارم ؟
شین: فقط بگو چی میخوای
میا:شین میدونی چیه میشه من ایزانا رو ببینم
شین: قول نمیدم وقتی ببینیش باهات خوب رفتار کنه
میا: چرا آخه
شین: زمانی که گنگ بلک دراکنز رو میخواستم به یکی دیگه واگذار کنم قرار بود که رئیسش مایکی و ایزانا باشن
ولی اینو ایزانا دوست نداشت برای همین من گنگو به ایزانا دادم
و اون همیشه میخواست من فقط برادر اون باشم ولی همچین چیزی امکانپذیر نبود
میا: شین حالا ولی امتحانش ضرر نداره
شین یه ذره فکر کرد:میا میدونی چیه امروز قرار بود با ایزانا برم بیرون
بازم با این حال میخوای ایزانا رو ببینی؟
میا:آره آره شین میخوام ایزنا رو ببینم
شین:باشه لباسات که خوبه خوب الان ساعت ۴ ساعت ۶ قراره بریم کمک کن کارای مغازه رو بگیریم
میا:باشه
خلاصه شما ها کارای مغازه رو انجام دادی ساعت ۶ شد و تو سوار موتور شین شدی و با هم رفتید به یه پارک
توی پارک یه پسر با موهای سفید چشای بنفش و گوشواره اونجا وایساده بود
موهاشو باز گذاشته بود یه پسر دیگه هم کنارش بود اون یه زخم روی صورتش داشت
دو تا پسر دیگه هم که به نظر آشنا میرسیدن اونجا بودن
وقتی شین و میا میارن نزدیک شدن
میا فهمید اون دوتا پسر که آشنا ران و ریندو هستن پس سمتشون نزدیک شده سلام کرد
میا:هییی پسرااا سلاممم
ران ریندو با تعجب:سلامممم تو که میا هستی 🥰
شین با خنده: سلام بچهها
ایزانا با لبخند:سلام شین خیلی وقته ندیدمت
کاکوچو:سلام شین سان
ایزانا شین و کاکوچو متعجب به را ریندو و میا نگاه کردن
هر سه تاشون با هم: شما همو میشناسید؟
میا:آره خب
شین:چه جوری اونوقت؟
میا:بعد از ۲۹ دقیقه توضیح دادن که امروز چه اتفاقی افتاده و چطوری با همدیگه آشنا شدند
شین:یه روز گفتیم تنها بیا خونه...
میا:حرحرحرحرحر😂
ایزانا خیلی خونسرد:ولی شین یه سوال این دختر کیه؟ میا اولاً من این دختره نیستم اسمم میا هست
دومن شین داداش من کووووو
مگه نگفتی اسمش ایساناست پس چرا اینجا نیستتتت؟؟؟
ایزانا که انگار یه سطح روش آب یخ ریخته بودن همون جا میخکوب شد
شین:خوب دو دقیقه بمیرید بذارید واسه همتون توضیح بدم
شین سمت ایزانا: ایزانا اینجا رو نگاه کن این دختر اسمش میا هست خواهر دوقلوی مایکی و خواهر تو
میا این پسر که میبینی اسمش ایزاناست برادر تو
خوب دیگه با همدیگه بسازید
میا وات ف_ من مشکلی ندارم
ایزانا:میا دختر خوبیه منم باهاش مشکلی ندارم
ران ریندو کاکوچو دهنشون باز مونده بود
ران: ایزانا تو مگه خواهر داشتی
ایزانا: آره داشتم ولی اما خواهر من بود نمیدونستم که یه خواهر دیگه هم دارم
ران: آهان پس کی این جور...
کاکوچو اومد جلو و سر میا رو ناز کرد و یه لبخند بهش زد:من کاکوچو هستم کاکوچو هیتو خوش بختم
میا:من هم همچنین
خلاصه که همه با هم گرم صحبت شدن بعد این صحبتا تو ایزانا با همدیگه بیشتر آشنا شدید [انگاری رفتید خواستگاری😂💔] که یه دفعه......
بمونید تو خماری ادامه اش دسته منه
باید بگم منم مثل یوری کرم دارم
تا حمایت نشه پارت نمیدم
راستی به نظرتون یه دفعه چی شد؟
۸.۰k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.