دزد p6
(جونگ کوک میره و میخوابه...فردا)
...ا/ت...
چون دیشب لباس رئیس رو کثیف کردم زود انداختمش لباس شویی و تا وقتی که لباس شویی لباس رو تمیز نکرده بود نخوابیدم وقتی لباس شویی کارش تموم شد لباس رو برداشتم و بردم انداختمش روی طناب تا افتاب خشکش کنه تصمیم گرفتم فردا زود از خواب بلند شم تا لباس رو اتو کنم...لباس رو اتو کردم و گذاشتمش تو اتاق تا وقتی که رییس از خواب بلند شد لباسش رو بهش پس بدم
(ا/ت و دوستاش درحال انجام دادن کارهاشون)
ایشا:ا/ت رئیس دیشب چیکار کرد؟
ا/ت:هیچی فقط بهم گفت لباس رو بندازم لباس شویی
هانا:فقط همین؟
ا/ت:اره
هانا:اخه یه جوری رفتار کرد انگار میخواست بزنتت
ا/ت:منم همین فکرو کردم
اجوما:ا/ت
ا/ت:بله
اجوما:جونگ کوک کار دیگه ای نکرد؟
ا/ت:مثلا...چیکار کنه؟
اجوما:دقیقا تک به تک کاراشو برام بگو
ا/ت:خب...اول منو هل داد و لباسش رو دراورد___
اجوما:لباسش رو دراورد؟ (لبخند)
ا/ت:ا...اره
اجوما:خب بعدش؟
ا/ت:لباسش رو داد بهم و گفت بشورمش
اجوما:مطمئنی چیز دیگه ای نبود؟!
ا/ت:مثلا چی؟
اجوما:هیچی...به کارتون برسین
دخترا:چشم
(اجوما میره)
ا/ت:چرا اینجوری بود؟
ایشا:نمیدونم
(اجوما میره تو اتاق جونگ کوک...جونگ کوک هنوز خوابه)
...اجوما...
این هنوز خوابه...پسره ی بدبخت اخه عاشق کلفتش شده؟مادرش گفت براش دنبال یه زن خوب بگردم عمرا بزارم از این دختر خوشش بیاد حتی اگه باید بک*شمش
(جونگ کوک از خواب بلند میشه)
جونگ کوک:تو اینجا چه غلطی میکنی؟ (خواب الود)
اجوما:به تو چه
جونگ کوک:چیکار داشتی
اجوما:خب...راستشو بگو ازش خوشت میاد؟
جونگ کوک:نه
اجوما:دروغ نگو
جونگ کوک:اصلا به تو چه ربطی داره؟
(گوشی اجوما زنگ میخوره)
اجوما:خفه شو ببینم کیه
(اجوما تلفن رو جواب میده)
اجوما:بله؟
؟:سلام اجوما منم خانم جئون
اجوما:اوه سلام خانم عام....جونگ کوک مادرته
جونگ کوک:واقعا؟خب چیکار داره؟
اجوما:خانم پسرتون میپرسن چیکار دارین
خانم جئون:دارم میام عمارت پسرم
اجوما:واقعا؟خب خوش اومدین منتظریم
(تلفن رو قطع میکنه)
جونگ کوک:چی میگفت؟
اجوما:مامانت داره میاد
جونگ کوک:واقعا؟چرا؟
اجوما:من چمیدونم...اوه راستی منتظر پرنسست ا/ت باش چون میخواد لباست رو پس بده
جونگ کوک:باشه
(اجوما چپ چپ نگاه میکنه و میره بیرون)
اجوما:دخترا مادر رئیس دارن میان خونه رو تمیز کنین و یه چیزی درست کنین
دخترا:چشم
اجوما:ا/ت جونگ کوک بیدار شد نظرت چیه لباسش رو بدی؟
ا/ت:اوه باشه الان میرم
(ا/ت میره لباس رو میاره و به طرف اتاق جونگ کوک میره و در میزنه)
جونگ کوک:کیه؟
ا/ت:قربان...منم اومدم__
(جونگ کوک حرف ا/ت رو با باز کردن در قطع میکنه)
ا/ت:عام...بفرمایید اینم...لباستون
جونگ کوک:باشه...برو
(لباس رو میگیره)
ا/ت:چشم...بابت لباستون متاسفم
جونگ کوک:برو دیگه
#فیک
...ا/ت...
چون دیشب لباس رئیس رو کثیف کردم زود انداختمش لباس شویی و تا وقتی که لباس شویی لباس رو تمیز نکرده بود نخوابیدم وقتی لباس شویی کارش تموم شد لباس رو برداشتم و بردم انداختمش روی طناب تا افتاب خشکش کنه تصمیم گرفتم فردا زود از خواب بلند شم تا لباس رو اتو کنم...لباس رو اتو کردم و گذاشتمش تو اتاق تا وقتی که رییس از خواب بلند شد لباسش رو بهش پس بدم
(ا/ت و دوستاش درحال انجام دادن کارهاشون)
ایشا:ا/ت رئیس دیشب چیکار کرد؟
ا/ت:هیچی فقط بهم گفت لباس رو بندازم لباس شویی
هانا:فقط همین؟
ا/ت:اره
هانا:اخه یه جوری رفتار کرد انگار میخواست بزنتت
ا/ت:منم همین فکرو کردم
اجوما:ا/ت
ا/ت:بله
اجوما:جونگ کوک کار دیگه ای نکرد؟
ا/ت:مثلا...چیکار کنه؟
اجوما:دقیقا تک به تک کاراشو برام بگو
ا/ت:خب...اول منو هل داد و لباسش رو دراورد___
اجوما:لباسش رو دراورد؟ (لبخند)
ا/ت:ا...اره
اجوما:خب بعدش؟
ا/ت:لباسش رو داد بهم و گفت بشورمش
اجوما:مطمئنی چیز دیگه ای نبود؟!
ا/ت:مثلا چی؟
اجوما:هیچی...به کارتون برسین
دخترا:چشم
(اجوما میره)
ا/ت:چرا اینجوری بود؟
ایشا:نمیدونم
(اجوما میره تو اتاق جونگ کوک...جونگ کوک هنوز خوابه)
...اجوما...
این هنوز خوابه...پسره ی بدبخت اخه عاشق کلفتش شده؟مادرش گفت براش دنبال یه زن خوب بگردم عمرا بزارم از این دختر خوشش بیاد حتی اگه باید بک*شمش
(جونگ کوک از خواب بلند میشه)
جونگ کوک:تو اینجا چه غلطی میکنی؟ (خواب الود)
اجوما:به تو چه
جونگ کوک:چیکار داشتی
اجوما:خب...راستشو بگو ازش خوشت میاد؟
جونگ کوک:نه
اجوما:دروغ نگو
جونگ کوک:اصلا به تو چه ربطی داره؟
(گوشی اجوما زنگ میخوره)
اجوما:خفه شو ببینم کیه
(اجوما تلفن رو جواب میده)
اجوما:بله؟
؟:سلام اجوما منم خانم جئون
اجوما:اوه سلام خانم عام....جونگ کوک مادرته
جونگ کوک:واقعا؟خب چیکار داره؟
اجوما:خانم پسرتون میپرسن چیکار دارین
خانم جئون:دارم میام عمارت پسرم
اجوما:واقعا؟خب خوش اومدین منتظریم
(تلفن رو قطع میکنه)
جونگ کوک:چی میگفت؟
اجوما:مامانت داره میاد
جونگ کوک:واقعا؟چرا؟
اجوما:من چمیدونم...اوه راستی منتظر پرنسست ا/ت باش چون میخواد لباست رو پس بده
جونگ کوک:باشه
(اجوما چپ چپ نگاه میکنه و میره بیرون)
اجوما:دخترا مادر رئیس دارن میان خونه رو تمیز کنین و یه چیزی درست کنین
دخترا:چشم
اجوما:ا/ت جونگ کوک بیدار شد نظرت چیه لباسش رو بدی؟
ا/ت:اوه باشه الان میرم
(ا/ت میره لباس رو میاره و به طرف اتاق جونگ کوک میره و در میزنه)
جونگ کوک:کیه؟
ا/ت:قربان...منم اومدم__
(جونگ کوک حرف ا/ت رو با باز کردن در قطع میکنه)
ا/ت:عام...بفرمایید اینم...لباستون
جونگ کوک:باشه...برو
(لباس رو میگیره)
ا/ت:چشم...بابت لباستون متاسفم
جونگ کوک:برو دیگه
#فیک
۱۲.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.