"فیک تو کی باشی؟"۱۳
:ا.ت!
پسر کوچولوی یتیم از نوانخانه تا خونهی دکتر کیم برای نجات دوست کوچولوش دوییده بود!
پسر کوچولوی ده ساله با تمام قدرتش به سمت ا.ت اومد و بغلش کرد:من ازت محافظ میکنم ا.ت!
چشمای گربهای دختر بچه درخشید و تمام زندگیشو با امید یه دوست کوچولوش شرط بسته بود.
قاتل نفرت انگیز خندید و دست از سر بدن دکتر برداشت.
×:او کوچولو! هیچ خبر نداری که قراره کنار دوست عزیزت کشته بشی!
پسر بچهی ده ساله کل شجاعتشو جمع کرده بود که از دوستش حفاظت کنه.
طوری که حتی لحظهای نلرزید و فکر فرار به سرش نزد.
این همه شجاعت از اون بچه بعید بود.
اون شجاعتی داشت که خیلی از آدم بزرگا خوابشم نمیدیدن.
خیلی از ما برای نجات خودمونم شجاعت نداریم...!
اون پسر بچهی شجاع جونگ کوک بود!
جونگ کوک:فرار کن ا.ت!اگه لازم باشه من به جات میمیرم!
صدای خنده های نفرت انگیزی که با حرف های شجاعانهی جونگ کوک برانگیخته شده بود
با صدای گلوله پایان یافت.
مردی با پالتوی بلند و کلاهی لبه دار وارد صحنه شد.
لبخندی قشنگ به جونگ کوک که زد که از شجاعتش تقدیر کرده باشه و به سمت ا.ت رفت.
جلوش زانو زد و چاقویی رو تو دستش گذاشت:
میخوای انتقام بگیری؟
.
.
.
×:پسره پیش من میمونه ولی دختره کس و کار داره برامون دردسر میشه ببرش!
~:چشم قربان
دیگه توی نگاه ا.ت خبری از معصومیت یه بچه نبود.
فقط به حرف اون غریبه فکر میکرد:
آقا...اگه منو ببریدچجوری کمک میکنی انتقام بگیرم؟
×:به موقعش برت میگردونم کوچولو!...میتونی رئیس صدام کنی!
ا.ت:چشم رئیس!
غریبه دختر رو بعد دوازده سالگیش دوباره پیش خودش برگرندوند و دختر توی چهارده سالگیش اولین قربانیشو کشت!...
.
.
.
(پایان فلش بک)
جونگ کوک توی عمارت خودش نشسته بود و یکی پس از دیگری پیک هارو سر میکشید.
هر پیک بجای آرو تر کردن عصبانی ترش میکرد.
در اصل دردی رو دوا نمیکرد!
ا.ت:هی جئون جونگ کوک!
جونگ کوک: ا.ت!؟
ا.ت:چرا باز این همه نوشیدی؟ منکه سر و مور و گنده جلوت وایسادم! یه ماه گذشته!بیخیال شو دیگه!
جونگ کوک با یاد آوری دوبارهی اتفاقات باری دیگه صورتشو جمع کرد و پیک بعدی رو ریخت.
ا.ت:مگه با تو نیستم؟
پیکو از دستش گرفت و یه نفس سر کشید.
ا.ت:عوضی تک خور!
ا.ت لبخندی و جونگ کوک هم متقابلا لبخند زد.
جونگ کوک: دلم برات تنگ شده بود شیطون کوچولوی من!
جونگ کوک خم شد و بوسهای آروم روی لب های ا.ت گذاشت.
ا.ت خندهی شیطانی ای کرد و روی پاهای جونگ کوک نشست.
ا.ت:میخوام امشب پیشت بمونم آقای جئون!...
.
.
.
(ادامه دارد)
شرایط پارت بعد:۸۵ تا لایک و کامنت
پسر کوچولوی یتیم از نوانخانه تا خونهی دکتر کیم برای نجات دوست کوچولوش دوییده بود!
پسر کوچولوی ده ساله با تمام قدرتش به سمت ا.ت اومد و بغلش کرد:من ازت محافظ میکنم ا.ت!
چشمای گربهای دختر بچه درخشید و تمام زندگیشو با امید یه دوست کوچولوش شرط بسته بود.
قاتل نفرت انگیز خندید و دست از سر بدن دکتر برداشت.
×:او کوچولو! هیچ خبر نداری که قراره کنار دوست عزیزت کشته بشی!
پسر بچهی ده ساله کل شجاعتشو جمع کرده بود که از دوستش حفاظت کنه.
طوری که حتی لحظهای نلرزید و فکر فرار به سرش نزد.
این همه شجاعت از اون بچه بعید بود.
اون شجاعتی داشت که خیلی از آدم بزرگا خوابشم نمیدیدن.
خیلی از ما برای نجات خودمونم شجاعت نداریم...!
اون پسر بچهی شجاع جونگ کوک بود!
جونگ کوک:فرار کن ا.ت!اگه لازم باشه من به جات میمیرم!
صدای خنده های نفرت انگیزی که با حرف های شجاعانهی جونگ کوک برانگیخته شده بود
با صدای گلوله پایان یافت.
مردی با پالتوی بلند و کلاهی لبه دار وارد صحنه شد.
لبخندی قشنگ به جونگ کوک که زد که از شجاعتش تقدیر کرده باشه و به سمت ا.ت رفت.
جلوش زانو زد و چاقویی رو تو دستش گذاشت:
میخوای انتقام بگیری؟
.
.
.
×:پسره پیش من میمونه ولی دختره کس و کار داره برامون دردسر میشه ببرش!
~:چشم قربان
دیگه توی نگاه ا.ت خبری از معصومیت یه بچه نبود.
فقط به حرف اون غریبه فکر میکرد:
آقا...اگه منو ببریدچجوری کمک میکنی انتقام بگیرم؟
×:به موقعش برت میگردونم کوچولو!...میتونی رئیس صدام کنی!
ا.ت:چشم رئیس!
غریبه دختر رو بعد دوازده سالگیش دوباره پیش خودش برگرندوند و دختر توی چهارده سالگیش اولین قربانیشو کشت!...
.
.
.
(پایان فلش بک)
جونگ کوک توی عمارت خودش نشسته بود و یکی پس از دیگری پیک هارو سر میکشید.
هر پیک بجای آرو تر کردن عصبانی ترش میکرد.
در اصل دردی رو دوا نمیکرد!
ا.ت:هی جئون جونگ کوک!
جونگ کوک: ا.ت!؟
ا.ت:چرا باز این همه نوشیدی؟ منکه سر و مور و گنده جلوت وایسادم! یه ماه گذشته!بیخیال شو دیگه!
جونگ کوک با یاد آوری دوبارهی اتفاقات باری دیگه صورتشو جمع کرد و پیک بعدی رو ریخت.
ا.ت:مگه با تو نیستم؟
پیکو از دستش گرفت و یه نفس سر کشید.
ا.ت:عوضی تک خور!
ا.ت لبخندی و جونگ کوک هم متقابلا لبخند زد.
جونگ کوک: دلم برات تنگ شده بود شیطون کوچولوی من!
جونگ کوک خم شد و بوسهای آروم روی لب های ا.ت گذاشت.
ا.ت خندهی شیطانی ای کرد و روی پاهای جونگ کوک نشست.
ا.ت:میخوام امشب پیشت بمونم آقای جئون!...
.
.
.
(ادامه دارد)
شرایط پارت بعد:۸۵ تا لایک و کامنت
۶۴.۸k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.