ایستگاه باران پارت ۵

برگشت سمتم ازش پرسیدم ی چیزی بهت بگم؟ با ی لبخند گرم گفت گوش میکنم بگو گفتم ا/ت من هنوز دوست دارم میشه برگردی پیشم ؟ ساکت موند _نشنیدم چی گفتی +چیزی نگفتم -این یعنی چی؟ + هیچی فقط شوکه شدم و بعد گفت تهیونگا بعدا راجبش حرف می زنیم الان فقط بخواب این و گفت و رفت بیرون
(ویو ا/ت) از اتاق رفتم بیرون پدرش نشسته بود رفتم کنارش نشستم بهم گفت تو دیگه برو خونه استراحت کن مگه فردا کلاس نداری؟ گفتم اقای کیم شما از من بیشتر به استراحت نیاز دارید فردا تعطیله منم مرخصی گرفتم پیشش میمونم گفت عا اره راست میگی حواسم نبود پرستار اومد گفت داریم انتقالش میدیم به بخش حالش خوبه ۲ روزه دیگ یا شاید زودتر میتونه مرخص بشه فقط همراه لازم داره ک پیشش باشه گفت و رفت
اقای کیم گفت امشب برو خونه استراحت کن فردا ساعت ۴ بیا من میرم شرکت تو پیشش باش
گفتم آ..آخه من برم؟ گفت اره برو گفتم پس منتظر میمونم انتقالش بدن به بخش بعد میرم
با خنده گفت باشه مثل همون موقع لجبازی گفتم اینو نگیید.بعد ۱ ساعت کامل انتقالش دادن بخش و منم تاکسی گرفتم رفتم خونه ی دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم ی هودی و شلوارک پوشیدم و موهامو خشک کردم ولو شدم رو تخت کم کم خوابم برد..

غلط املایی داشت ببخشید
لایک کنید بخداا چیزی ازتون کم نمیشه://
اگ دوسش دارید تو کامنتا بگید انرژی بگیرم
حروومه بخداا اینطوری خشک و خالی میخونید ۱۰۰ و خورده ای بازدید دارن نه لایکی نه کامنتی نه فالویی دااش
این وانشات ک تموم شد وانشات خون اشامی از جونگ کوک داریم پس فالو کنید:)))🗽🌊