ارباب دارک من p5 واقعی
ارباب دارک من p5
(ممنونم که شرتا رو رسوندین کیوتام♡)
جونگ کوک ویو
با خودم فکر کردم ا.ت رو با خودم ببرم بار خیلی بدنش سکسیه پس به بادیگاردم یه لباس دادم و گفتم بزاره رو تخت ا.ت
ا.ت ویو
از حیات که چی بگم یه باغه:)) برگشتم داخل و رفتم داخل اتاقم و دیدم یه لباس روی تخته یه نامه روشه
:فورا بیا به اتاق ارباب!
رفتم دم در اتاق ارباب در زدم و اجازه ورود دادن
_بیا تو
+چشم
_ا.ت
+بله ارباب
_من ساعت ۸ شب به بار میرم و اون لباسی که روی تخته برای توعه و باید باهام بیای
+ولی..
_ولی و اما نداریم فقط ۸ شب اماده باش البته اگه نمیخوای تنبیه شی
+چشم ارب..
_دیگه باهام رسمی نباش مخصوصا توی بار منو باید جونگ کوک صدا کنی
ا.ت ویو
واو پس اسمش جونگ کوکه چه اسم قشنگی:))
+چشم ارب... معذرت میخوام باشه جونگ کوک
_خوبه میتونی بری
(اسلاید بعد لباس ا.ت )
(پرش زمانی به بار)
(ته:*)
*سلام
_سلام خوبی؟
*اره تو خوبی
_اره بریم تو
*بریم
*معرفی نمیکنی؟؟؟
_دوست دخترمه ا.ت
*من هم تهیونگ هستم
ذهن ا.ت
وات چی چیو دوست دخترمه
+خوش بختم
*همچنین
(پرش به یک ساعت بعد)
ا.ت ویو
هر دو شون مست بودن
اما من نخورده خورده بودم
تهیونگ بی هوش بود ولی جونگ کوک هوشیاریشو داشت
کوک پاشد و به یکی از بادیگاردا زنگ زد گفت بیاد ته رو ببره و من و جونگ کوک با هم رفتیم تو ماشین
میخواستم کمر بندم رو ببندم که دیدم جونگ کوک لباش رو گذاشت روی لبام
سعی کردم جدا شم اما زورم نمیرسید پس بی حرکت موندم
جونگ کوک ویو
نگاهم به لبای قشنگش افتاد و کنترلم رو از دست دادم و لبام رو گذاشتم رو لباش و عمیق میبوسیدمش
کم کم ازش جدا شدم ا.ت روشو کرد اونور و منم راه افتادم
(پرش به عمارت)
ا.ت ویو
رفتم توی اتاقم و دستم رو گذاشتم روی لبام
اون چه کاری بود که باهام کرد
(اجوما÷)
÷ا.ت ا.ت
+بله اجوما
÷ارباب حالشون بده این سوپ زد خماری رو ببر بده بهشون
+چشم اجوما
جونگ کوک ویو
حالم بد بود و دیدم ا.ت در اتاقمو باز کرد و اومد داخل
_تویلست؟؟
+معذرت میخوام اربا...
_باهام رسمی نباش و اینکه از این به بعد خدمتکار این خونه نیستی
+چ چی؟
_همین که شنیدی
+:))
ا.ت ویو
رفتم نزدیک جونگ کوک و گفتم
+این سوپ رو بخورید
_نمیخوام
+اما
_بزارش کنار میخوام بخوابم
+چشم
ا.ت ویو داشتم میرفتم که جونگ کوک سوپ رو ازم گرفت گذاشت روی میز و دستمو گرفت کشیدم سمت خودش و افتادم توی بغلش
+ج جونگ کوک
_هیس فقط یکم بغلم بمون
+...
ا.ت ویو
دیدم جونگ کوک خوابیده پس اروم بلند شدم اما دوباره دستم رو گرفت
_نرو(خواب و بیدار)
+اما
_لطفا
ویو ا.ت
دیدم جونگ کوک عرق کرده دستم رو گذاشتم روی پیشونیش و دیدم تب داره پس رفتم یه پارچه و یه کاسه اب اوردم و پارچه رو گذاشتم رو پیشونیه جونگ کوک
شرایت
5[][][][]
(ممنونم که شرتا رو رسوندین کیوتام♡)
جونگ کوک ویو
با خودم فکر کردم ا.ت رو با خودم ببرم بار خیلی بدنش سکسیه پس به بادیگاردم یه لباس دادم و گفتم بزاره رو تخت ا.ت
ا.ت ویو
از حیات که چی بگم یه باغه:)) برگشتم داخل و رفتم داخل اتاقم و دیدم یه لباس روی تخته یه نامه روشه
:فورا بیا به اتاق ارباب!
رفتم دم در اتاق ارباب در زدم و اجازه ورود دادن
_بیا تو
+چشم
_ا.ت
+بله ارباب
_من ساعت ۸ شب به بار میرم و اون لباسی که روی تخته برای توعه و باید باهام بیای
+ولی..
_ولی و اما نداریم فقط ۸ شب اماده باش البته اگه نمیخوای تنبیه شی
+چشم ارب..
_دیگه باهام رسمی نباش مخصوصا توی بار منو باید جونگ کوک صدا کنی
ا.ت ویو
واو پس اسمش جونگ کوکه چه اسم قشنگی:))
+چشم ارب... معذرت میخوام باشه جونگ کوک
_خوبه میتونی بری
(اسلاید بعد لباس ا.ت )
(پرش زمانی به بار)
(ته:*)
*سلام
_سلام خوبی؟
*اره تو خوبی
_اره بریم تو
*بریم
*معرفی نمیکنی؟؟؟
_دوست دخترمه ا.ت
*من هم تهیونگ هستم
ذهن ا.ت
وات چی چیو دوست دخترمه
+خوش بختم
*همچنین
(پرش به یک ساعت بعد)
ا.ت ویو
هر دو شون مست بودن
اما من نخورده خورده بودم
تهیونگ بی هوش بود ولی جونگ کوک هوشیاریشو داشت
کوک پاشد و به یکی از بادیگاردا زنگ زد گفت بیاد ته رو ببره و من و جونگ کوک با هم رفتیم تو ماشین
میخواستم کمر بندم رو ببندم که دیدم جونگ کوک لباش رو گذاشت روی لبام
سعی کردم جدا شم اما زورم نمیرسید پس بی حرکت موندم
جونگ کوک ویو
نگاهم به لبای قشنگش افتاد و کنترلم رو از دست دادم و لبام رو گذاشتم رو لباش و عمیق میبوسیدمش
کم کم ازش جدا شدم ا.ت روشو کرد اونور و منم راه افتادم
(پرش به عمارت)
ا.ت ویو
رفتم توی اتاقم و دستم رو گذاشتم روی لبام
اون چه کاری بود که باهام کرد
(اجوما÷)
÷ا.ت ا.ت
+بله اجوما
÷ارباب حالشون بده این سوپ زد خماری رو ببر بده بهشون
+چشم اجوما
جونگ کوک ویو
حالم بد بود و دیدم ا.ت در اتاقمو باز کرد و اومد داخل
_تویلست؟؟
+معذرت میخوام اربا...
_باهام رسمی نباش و اینکه از این به بعد خدمتکار این خونه نیستی
+چ چی؟
_همین که شنیدی
+:))
ا.ت ویو
رفتم نزدیک جونگ کوک و گفتم
+این سوپ رو بخورید
_نمیخوام
+اما
_بزارش کنار میخوام بخوابم
+چشم
ا.ت ویو داشتم میرفتم که جونگ کوک سوپ رو ازم گرفت گذاشت روی میز و دستمو گرفت کشیدم سمت خودش و افتادم توی بغلش
+ج جونگ کوک
_هیس فقط یکم بغلم بمون
+...
ا.ت ویو
دیدم جونگ کوک خوابیده پس اروم بلند شدم اما دوباره دستم رو گرفت
_نرو(خواب و بیدار)
+اما
_لطفا
ویو ا.ت
دیدم جونگ کوک عرق کرده دستم رو گذاشتم روی پیشونیش و دیدم تب داره پس رفتم یه پارچه و یه کاسه اب اوردم و پارچه رو گذاشتم رو پیشونیه جونگ کوک
شرایت
5[][][][]
۱۵.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.