☆مرگ یاعشق☆ part⁴⁰
کوک:ا.ت. لطفا خودتو ناراحت نکن
ا.ت:یعنی ممکنه سر نوشت منم مثل مادرم بشه*اشک ریختن
کوک:ا.تت بس کن شاید همین الان یکی هست ک عاشقته
ا.ت:امیدوارم زود تر از دستش خلاص شیم
کوک:منم
ویو کوک
وقتی ا.ت گریه میکرد دلم میخواست گریه کنم. دلم میخواست بغلش کنم و بگم همچی درست میشه اما گذشته درست نمیشه. نشسته بودیم ا.ت زانوهاش بغل کرده بود و داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد منم داشتم فکر میکردم. ک چ اتفاقی قراره تو آینده بیفته
ا.ت:ته اومد
کوک:من میرم در رو باز کنم
بعد رفتم در رو باز کردم و تهیونگ اومد داخل
تهیونگ:متاسفانه نتونستم بیارمش
ا.ت:اشکال نداره
کوک:من گشنمه
تهیونگ:اینجا چیزی واس خوردن هست؟
کوک:فک کنم یکم تنقلات تو کمد آشپزخونه باشه
بعد رفتم تو آشپزخونه و از تو کمد پلاستیک و شکلات و چیپس آوردم
کوک:ببینید چیا آوردم
تهیونگ:اوه یسس
بچه خوبی باش بلایک❤️
#iranisns_Love_jk
ا.ت:یعنی ممکنه سر نوشت منم مثل مادرم بشه*اشک ریختن
کوک:ا.تت بس کن شاید همین الان یکی هست ک عاشقته
ا.ت:امیدوارم زود تر از دستش خلاص شیم
کوک:منم
ویو کوک
وقتی ا.ت گریه میکرد دلم میخواست گریه کنم. دلم میخواست بغلش کنم و بگم همچی درست میشه اما گذشته درست نمیشه. نشسته بودیم ا.ت زانوهاش بغل کرده بود و داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد منم داشتم فکر میکردم. ک چ اتفاقی قراره تو آینده بیفته
ا.ت:ته اومد
کوک:من میرم در رو باز کنم
بعد رفتم در رو باز کردم و تهیونگ اومد داخل
تهیونگ:متاسفانه نتونستم بیارمش
ا.ت:اشکال نداره
کوک:من گشنمه
تهیونگ:اینجا چیزی واس خوردن هست؟
کوک:فک کنم یکم تنقلات تو کمد آشپزخونه باشه
بعد رفتم تو آشپزخونه و از تو کمد پلاستیک و شکلات و چیپس آوردم
کوک:ببینید چیا آوردم
تهیونگ:اوه یسس
بچه خوبی باش بلایک❤️
#iranisns_Love_jk
۵.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.