فیک جین قلعه سیاه
فیکجین قلعه سیاه
(پارت۹ )
ساعت۵صبح
از زبان ات
تقو نقشم محافضاشون گیج خوابن اینجوری راحتر میتونم برم خونشون رفتم توی اتاق تک تک شون و بالشو گذاشتم توی دهنشون و می کشتمشون وقتی داشتم میمومد بیرون محافضا خواب بودن رفتم بیرون و بایه نفر صحبت کردم که قاچاقی تموم ملکاشونو یزنه بنامم
۱هفته بعد
از زبان بونا
نشسته بودم توی خونه ات اومد گفت بونا بیا بریم خونه جدیدمون گفتم ات جدی میگی لبخند زد گفت اره حرفشو باور نکردم رفتم دنبالش که یه اقا با یه مشین اومد دنبالمون درو برای منو ات باز کرد یجوری شدم ولی خندیدم گفتم هه این دوستت اومدی ایستگاهم کنی فقط میام ببینم خونه مون کجاست سوار ماشین شدیم رفتیم رسیدیم وقتی خونه رو دیدم نمیدونستم به ات چی بگم فورا رفتم یه اتاق انتخاب کردم
از زبان ات
با خیال راحت نشسته بودم به فکر محافظ برای بونا شدم
۱ ساعت بعد
از زبان ات
یه پسر اومد ازمهارتش خوشم اومد بهش گفتم من اگه نبودم من از بونا میمونی و منم که بودم تو بازم کنار بونا میمونی گاهی اوقات به حرکات دستش به اصلح گرفتنش نگاه میکردم از منم بیشتر مهارت داره و من سعی میکردم بدون اینکه بفهمه ازش یاد بگیرم چهارتا ادم قول پیکر اوردم که کسی مزاحم بوناشد نابودش کنن یوری مثل بونا کوچولو موچوله ولی درونش یه قول نباید گول ضاهرشو بخورم ( بچه ها یوری محافظ بونا)
(پارت۹ )
ساعت۵صبح
از زبان ات
تقو نقشم محافضاشون گیج خوابن اینجوری راحتر میتونم برم خونشون رفتم توی اتاق تک تک شون و بالشو گذاشتم توی دهنشون و می کشتمشون وقتی داشتم میمومد بیرون محافضا خواب بودن رفتم بیرون و بایه نفر صحبت کردم که قاچاقی تموم ملکاشونو یزنه بنامم
۱هفته بعد
از زبان بونا
نشسته بودم توی خونه ات اومد گفت بونا بیا بریم خونه جدیدمون گفتم ات جدی میگی لبخند زد گفت اره حرفشو باور نکردم رفتم دنبالش که یه اقا با یه مشین اومد دنبالمون درو برای منو ات باز کرد یجوری شدم ولی خندیدم گفتم هه این دوستت اومدی ایستگاهم کنی فقط میام ببینم خونه مون کجاست سوار ماشین شدیم رفتیم رسیدیم وقتی خونه رو دیدم نمیدونستم به ات چی بگم فورا رفتم یه اتاق انتخاب کردم
از زبان ات
با خیال راحت نشسته بودم به فکر محافظ برای بونا شدم
۱ ساعت بعد
از زبان ات
یه پسر اومد ازمهارتش خوشم اومد بهش گفتم من اگه نبودم من از بونا میمونی و منم که بودم تو بازم کنار بونا میمونی گاهی اوقات به حرکات دستش به اصلح گرفتنش نگاه میکردم از منم بیشتر مهارت داره و من سعی میکردم بدون اینکه بفهمه ازش یاد بگیرم چهارتا ادم قول پیکر اوردم که کسی مزاحم بوناشد نابودش کنن یوری مثل بونا کوچولو موچوله ولی درونش یه قول نباید گول ضاهرشو بخورم ( بچه ها یوری محافظ بونا)
۶.۵k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.