Seven (part 13)
جیغ کشید، عقب عقب رفت و سعی کرد دور ترین نقطه ی حمام پناه ببرد
"تو کی هستی ؟ برو بیرون"
مرد با پوزخندی که روی لب داشت جلو آمد و تقریبا مماس او شد
" داری چیکار میکنی ولم کن"
مرد بی توجه به تقلا های او دستش سمت کمربند حوله رفت و قبل اینکه باز کنه دستی پشت گردنش احساس شد
برگشت و با دیدن چهره ی کلافه و عصبی ارکا کنار کشید
" قربان ..."
اما مشتی که داخل صورتش فرود آمد مانع حرف های
بعدی شد
" داری چیکار میکنی عوضی؟ به چه حقی اومدی اینجا؟"
دستش روی کبودی پای لبش رفت
" قربان خدمتکار گفت اجازه نداده حمامش کنه منم..."
" تو چی؟ میفهمی چه غلطی کردی؟ تو میدونی این دختر چه ارزشی داره؟ کی بهت اجازه داده بهش دست بزنی حرومزاده؟"
زیر لگد و مشت های پر از زور تسلیم شد
موهایش را بالا زد و سمت چهره ی مبهوت ات برگشت
" گمشو لباساتو بپوش برو برای تمرین ، بار آخرت باشه از حرف بقیه سر پیچی میکنی"
چند قدمی جلو رفت ولی ایستاد ، نیم خیز شد و گفت :
" ممکنه دفعه دیگه من باشم ، اونوقت خودتی و این گولاخ!"
داخل اتاق شد ، پشت در نشست و مدام موهایش را چنگ می انداخت ، چند بار نفس عمیق کشید و سعی کرد آرام باشد ، لباس پوشید و با بدنی لرزان سمت سالن رقص رفت ؛ به در رسید اما صدای موزیک را از داخل احساس میکرد
در را باز کرد و وارد شد ، چشمش کمی چرخ خورد و تا دختری را گوشه ی سالن دید
ابرویی بالا انداخت و با دقت آنالیز کرد ، دختری با موهای مشکی، چشم های آبی، لباس های به شدت باز که نپوشیدن آنها با پوشیدن فرقی نداشت و حرکاتی که شاید اسم آن رقص بود اما با عشوه فرقی نداشت
با خودش گفت:
" این دیگه کیه؟"
اما با شنیدن صدای آرکا از پشت سرش قالب تهی کرد
" ایشون رقیب سر سخت توئه"
به سمتش چرخید
" یعنی چی؟ رقیب من؟"
سری تکان داد و دست به سینه جلو آمد
" بله رقیب تو که خیلی از تو سر تره ، لانا سه ماهی میشه اینجا اومده و بهترین رقصیده توی دبی هست!"
پوکر پرسید :
" خب؟ دلیل این که رقیب منه چیه؟"
" تو و اون دختر علنا مسابقه میدید ، هر کس ببره به جئون میرسه و هر کس ببازه دیگه جایی توی این عمارت نداره و فروخته میشه به عربا "
از سر تا پایش را مجدد نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد :
" لقب هرزه در برابرش کم میاره"
"تو کی هستی ؟ برو بیرون"
مرد با پوزخندی که روی لب داشت جلو آمد و تقریبا مماس او شد
" داری چیکار میکنی ولم کن"
مرد بی توجه به تقلا های او دستش سمت کمربند حوله رفت و قبل اینکه باز کنه دستی پشت گردنش احساس شد
برگشت و با دیدن چهره ی کلافه و عصبی ارکا کنار کشید
" قربان ..."
اما مشتی که داخل صورتش فرود آمد مانع حرف های
بعدی شد
" داری چیکار میکنی عوضی؟ به چه حقی اومدی اینجا؟"
دستش روی کبودی پای لبش رفت
" قربان خدمتکار گفت اجازه نداده حمامش کنه منم..."
" تو چی؟ میفهمی چه غلطی کردی؟ تو میدونی این دختر چه ارزشی داره؟ کی بهت اجازه داده بهش دست بزنی حرومزاده؟"
زیر لگد و مشت های پر از زور تسلیم شد
موهایش را بالا زد و سمت چهره ی مبهوت ات برگشت
" گمشو لباساتو بپوش برو برای تمرین ، بار آخرت باشه از حرف بقیه سر پیچی میکنی"
چند قدمی جلو رفت ولی ایستاد ، نیم خیز شد و گفت :
" ممکنه دفعه دیگه من باشم ، اونوقت خودتی و این گولاخ!"
داخل اتاق شد ، پشت در نشست و مدام موهایش را چنگ می انداخت ، چند بار نفس عمیق کشید و سعی کرد آرام باشد ، لباس پوشید و با بدنی لرزان سمت سالن رقص رفت ؛ به در رسید اما صدای موزیک را از داخل احساس میکرد
در را باز کرد و وارد شد ، چشمش کمی چرخ خورد و تا دختری را گوشه ی سالن دید
ابرویی بالا انداخت و با دقت آنالیز کرد ، دختری با موهای مشکی، چشم های آبی، لباس های به شدت باز که نپوشیدن آنها با پوشیدن فرقی نداشت و حرکاتی که شاید اسم آن رقص بود اما با عشوه فرقی نداشت
با خودش گفت:
" این دیگه کیه؟"
اما با شنیدن صدای آرکا از پشت سرش قالب تهی کرد
" ایشون رقیب سر سخت توئه"
به سمتش چرخید
" یعنی چی؟ رقیب من؟"
سری تکان داد و دست به سینه جلو آمد
" بله رقیب تو که خیلی از تو سر تره ، لانا سه ماهی میشه اینجا اومده و بهترین رقصیده توی دبی هست!"
پوکر پرسید :
" خب؟ دلیل این که رقیب منه چیه؟"
" تو و اون دختر علنا مسابقه میدید ، هر کس ببره به جئون میرسه و هر کس ببازه دیگه جایی توی این عمارت نداره و فروخته میشه به عربا "
از سر تا پایش را مجدد نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد :
" لقب هرزه در برابرش کم میاره"
۱۲.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.