فیک ۴
از بغلش اومد در دیدم یه مردی هست ترسیدم (هع فکری کردی جیمین هست به همین خیال باش 👍🏻)
+آقا چرا منو بغل کردی مردیکه عوضی
@او میدونی که اندام خوشگل داری نظرت چی امشب با من باشی (دستشو گرفت )
+ولم کن من مثل هرزهای دور ورت نیستم (عصبی)
@عع دختره جن.ده ازت خواستم یک شب با من باشی میدونی من کی هستم
+هر خری میخوای باش
@یه درسی بهت بدم
بنده
مرده دست سولی گرفت و داشت سوای میبرد به اتاق که جیمین اومد و دسته سولی گرفت و کشید توبغله خودش
جیمین
دختری که کم دارامد داره اینجا چیکار میکنه اولش فکر کردم که پولدار هست ولی از لباسی که تو کافه میپوشید معلوم بود پولدار نبود
چشممم دنبال سولی بود که دیدیم داشت رفت سمت دستشویی منم رفتم دنبالش وقتی از دستشویی اومد یک مرد بغلش کرد عصبی شدم وایسادم ببینم که سولی چیکار میکنه
………..(خودتون میدوننین )رفتم دست سولی کشیدم و رفتم مرده زدم دیدم بیهوش شد سولی هم داشت گریه میکرد مست بود بغلش کردم گذاشتمش داخله ماشین و رفتم خونه
سولی
خیلی مست بود فقط یادمه بود که یه آدمی میخواست منو ببره به اتاق و نفهمیدم چی که سیاهی مطلق
جیمین
چون خواب بود و نمیدونستم خونش کجاست بردمش خونه خودم وقتی رسیدم مثله یه بچه گربه خواب بود بغلش کردم بردم داخله اتاقم
رفتم دوش گرفتم و شلوارک پوشیدم چون لباس شبا نمیپوشیدم دیدیم سولی اذیت میشه لباسشو دراوردم آخرش که دوست دخترم میشه که باید بدنشو ببینم یه لبخنده شیطانی زدم 😈
و رفتم روی تخت از پشت بغلش کردم و خوابیدم …….
شرط
۸۰✉️
۴۰❤️
+آقا چرا منو بغل کردی مردیکه عوضی
@او میدونی که اندام خوشگل داری نظرت چی امشب با من باشی (دستشو گرفت )
+ولم کن من مثل هرزهای دور ورت نیستم (عصبی)
@عع دختره جن.ده ازت خواستم یک شب با من باشی میدونی من کی هستم
+هر خری میخوای باش
@یه درسی بهت بدم
بنده
مرده دست سولی گرفت و داشت سوای میبرد به اتاق که جیمین اومد و دسته سولی گرفت و کشید توبغله خودش
جیمین
دختری که کم دارامد داره اینجا چیکار میکنه اولش فکر کردم که پولدار هست ولی از لباسی که تو کافه میپوشید معلوم بود پولدار نبود
چشممم دنبال سولی بود که دیدیم داشت رفت سمت دستشویی منم رفتم دنبالش وقتی از دستشویی اومد یک مرد بغلش کرد عصبی شدم وایسادم ببینم که سولی چیکار میکنه
………..(خودتون میدوننین )رفتم دست سولی کشیدم و رفتم مرده زدم دیدم بیهوش شد سولی هم داشت گریه میکرد مست بود بغلش کردم گذاشتمش داخله ماشین و رفتم خونه
سولی
خیلی مست بود فقط یادمه بود که یه آدمی میخواست منو ببره به اتاق و نفهمیدم چی که سیاهی مطلق
جیمین
چون خواب بود و نمیدونستم خونش کجاست بردمش خونه خودم وقتی رسیدم مثله یه بچه گربه خواب بود بغلش کردم بردم داخله اتاقم
رفتم دوش گرفتم و شلوارک پوشیدم چون لباس شبا نمیپوشیدم دیدیم سولی اذیت میشه لباسشو دراوردم آخرش که دوست دخترم میشه که باید بدنشو ببینم یه لبخنده شیطانی زدم 😈
و رفتم روی تخت از پشت بغلش کردم و خوابیدم …….
شرط
۸۰✉️
۴۰❤️
۱۵.۸k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.