پارت145
#پارت145
شیطونکِ بابا🥺💜
یکم بعد افراز اومد تو اتاق و نگاهی به لباسام انداخت
+ خوبه ، مهمونام رسیدن یه رب دیگه بیا پایین
_ باشه
لباس راحتی پوشید و قبل اینکه بره به سمتم اومد ، گونمو بوسید و گفت:
+ دختر خوبی باش و به حرفام گوش بده
اوهومی زیر لب گفتم که افراز از اتاق رفت بیرون ، نیشخندی زدم و فوری لباسامو عوض کردم
به سمت آیینه رفتم و خودمو توش دید زدم ؛ وای لباسه انقد باز و کوتاه بود که حتی روم نمیشد جلوی افراز بپوشمش
نفس عمیقی کشیدم و دل تو دلم نبود تا قیافه ی افرازو موقع دیدنم ببینم
دستام از استرس عرق کرده بودن ولی دیگه تصمیممو گرفته بودم ، موهامو ریختم روی صورتم و از اتاق رفتم بیرون
آسه آسه پله هارو پایین رفتم و به سمت پذیرایی قدم برداشتم
بدوتا دختر و دوتا پسر بودن که هیچ کدومشونو نمیشناختم
سلامی گفتم که همشون برگشتن به سمتم
به سمت دخترا رفتم و باهاشون دست دادم ، یا پسراهم فقط سلام و احوال پرسی کردم و روی مبل نشستم
جرعت نکردم افرازو نگاه کنم اما یه لحظه نگاهم تو نگاهش گره خورد و با دیدن قیافه ی قرمز شده اش لرز افتادم به جونم
نمیدونم چرا پشیمون شده بودم ولی دیگه کاری بود که کردم
نگاه اون دوتا پسرارو میتونستم روی خودم حس کنم و همین افرازو عصبی تر میکرد
+ غنچه چند لحظه بیا تو اتاق کارت دارم
ترسیده نگاش کردم و گفتم:
_ چرا؟
+ بیا بهت میگم
میدونستم اگه برم تو اتاق یه بلایی سرم میاره ، پس بهتره فعلا باهاش تنها نشم....
شیطونکِ بابا🥺💜
یکم بعد افراز اومد تو اتاق و نگاهی به لباسام انداخت
+ خوبه ، مهمونام رسیدن یه رب دیگه بیا پایین
_ باشه
لباس راحتی پوشید و قبل اینکه بره به سمتم اومد ، گونمو بوسید و گفت:
+ دختر خوبی باش و به حرفام گوش بده
اوهومی زیر لب گفتم که افراز از اتاق رفت بیرون ، نیشخندی زدم و فوری لباسامو عوض کردم
به سمت آیینه رفتم و خودمو توش دید زدم ؛ وای لباسه انقد باز و کوتاه بود که حتی روم نمیشد جلوی افراز بپوشمش
نفس عمیقی کشیدم و دل تو دلم نبود تا قیافه ی افرازو موقع دیدنم ببینم
دستام از استرس عرق کرده بودن ولی دیگه تصمیممو گرفته بودم ، موهامو ریختم روی صورتم و از اتاق رفتم بیرون
آسه آسه پله هارو پایین رفتم و به سمت پذیرایی قدم برداشتم
بدوتا دختر و دوتا پسر بودن که هیچ کدومشونو نمیشناختم
سلامی گفتم که همشون برگشتن به سمتم
به سمت دخترا رفتم و باهاشون دست دادم ، یا پسراهم فقط سلام و احوال پرسی کردم و روی مبل نشستم
جرعت نکردم افرازو نگاه کنم اما یه لحظه نگاهم تو نگاهش گره خورد و با دیدن قیافه ی قرمز شده اش لرز افتادم به جونم
نمیدونم چرا پشیمون شده بودم ولی دیگه کاری بود که کردم
نگاه اون دوتا پسرارو میتونستم روی خودم حس کنم و همین افرازو عصبی تر میکرد
+ غنچه چند لحظه بیا تو اتاق کارت دارم
ترسیده نگاش کردم و گفتم:
_ چرا؟
+ بیا بهت میگم
میدونستم اگه برم تو اتاق یه بلایی سرم میاره ، پس بهتره فعلا باهاش تنها نشم....
۸.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.