'شوالیه'
'شوالیه'
"part 9"
___________________________
_لباسم چطوره؟
_مگه دلقکی این چه لباسیه؟برو عوضش کن.
_توتن مانکن خیلی خوب نشون میداد
برگشتم تو اتاق و لباس بعدیرو پوشیدم.
_این چطوره؟
_جالب نیس.زیادی شلوغه
_پس برو یکی خودت انتخاب کن من دیگه چشمم همینارو گرفت
_من که سلیقم باتو جور نیس.
_اه حاال یه چی گفتم برو یکی خشگلشو انتخاب کن.خودت میدونی
چی
جذابم میکنه دیگه
خمیازه کشید ورفت.منم تو این فاصله لباسارو در آوردم تا
برگرده.بایه شورت ایستاده بودم تو اتاق پرو که یهو مث اسب درو
تاآخربازکرد.منم مث دخترا جیغ کشیدم.
زویی:زهره مار چته؟
_مگه کوری نمیبینی لختم درو ببند.
_به جهنم.اینجاهمه مردن.البته به جز تو.آخ حواسم نبود
_االن اوضام ناجوره زویی بذار بیام بیرون بعد ببینم بازم انقد
میتونی زر بزنی
_لباستو بپوش تیک تاک ساعت داره میگذره.سیندرال باید به
کلوب برسه
_زویییییییییییییییییییییییی
درو بستم و بدون اینکه به مدل لباس نگاه کنم
پوشیدمش.میدونستم سلیقش حرف نداره.ولی خب موقع خرید خودم باشم بهتره.
من:چطوره؟
_حرف نداره
_چاخان که نمیگی؟
_نه من مث تو نیستم.بریم اون موهاتم ردیف کنی
دیگه لباسو عوض نکردم واومدم بیرون.هانگوک دادم یارو بذاره تو
پالستیک ورفتیم.به یه آراشگاه معمولی رفتیم.موهامو با تافت به اون حالتی که میخاستم درآورد و از مرکز خرید زدیم بیرون.وای
تا حاال یه روز پرا از استرس پشت سر نذاشتم.ساعت 8شده
بود.تابرسم شده بود 8ونیم.فک کنم بازم آخرم.
زویی:مگه نگفتی تولده ووهیونه؟
_خب آره
_کادو گرفتی.
_آره پ چی فکر کردی
_پس کجاس؟
_تو جیبمه.سایزش کوچیکه نفهمیدی
_میشه بگی این چه کادوییه که انقدر کوچیکه
_یه بسته سیگار گرفتم براش.از اون مدل گروناش و با شنیدن
قیمتش گوشات سوت میکشه.ووهویون عشقه سیگاره
_تو که اهلش نیستی؟
_ها؟...من...نه باوا.من رفتم خدافظ
لپشو بوسیدم:ممنون زویی.
__________________________
🖤
"part 9"
___________________________
_لباسم چطوره؟
_مگه دلقکی این چه لباسیه؟برو عوضش کن.
_توتن مانکن خیلی خوب نشون میداد
برگشتم تو اتاق و لباس بعدیرو پوشیدم.
_این چطوره؟
_جالب نیس.زیادی شلوغه
_پس برو یکی خودت انتخاب کن من دیگه چشمم همینارو گرفت
_من که سلیقم باتو جور نیس.
_اه حاال یه چی گفتم برو یکی خشگلشو انتخاب کن.خودت میدونی
چی
جذابم میکنه دیگه
خمیازه کشید ورفت.منم تو این فاصله لباسارو در آوردم تا
برگرده.بایه شورت ایستاده بودم تو اتاق پرو که یهو مث اسب درو
تاآخربازکرد.منم مث دخترا جیغ کشیدم.
زویی:زهره مار چته؟
_مگه کوری نمیبینی لختم درو ببند.
_به جهنم.اینجاهمه مردن.البته به جز تو.آخ حواسم نبود
_االن اوضام ناجوره زویی بذار بیام بیرون بعد ببینم بازم انقد
میتونی زر بزنی
_لباستو بپوش تیک تاک ساعت داره میگذره.سیندرال باید به
کلوب برسه
_زویییییییییییییییییییییییی
درو بستم و بدون اینکه به مدل لباس نگاه کنم
پوشیدمش.میدونستم سلیقش حرف نداره.ولی خب موقع خرید خودم باشم بهتره.
من:چطوره؟
_حرف نداره
_چاخان که نمیگی؟
_نه من مث تو نیستم.بریم اون موهاتم ردیف کنی
دیگه لباسو عوض نکردم واومدم بیرون.هانگوک دادم یارو بذاره تو
پالستیک ورفتیم.به یه آراشگاه معمولی رفتیم.موهامو با تافت به اون حالتی که میخاستم درآورد و از مرکز خرید زدیم بیرون.وای
تا حاال یه روز پرا از استرس پشت سر نذاشتم.ساعت 8شده
بود.تابرسم شده بود 8ونیم.فک کنم بازم آخرم.
زویی:مگه نگفتی تولده ووهیونه؟
_خب آره
_کادو گرفتی.
_آره پ چی فکر کردی
_پس کجاس؟
_تو جیبمه.سایزش کوچیکه نفهمیدی
_میشه بگی این چه کادوییه که انقدر کوچیکه
_یه بسته سیگار گرفتم براش.از اون مدل گروناش و با شنیدن
قیمتش گوشات سوت میکشه.ووهویون عشقه سیگاره
_تو که اهلش نیستی؟
_ها؟...من...نه باوا.من رفتم خدافظ
لپشو بوسیدم:ممنون زویی.
__________________________
🖤
۱.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.