فرشته نگهبان من ...☆
#فرشته_نگهبان_من
#part4
"ویو شوگا"
_____________________
بلاخره شلوارش و پاش کرد و باهاشون از اتاق اومدم بیرون....خب....حالا قراره چی کار کنم؟؟؟
"۶ سال بعد"
اومممم امروز روز اول مدرسه ی ات....ات خیلییییی شوق داشت...و همش داشت بالا پایین میپرید.....هعیییی مطمئن همین سال دیگه میگه "توف توی این مدرسه برای چی باید برم مدرسه...."هه...فکر کرده اونجا خیلی جای جالبیه....
باهاش تا مدرسه رفتم...ولی وقتی پاشو گذاشت توی مدرسه و اون همه بچه غریبه رو دید....و وقتی دید مامانش داره ازش خدافظی میکنه....اشک توی چشماش جمع شد و میخواست که گریه کنه....اخی....این همون بچه ی نوزاد نق نقو عه؟؟؟هعیییی هنوزم هیچ فرقی نکرده....دوباره شروع کرد....دستام و گذاشتم رو گوشم تا صدای گریشو نشنوم
مامان ات:اوووو....ات چرا گریه میکنی؟؟؟؟مگه تو نبودی که کلی شوق داشتی ...هان؟؟؟گریه نکننن
ات:میشه ...هق...تو هم باشی؟
بچه ی لوس ناز نازیییییی....میشه تو هم باشی؟(ادای ات و دراورد)اخه چرا انقدر لوسی تو بچه!!!!
وقتی مدیر دید که ات داره گریه میکنه اومد نزدیک و دستش و گرفت
"سلام خانوم کوچولو....اسمت چیه؟...."
ات:ا...ات
"ات؟چرا داری گریه میکنی؟"
ات:دلم برای مامانم تنگ میشه..هق
هوففففف....قرار نیست که بمیره خوووو....میری مدرسه بعدش میبینیش دیگههههه.....من فکر میکردم فقط مامانش انقدر ناز نازی صحبت میکنه....نگو مدیرشونم همینجوریه.....
"به جاش کل روز و میتونی با دوستات بگذرونی....میخوای با من بیای؟هوم؟"
ات:اهوم
"خب پس بیا بریم"
مامان ات رفت...منم با ات و اون مدیره رفتم
ات:مامانم ر... هق...رفت؟
مدیر:پوففف...اره دیگه..حالا هم برو تو کلاست!
هنن؟؟؟؟چرا انقدر رفتارش تغیر کرد؟؟؟هه....زنیکه اسکل مزخرف....فکر کرده کی هست!...
#part4
"ویو شوگا"
_____________________
بلاخره شلوارش و پاش کرد و باهاشون از اتاق اومدم بیرون....خب....حالا قراره چی کار کنم؟؟؟
"۶ سال بعد"
اومممم امروز روز اول مدرسه ی ات....ات خیلییییی شوق داشت...و همش داشت بالا پایین میپرید.....هعیییی مطمئن همین سال دیگه میگه "توف توی این مدرسه برای چی باید برم مدرسه...."هه...فکر کرده اونجا خیلی جای جالبیه....
باهاش تا مدرسه رفتم...ولی وقتی پاشو گذاشت توی مدرسه و اون همه بچه غریبه رو دید....و وقتی دید مامانش داره ازش خدافظی میکنه....اشک توی چشماش جمع شد و میخواست که گریه کنه....اخی....این همون بچه ی نوزاد نق نقو عه؟؟؟هعیییی هنوزم هیچ فرقی نکرده....دوباره شروع کرد....دستام و گذاشتم رو گوشم تا صدای گریشو نشنوم
مامان ات:اوووو....ات چرا گریه میکنی؟؟؟؟مگه تو نبودی که کلی شوق داشتی ...هان؟؟؟گریه نکننن
ات:میشه ...هق...تو هم باشی؟
بچه ی لوس ناز نازیییییی....میشه تو هم باشی؟(ادای ات و دراورد)اخه چرا انقدر لوسی تو بچه!!!!
وقتی مدیر دید که ات داره گریه میکنه اومد نزدیک و دستش و گرفت
"سلام خانوم کوچولو....اسمت چیه؟...."
ات:ا...ات
"ات؟چرا داری گریه میکنی؟"
ات:دلم برای مامانم تنگ میشه..هق
هوففففف....قرار نیست که بمیره خوووو....میری مدرسه بعدش میبینیش دیگههههه.....من فکر میکردم فقط مامانش انقدر ناز نازی صحبت میکنه....نگو مدیرشونم همینجوریه.....
"به جاش کل روز و میتونی با دوستات بگذرونی....میخوای با من بیای؟هوم؟"
ات:اهوم
"خب پس بیا بریم"
مامان ات رفت...منم با ات و اون مدیره رفتم
ات:مامانم ر... هق...رفت؟
مدیر:پوففف...اره دیگه..حالا هم برو تو کلاست!
هنن؟؟؟؟چرا انقدر رفتارش تغیر کرد؟؟؟هه....زنیکه اسکل مزخرف....فکر کرده کی هست!...
۹.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.