ای هم از سر ناچاری قبول کردو گفت :
ای هم از سر ناچاری قبول کردو گفت :
ای : حالا با کیا هست ؟؟؟
مایمی هم اشاره کرد به سه نفر و گفت :
مایکی : با این سه تا چلمنگ ...
ای یه نیشخند میزنه و بعد هر جوری بوده میرن ماموریت یکی از اون سه تا رهبری گروهو بر عهده میگیره ... ( حالا کی میتونه بگه اون سه تا کیا بودن ؟؟؟)
ای ا بین صحبتاشون فهمید اسم رهبر گروه ران ... اسم برادر کوچیک ران هم ریندو هست و اون رفیقشون ... همون که موهاش صورتی بود سانزو هست ...
هر جوری بود ماموریت تموم شد و وقتی ۴ نفری داشتن میومدن با ماشین پیش مایکی ران یه پیشنهاد داد ...
ران : حوصلم پوکیده ... بریم بار ؟؟؟
ریندو و سانزو : آره ایده خوبیه
ران : اما اول باید ای رو برسونیم خونشون ... خب پسرا ...
ای : منم میام قبلا رفتم بار میتونم بیام ؟؟؟
یه پرش زمانی به بیرون اومدن اون ۴ نفر مست از بار و ...
(دیگه بس است ...)
ای : حالا با کیا هست ؟؟؟
مایمی هم اشاره کرد به سه نفر و گفت :
مایکی : با این سه تا چلمنگ ...
ای یه نیشخند میزنه و بعد هر جوری بوده میرن ماموریت یکی از اون سه تا رهبری گروهو بر عهده میگیره ... ( حالا کی میتونه بگه اون سه تا کیا بودن ؟؟؟)
ای ا بین صحبتاشون فهمید اسم رهبر گروه ران ... اسم برادر کوچیک ران هم ریندو هست و اون رفیقشون ... همون که موهاش صورتی بود سانزو هست ...
هر جوری بود ماموریت تموم شد و وقتی ۴ نفری داشتن میومدن با ماشین پیش مایکی ران یه پیشنهاد داد ...
ران : حوصلم پوکیده ... بریم بار ؟؟؟
ریندو و سانزو : آره ایده خوبیه
ران : اما اول باید ای رو برسونیم خونشون ... خب پسرا ...
ای : منم میام قبلا رفتم بار میتونم بیام ؟؟؟
یه پرش زمانی به بیرون اومدن اون ۴ نفر مست از بار و ...
(دیگه بس است ...)
۶۴۰
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.