رمان عشق یا خانواده پارت ۱۰
رادیکا: تو چطور اینا رو شنیدی ؟
تهیونگ: خب چه کنیم .الان که فهمیدم مهم شد؟
رادیکا: اینا..... ببین تهیونگ اون عوضی من رو هم گول زد
تهیونگ : چرا دوروغ میگی خودت داشتی نقشه رو میکشیدی
رادیکا: تو واقعا به من اعتماد نداری . تهیونگ این منم رادیکا
تهیونگ: دیگه کاری کردی که اعتمادم رو بهت از دست دادم
رادیکا: تهیونگ ببین من واقعا.......
تهیونگ: بندازینش بیرون (رو به بادیگارهاش)
رادیکا: تهیونگ من متاسفم ،تهیونگ.....ولم کنید "ویو تهیونگ "
خیلی عصبانی بودم نگاهی به ا/ت کردم خیلی تعجب کرده بود انگار مغزش پر سوال بود رفتم جلو :
تهیونگ: حالت خوبه؟
ا/ت: آرع ......(تعجب)
ا/ت: این جا چه خبر بود ؟
تهیونگ: بیا در بارش حرف نزنیم
ا/ت: صبر کن کیم تهیونگ......یا کیم تهیونگ زود باش دیگه (جیغ بنفش مخفف داد) یا.....یا ...(یا به زبان کرهای یعنی هی)
"ویو ا/ت"
خیلی کنجکاو بودم چرا تهیونگ نمی گفت ؟چرا تهیونگ اینقدر عصبانی بود؟ همش از این سوال های چرت و پرت تو سرم راه می رفتم نمی دونم چرا اینقدر کنجکاو بودم ....
ا/ت : یا کیم تهیونگ زود باش دیگه ....(عصبانی)
تهیونگ: چیو زود باشم؟
ا/ت:بگو چه خبره ؟
تهیونگ : چرا می خوای بدونی ؟
ا/ت :باید بدونم تا بتونم با تو زندگی کنم . اگه آدم بدی باشی (نخیرم تهیونگ ما خیلی ام آدم خوبیه )نمیتونم با تو زندگی کنم
این حرف زدم تا بگه
تهیونگ: چند سال پیش با رادیکا دوست بودم اون به من خیانت کرد همین
ا/ت: همین .؟؟.....
ادامه دارد
لایک ۶ کامنت ۶
تهیونگ: خب چه کنیم .الان که فهمیدم مهم شد؟
رادیکا: اینا..... ببین تهیونگ اون عوضی من رو هم گول زد
تهیونگ : چرا دوروغ میگی خودت داشتی نقشه رو میکشیدی
رادیکا: تو واقعا به من اعتماد نداری . تهیونگ این منم رادیکا
تهیونگ: دیگه کاری کردی که اعتمادم رو بهت از دست دادم
رادیکا: تهیونگ ببین من واقعا.......
تهیونگ: بندازینش بیرون (رو به بادیگارهاش)
رادیکا: تهیونگ من متاسفم ،تهیونگ.....ولم کنید "ویو تهیونگ "
خیلی عصبانی بودم نگاهی به ا/ت کردم خیلی تعجب کرده بود انگار مغزش پر سوال بود رفتم جلو :
تهیونگ: حالت خوبه؟
ا/ت: آرع ......(تعجب)
ا/ت: این جا چه خبر بود ؟
تهیونگ: بیا در بارش حرف نزنیم
ا/ت: صبر کن کیم تهیونگ......یا کیم تهیونگ زود باش دیگه (جیغ بنفش مخفف داد) یا.....یا ...(یا به زبان کرهای یعنی هی)
"ویو ا/ت"
خیلی کنجکاو بودم چرا تهیونگ نمی گفت ؟چرا تهیونگ اینقدر عصبانی بود؟ همش از این سوال های چرت و پرت تو سرم راه می رفتم نمی دونم چرا اینقدر کنجکاو بودم ....
ا/ت : یا کیم تهیونگ زود باش دیگه ....(عصبانی)
تهیونگ: چیو زود باشم؟
ا/ت:بگو چه خبره ؟
تهیونگ : چرا می خوای بدونی ؟
ا/ت :باید بدونم تا بتونم با تو زندگی کنم . اگه آدم بدی باشی (نخیرم تهیونگ ما خیلی ام آدم خوبیه )نمیتونم با تو زندگی کنم
این حرف زدم تا بگه
تهیونگ: چند سال پیش با رادیکا دوست بودم اون به من خیانت کرد همین
ا/ت: همین .؟؟.....
ادامه دارد
لایک ۶ کامنت ۶
۱۶.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.