فیک shadow of death پارت⁶⁰
لونا « رسیدم به ویلا و همونجا پارک کردم...به به سلیقه میهی بد نیستا...خرس بزرگی که خریده بودم رو به همراه باکس گل و اینا از ماشین پیاده کردم و رفتیم داخل...میهی داشت ویلا رو تمیز میکرد...با دیدن من چشمکی بهم زد و همو بغل کردیم
میهی « اوه مای گاد....چه تیپی زدی خواهر...
لونا « تو هم قشنگ شدی...میهی یه شومیز مشکی تور دار با دامن کوتاه مشکی پوشیده بود..به به
میهی « به کمک لونا وسایل رو چیدیم و همه چیز رو مرتب کردیم و به موقع تموم شد....عین گاو خسته روی زمین ولو شدیم....لونا میدونی الان چه آشوبی اونجا به پا کردی...اگه ارباب کنترلش رو از دست بده و به فنا بری چی
لونا « احتمالش هست...اما اون موقع دَر میرم دیگه....اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم جیمین هنوزم خطرناک بود و ازش میترسیدم ... لباسم رو که عوض کردم ، رفتیم پشت مبل توی ویلا پنهان شدیم و منتظر اومدن جیمین و بقیه شدیم...شب شده بود و فضا واقعا دلهره آور بود
جیمین « با یه گروه 15 نفره تا دندان مسلح رفتیم سمت ویلا....چشمام از شدت عصبانیت قرمز شده بود و سعی داشتم خودمو آروم کنم...با رسیدنمون به ویلا و سکوتی که اونجا بود تعجب کردم...به افراد اشاره کردم سرجاهاشون بمونن و با تهیونگ و جیهوپ رفتیم داخل....
جیهوپ « توقع داشتم با یه گردان تا دندان مسلح یا یه چیز خفن مواجح بشیم اما در کمال ناباوری ویلا پر از گل و شمع بود.....
جیمین « اسلحه ام رو مسلح کردم و با احتیاط رفتیم داخل اما با یه صحنه رمانتیک مواجح شدیم...ویلا بوی گل رز میداد و با شمع و گل رز تزئین شده بود...گل برگ های رز و شمع ها شبیه راهرو بود...سه نفری با سلحه توی یه خط رد راهرو رو گرفتیم تا به تراس ویلا رسیدیم و با یه میز که روش کیک بود و خرس بزرگ مواجح شدیم...میز هم با گلبرگ های گل رز تزئین شده بود...اسلحه رو پایین اوردم و رفتم پاکت توی دستای خرس رو باز کنم که یه چیزی پرید رو کولم.....به خوبی میتونستم تشخیص بدم اون کیه....
لونا « وقتی اومدن داخل عین چی ترسیدم چون قیافه همشون واقعا ترسناک بود...آروم روی نوک پنجه پشت سرشون رفتیم تو تراس و وقتی جیمین پاکت رو باز کرد دویدم و پریدم روی کولش...دستام رو جلوی چشماش گذاشتم و گفتم « میدونم الان دلت میخواد به چهل قسمت مساوی تقسیمم کنی اما اول اون پاکت باز کن و ببین چی توشه...
جیمین « عمرا عطر کسی که عاشقشی رو نتونی تشخیص بدی...عصبی نفسم رو بیرون فرستادم چون واقعا نگرانش بودم و هنوز گیج بودم...دستش رو که از روی چشمم برداشت آروم برگشتم عقب و به لونا که شبیه فرشته ها شده بود نگاه کردم... چشماش برق خاصی داشت...یه لباس کرمی بلند تور دار با طرح پروانه پوشیده بود....تهیونگ این بچه رو بگیر فرار نکنه....
❤🧸🧣اهم ببخشید دیر شد اینم دیزاین ویلا و ویو...و خرس بزرگه
میهی « اوه مای گاد....چه تیپی زدی خواهر...
لونا « تو هم قشنگ شدی...میهی یه شومیز مشکی تور دار با دامن کوتاه مشکی پوشیده بود..به به
میهی « به کمک لونا وسایل رو چیدیم و همه چیز رو مرتب کردیم و به موقع تموم شد....عین گاو خسته روی زمین ولو شدیم....لونا میدونی الان چه آشوبی اونجا به پا کردی...اگه ارباب کنترلش رو از دست بده و به فنا بری چی
لونا « احتمالش هست...اما اون موقع دَر میرم دیگه....اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم جیمین هنوزم خطرناک بود و ازش میترسیدم ... لباسم رو که عوض کردم ، رفتیم پشت مبل توی ویلا پنهان شدیم و منتظر اومدن جیمین و بقیه شدیم...شب شده بود و فضا واقعا دلهره آور بود
جیمین « با یه گروه 15 نفره تا دندان مسلح رفتیم سمت ویلا....چشمام از شدت عصبانیت قرمز شده بود و سعی داشتم خودمو آروم کنم...با رسیدنمون به ویلا و سکوتی که اونجا بود تعجب کردم...به افراد اشاره کردم سرجاهاشون بمونن و با تهیونگ و جیهوپ رفتیم داخل....
جیهوپ « توقع داشتم با یه گردان تا دندان مسلح یا یه چیز خفن مواجح بشیم اما در کمال ناباوری ویلا پر از گل و شمع بود.....
جیمین « اسلحه ام رو مسلح کردم و با احتیاط رفتیم داخل اما با یه صحنه رمانتیک مواجح شدیم...ویلا بوی گل رز میداد و با شمع و گل رز تزئین شده بود...گل برگ های رز و شمع ها شبیه راهرو بود...سه نفری با سلحه توی یه خط رد راهرو رو گرفتیم تا به تراس ویلا رسیدیم و با یه میز که روش کیک بود و خرس بزرگ مواجح شدیم...میز هم با گلبرگ های گل رز تزئین شده بود...اسلحه رو پایین اوردم و رفتم پاکت توی دستای خرس رو باز کنم که یه چیزی پرید رو کولم.....به خوبی میتونستم تشخیص بدم اون کیه....
لونا « وقتی اومدن داخل عین چی ترسیدم چون قیافه همشون واقعا ترسناک بود...آروم روی نوک پنجه پشت سرشون رفتیم تو تراس و وقتی جیمین پاکت رو باز کرد دویدم و پریدم روی کولش...دستام رو جلوی چشماش گذاشتم و گفتم « میدونم الان دلت میخواد به چهل قسمت مساوی تقسیمم کنی اما اول اون پاکت باز کن و ببین چی توشه...
جیمین « عمرا عطر کسی که عاشقشی رو نتونی تشخیص بدی...عصبی نفسم رو بیرون فرستادم چون واقعا نگرانش بودم و هنوز گیج بودم...دستش رو که از روی چشمم برداشت آروم برگشتم عقب و به لونا که شبیه فرشته ها شده بود نگاه کردم... چشماش برق خاصی داشت...یه لباس کرمی بلند تور دار با طرح پروانه پوشیده بود....تهیونگ این بچه رو بگیر فرار نکنه....
❤🧸🧣اهم ببخشید دیر شد اینم دیزاین ویلا و ویو...و خرس بزرگه
۶۳.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.